English Version
English

هفته راهنما یعنی عبور از نسیان و فراموشی

هفته راهنما یعنی عبور از نسیان و فراموشی

ضمن عرض تبریک هفته راهنما خدمت تمامی راهنمایان کنگره ۶۰ به‌ویژه راهنمایان دیروز که اگر آن‌‌ها نبودند و از عصاره جانشان نمی‌بخشیدند راهنمایان امروز نیز نبودند، گفت‌وگویی با چند تن از پیشکسوتان در عرصه خدمت ارزشمند راهنمایی در نمایندگی سهروردی ترتیب دادیم که در ادامه شما را به بهره‌بردن از این گفت‌وگوی پر بار دعوت می‌نماییم.

سلام دوستان شهرزاد هستم همسفر.

در سال ۹۲ با کنگره آشنا شدیم، سفر کردیم به‌راهنمایی آقای اصغر و خانم الهه به روش DST و داروی OT و در خرداد سال ۹۵ از دستان آقای مهندس گل رهایی را گرفتیم.

-چرا جناب مهندس بسیار بر تربیت راهنما توسط راهنمایان تأکید دارند؟ و اگر بخواهید پیامی را به افرادی که درحال آماده شدن برای آزمون راهنمایی هستند انتقال بدهید، آن پیام چیست؟

طبق آموزش‌هایی که در کنگره گرفتیم متوجه شدیم که هدف کنگره ۶۰ اول از همه درمان اعتیاد و دوم رسیدن به تعادل است. برای رسیدن به این اهداف باید پارامترهایی رعایت بشود که یکی از آنها پرورش راهنما توسط راهنمایان است و قسمت عمده این امر مهم باید در لژیون انجام بگیرد. هدف از لژیون پرورش استاد است. آقای مهندس خیلی وقت‌ها در صحبت‌هایشان می‌فرمایند: «هر سیستمی برای تداوم خودش به یک مثلث نیاز دارد که سه ضلع این مثلث عبارتند از: ضلع مالی، ضلع علمی و ضلع نیروی انسانی.» پس برای اینکه این سیستم قوی باشد یکی از مواردی که باید به آن اهمیت داده بشود پرورش راهنما و نیروی انسانی در این سیستم است.
در مورد قسمت دوم سؤال من کوچکتر از آن هستم که بخواهم پیامی را به این عزیزان بدهم و خودم را در آن حد نمی‌بینم؛ تنها می‌توانم تجربه خودم را در این مورد بگویم و انتقال بدهم؛ انشاالله مفید باشد.
روزی‌که حضرت یوسف را به بازار برده‌فروشان مصر بردند تا ایشان را در معرض دید کسانی قرار بدهند که برای خرید یوسف آمده بودند؛ افرادی در آنجا حاضر بودند که می‌خواستند به اندازه وزن یوسف طلا و جواهرات گرانبها بدهند و یوسف را بخرند. در این بین و در این هیاهوی جمعیت، ناگهان پیرزنی فریاد زد که من خریدار یوسف هستم، جمعیت راه را باز کردند و پیرزن از میان حضار عبور کرد و خودش را به جلوی جمعیت رساند. به پیرزن گفتند برای خرید یوسف چه داری؟ پیرزن یک کلافی در دست داشت آن کلاف را نشان داد و گفت من این کلاف را آورده‌ام که یوسف را بخرم، جمعیت به او خندیدند و گفتند: «کسانی آمدند که حاضر هستند به اندازه وزن یوسف طلا و جواهرات گرانبها بدهند آن‌وقت تو می‌خواهی در ازای یوسف یک کلافی بدهی!» در همین حال پیرزن در پاسخ گفت: «این ثروتمندان آمدند تا ذره‌ای از دارایی خودشان را بدهند و یوسف را بخرند، ولی من برای خرید یوسف تمام دارایی‌ام را آورده‌ام.» پس حالا که در بستر کنگره به کمک برگزاری آزمون راهنمایی برای من همسفر شرایطی فراهم شده و قرار هست در این حلقه از حیات اجازه خدمت خلق به من داده بشود من هم مثل آن پیرزنی که تمام دارایی خودش را برای خرید یوسف اعلام آمادگی کرد من هم با تمام توان و با تمام دارایی‌ام برای خدمت به خلق اعلام آمادگی کنم. همیشه من این را در ذهن خودم تصور می‌کنم که امتحانات راهنمایی در کنگره ۶۰ مثل حضور در پیشگاه باری تعالی است و من در محضر خداوند حاضر می‌شوم و دستم را بالا می‌گیرم و می‌گویم من آماده هستم برای خدمت به خلق با تمام توانم و تمام تلاش را می‌کنم و نتیجه را به خداوند می‌سپارم. قطعاً وقتی خواسته قوی باشد و با تمام دارایی و با تمام توان قدم در پیش بگذاریم در زمان خودش حتماً رسیدن به این خواسته تحقق می‌پذیرد و انشاالله سعادت خدمت به خلق نصیب ما می‌شود.

-اگر انسان خواسته‌ای داشته باشد در چه صورتی به او داده می‌شود؟ در کنگره یاد گرفتیم گاهی برای رسیدن به یک خواسته باید آن را رها کنیم، منظور از رها کردن خواسته چیست؟

در کنگره یاد گرفتیم انسان در صورتی به خواسته‌اش می‌رسد که واقعاً با تمام وجود تشنه رسیدن به آن خواسته باشد و در جهت آن خواسته تلاش کند و درمورد قسمت دوم سؤال، منظور از رها کردن خواسته چیست؟ یکی از نکات مهمی که کنگره به من همسفر آموخت رها کردن بود، هرچند که گفتن این موضوع به زبان راحت است ولی در عمل خیلی با درد همراه است؛ چون انسان برای عبور از تاریکی‌ها و گسستن بندها‌ باید دردها و سوزش دل‌ را متحمل بشود تا خلق جدیدی اتفاق بیفتد. برای رها کردن باید بخشش در درون ما اتفاق بیفتد. وقتی در جهت رسیدن به خواسته‌ تلاش می‌کنم ولی باز به خواسته‌ام نمی‌رسم باید به‌معنای واقعی آن را رها کنم. رها کردن کار سختی است ولی امکان‌پذیر است؛ یعنی با تلاش به حرکت خود ادامه دهم، اما به خداوند توکل کنم و خداوند را وکیل خود قرار بدهم آن چیزی که در پله آخر از وادی پنجم توضیح داده شده است. وقتی خداوند را وکیل قرار می‌دهم دیگران نگران نیستم، چون نتیجه‌ای را برای من رقم می‌زند که خیر من در آن نهفته است.

گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک

-چگونه می‌توانیم از تاریکی‌ها خارج شویم و در مقابل ساختارهای منفی پیروز شویم؟ (سی‌دی مثلث تاریکی)

آقای امین در این سی‌دی از مثلثی صحبت کردند و فرمودند: «اگر این مثلث انجام بگیرد شخص وارد تاریکی می‌شود و اضلاع مثلث عبارتند از: «وسوسه، عصیان و نسیان.» برای رفتن به تاریکی باید این اضلاع رعایت بشود و وقتی می‌خواهیم از تاریکی خارج بشویم باید خلاف آن چیزی که برای رفتن به تاریکی‌ها لازم است انجام بدهیم. ورود به تاریکی‌ها یک مرتبه انجام نمی‌گیرد که برای خروج از تاریکی بتوانیم کار را به‌صورت ناگهانی انجام بدهیم. روش DST نه‌تنها برای خروج از تاریکی اعتیاد است بلکه برای اکثریت تاریکی‌هایی که قرار است از آن‌ها ما خارج بشویم روش DST را اجرا می‌کنیم. بندهایی که به دست و پای ما زده شده است چیزی نیست که ما یکدفعه آن را قطع کنیم و از تاریکی خارج بشویم. با توجه به آن چیزی که آقای امین در سی‌دی مثلث تاریکی می‌فرماید؛ قطعاً برای خروج از تاریکی‌ها باید سعی کنیم خواسته‌های نامعقول خودمان را اجرا نکنیم؛ خواسته‌های معقول را اجرا کنیم؛ هرچه ما مسیر تزکیه و پالایش را طی کنیم و از  حس‌های آلوده دور شویم حس‌ها پالایش پیدا می‌کند، چون انسان کم‌کم می‌تواند خواسته‌های معقولی را که نمی‌دید و در ذهن مدفون شده بود و آن خواسته‌ها را انگار فراموش کرده و دچار نسیان شده به کمک تزکیه و پالایش کم‌کم این خواسته‌ها خودشان را نشان می‌دهد و انسان می‌تواند بهترین تصمیم را درمورد این خواسته‌ها بگیرد و آنچه عمل سالم است را درمورد آنها انجام بدهد. پس خروج از تاریکی‌ها کار سختی است و باید ذره‌ذره و به همان روش DST انجام شود وگرنه نیروهای منفی آن‌قدر قوی هستند که اگر بخواهیم ناگهانی این کار را انجام بدهیم به کمک ترفندهایی که می‌زنند موانعی را در مسیر ما ایجاد می‌کنند که مانع از این می‌شود تا ما بتوانیم در مسیر روشنایی‌ها به خوبی حرکت کنیم. انشاالله خداوند کمک کند و بتوانیم خواسته‌های معقول و نامعقول خود را تشخیص بدهیم و با کمترین تخریب از تاریکی‌ها خارج شویم.

-به‌عنوان کلام پایانی، حس زیبای خود در هفته با شکوه راهنما را بیان نمایید.

تبریک می‌گویم این هفته زیبا و با شکوه را خدمت معلم راستین کنگره ۶۰ آقای مهندس و خدمت خانواده محترمشان و خدمت استاد امین و تمام راهنماهای کنگره ۶۰  به‌ویژه راهنمای عزیزم خانم الهه و تمامی عزیزانی که از آنها آموختم و به کمک آموزش‌های این عزیزان توانستم به یک آرامش نسبی دست پیدا کنم. خداوند را هزاران بار شکر می‌کنم بابت وجود آقای مهندس، معلم راستینی که نقش بسزایی در زندگی و خوشبختی و آرامش تک‌تک اعضای کنگره دارند. هفته زیبای راهنما هم مثل بقیه جشن‌های کنگره به من همسفر حس زیبای شکرگزاری را متذکر می‌شود. حس خوب شکرگزاری باعث می‌شود هورمون‌های بیشتری در جسم انسان ترشح بشود و حال خوش را هم در صور آشکار و هم در صور پنهان بیشتر درک کند. این هفته و این جشن زیبا به من همسفر گوشزد می‌کند که قدردان کسانی باشم که حتی به اندازه یک پر هلی به من چیزی را آموختند. خوشبختی ما در گرو خوشبختی دیگران است و خوشبختی دیگران در گرو خوشبختی ما است؛ شکرگزاری و قدردانی از کسانی که به من آموختند در این خوشبختی نقش مهمی دارد‌.

سلام دوستان محبوبه هستم یک همسفر.

مسافر من با انواع مواد مخدر وارد کنگره شدند. آخرین آنتی‌ایکس: هروئین و شیشه، تخریب بیش از ۱۵سال، به‌مدت ۱۲ ماه و ۱ روز سفر کردیم به راهنمایی آقای جهانگیر و راهنمای خودم خانم فاطمه، روش درمان DST ، ورزش مسافرم تنیس و ورزش خودم والیبال. هم‌اکنون ۷ سال و ۲ ماه و چند روز است که آزاد و رها هستیم.

-جناب مهندس به رهجويان تأکید دارند به راهنما احترام بگذارند، علت این تأکید چیست و یک راهنما چه نقشی در این موضوع دارد؟

تأکید جناب مهندس از نظر من به‌ دو دلیل است؛ یکی جایگاه خود راهنما است و کاری که انجام می‌دهد؛ اینکه احیای یک انسان و بیرون آوردن یک انسان از تاریکی است و مهم‌تر از آن این است که راهنما این کار را با کمال عشق و علاقه و درنهایت ازخودگذشتگی انجام می‌دهد و با تمام وجودش این کار را انجام می‌دهد. چیزی که چندین سال است در کنگره شاهد بودم، یک انسان زمانی که از بند مواد و تاریکی رها می‌شود، وقتی می‌ایستد از خیلی چیزهای خودش می‌گذرد و با تمام وجود می‌آید برای ۱۰ نفر و یا ۵ نفر انرژی می‌گذارد و دیده‌ام که تمام راهنماها یا اکثراً قریب به اتفاق وقتی می‌آیند و سؤال می‌پرسند می‌بینم که چه‌قدر دارند برای اینکه یک رهجو که از بند تاریکی رها شود تلاش می‌کنند؛ شاید حالا آن راهکار دادن به رهجو برمبنای تنبیه باشد یا تشویق، اما دیده‌ام که با تمام وجود تلاش می‌کنند تا رهجو به حال خوش برسد. پس یک دلیل، ارزش یک راهنما است که با تمام وجود و در نهایت عشق و محبت خدمت خود را انجام می‌دهد و دلیل دوم که به نظرم می‌رسد حفظ ساختار است، یعنی ما در ساختار کنگره قوه اجرائیه نداریم که بگوئیم قوه اجرائیه داریم، قوه مقننه داریم، قوه قضائیه داریم که اگر کسی خلافی کرد و جایگاهی را نادیده گرفت و به آن جایگاه توهین کرد می‌آیند و او را تنبیه می‌کنند و یا قضائیه‌اش می‌کنند، نه؛ بلکه ما خود افراد هستیم در سیستم که می‌آییم به آن جایگاه با احترامی که برایش قائل هستیم به آن شأن و شخصیت می‌دهیم، هرچند شأن و شخصیت دارد و ما شأن آن جایگاه را حفظ می‌کنیم. بارها شنیده‌ام که آقای مهندس می‌فرمایند: «اگر حتی سر یک چوب هم ما یک شال خدمتی انداختیم همه باید به آن احترام بگذارند.»

-چرا برای اینکه در مسیر درست زندگی کنیم باید دشواری‌های زیادی را تحمل کنیم؟ برای اینکه تحمل این دشواری‌ها آسان گردد و بتوانیم از زندگی لذت ببریم چه باید بکنیم؟

شاید در ابتدای ورود به کنگره و همان موقع که من رهجو هنوز آموزش نگرفته‌ام به چشم دشواری نگاه می‌کنم ولی هر چه در مسیر جلوتر می‌آیم، می‌بینم مسیر هستی و پالایش و مسیر مستقیم راهی ندارد به جز اینکه با سختی‌ها همراه باشد، چون در خوشی‌ها برای انسان اتفاقی نمی‌افتد. هر کدام از ما رسالتی داشتیم و من محبوبه هم حتماً رسالتی داشتم که آمدم در این بعد و دارم زندگی می‌کنم و قطعاً آن اهداف و رسالت‌هایی که قبول کردم از روز ازل، قطعاً باید همه آن‌ها در پرتو اتفاقات، مشکلات و مسائل  انجام بشود که بتوانم آن‌ها را حل کنم و به نقطه بعد ارتقاء پیدا کنم، یعنی تمام این سختی‌ها که هست، نمی‌گوییم دشواری‌های زیاد بلکه کم و زیاد است و حالا متفاوت است، ولی تمام این‌ها لازمه تکامل ما است و رسیدن به صراط مستقیم یک موانعی دارد که باید آن موانع را در قالب دشواری‌ها برویم و یکی‌یکی راه کار پیدا کنیم، حل کنیم و ارتقاء پیدا کنیم به لِوِل و درجه‌ بعد. در قسمت بعد سؤال من فکر می‌کنم چیزی که همیشه آقای مهندس تأکید می‌کنند و در سی‌دی‌های اخیرشان در سی‌دی «اشراق» در سی‌دی «نیروهای خفته» هم اشاره شده است، زمانی دشواری‌ها برایم آسان می‌شود که به معرفت و شناخت برسم. من محبوبه یا من رهجو یا من همسفر، فرقی نمی‌کند، زمانی می‌تواند این دشواری‌ها برایم آسان بشود که به یک نسبت شناخت و آگاهی برسم و علت و ریشه‌ هر موضوع را پیدا کنم و قطعاً اگر بدانم که همه این‌ها لازمه تکامل است و باید در پس این مشکلات سنت‌های الهی را درک کنم، دیگر شاید در ابتدای امر یک مقدار برایم سخت باشد و اذیت بشوم، ولی بعد از یک مدت تفکر روی آن موضوع، می‌توانم با حل کردن آن لذت ببرم و فلسفه آن مشکل را بعد از مدتی بدانم که چه هست.

-زمانی که ساختار به درستی عمل نمی‌کند چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر انسان خواسته‌ای داشته باشد در چه صورتی به او داده می‌شود؟ (سی‌دی گره قدرت)

هر ساختاری که درست عمل نمی‌کند قطعاً به مشکل برمی‌خورد و چیزی که مشخص هست هر ساختاری که درست عمل نکند نتیجه و ثمر ندارد و به مشکل برمی‌خورد و حال خوب برای افراد در آن ساختار خیلی کم است و یا اصلاً نیست و به حال خوب نمی‌رسند. چیزی که خیلی مشخص است و بخواهیم مثال بزنیم، مثل ساختن یک ساختمان است که اگر تمام کارگرهایی که دارند کار می‌کنند، اگر خوب کار نکنند و یا مصالح خوب به کار نبرند، ساختمانی می‌شود که هیچ ثباتی ندارد و از شکلش هم پیداست کاری که باید انجام می‌شده، نشده است و نتیجه خوبی را به‌همراه نخواهد داشت. قطعاً همه ساختارها حالا اگر منظور ساختار کنگره هم باشد یا هر ساختاری که مدنظر باشد، همان نتیجه و ثمره‌ای است که اتفاق نمی‌افتد و حال خوش را اعضای آن ساختار ندارند.
قسمت دوم سؤال را در سی‌دی «شکل‌گیری نیروها» آقای امین کاملاً توصیح دادند که خواسته زمانی به هر کسی داده می‌شود که ظرفیت آن خواسته در آن شکل گرفته باشد و این میسر نمی‌شود مگر این که محرومیت بکشد، در مسیر سختی بکشد تا فلز وجودی‌اش آب‌دیده و محکم بشود و قطعاً زمانی که ظرفیت پیدا کرد به خواسته‌اش خواهد رسید و تمام این‌ها با تلاش و استقامت است، یعنی هر کجا انسان کم می‌آورد به نظرم یک پله عقب‌تر هم شاید برود. یک قسمت دیگر باز آقای امین در همان سی‌دی «شکل‌گیری نیروها» مطرح می‌کنند و می‌فرمایند: «البته خواسته به بعضی‌ها هم داده می‌شود، ولی قطعاً انفجار سلولی درون آنها پیش می‌آید و کسی که ظرفیت یک خواسته را نداشته باشد یا برای تنبیه است که به او داده می‌شود و یا برای آزمون است و مشکلاتی برای آن کس که ظرفیت ندارد را حتماً به وجود خواهد آورد.»

-به‌عنوان کلام پایانی، حس‌ زیبای خود در هفته با شکوه راهنما را بیان نمایید.

در ابتدا  هفته راهنما  را خدمت  بزرگ‌راهنمای کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک عرض می‌کنم؛ سپس این هفته زیبا را خدمت راهنمای عزیزم خانم فاطمه تبریک عرض می‌کنم و برایشان بهترین‌ها را خواستارم. چیزی که در هفته راهنما برایم مهم بود؛ خیلی از عزیزان و رهجوها و بقیه لطف داشتند و تبریک می‌گفتند و الان هم هست، همیشه در این هفته فکر می‌کردم که این تبریک‌ها که به من می‌گویند، آیا لایقش هستم؟ یک‌بار در مشارکت خودم هم گفتم؛ زمانی به آدم تبریک می‌گویند که یک چیزی عوض شده باشد، یعنی وقتی می‌گویند مبارک باشد باید یک اتفاق افتاده باشد. همیشه در هفته راهنما خودم را محک می‌زدم که این همه دارند تبریک می‌گویند؛ آیا ادامه این همه تبریک‌ها توانسته‌ام میسر باشم؟ چه برای خودم و چه برای رهجوها که به عنوان امانت داده شده و راهنمایشان شده‌ام! این دغدغه من بود و الآن هم امیدوارم این اتفاق افتاده باشد. یک راهنما که قطعاً حس خوبی دارد، آن تبریک‌هایی که با دل و جان می‌گویند لذتش را می‌برد و اگر غیر از این باشد آن انرژی را می‌گیرد، ولی یک مقدار ضعیف‌تر و باید درصدد باشد تا آن را برطرف کند. امیدوارم من هم لایق این تبریک‌ها باشم و حس‌وحالی که از این عزیزان به من می‌رسد را بتوانم به بهترین شکل بگیرم و انرژی لازم را دریافت کنم.

سلام دوستان مائده هستم یک همسفر.

مسافر من با تخریب بیش از بیست سال وارد کنگره شدند. آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیره، شیشه و تریاک با راهنمایی آقا مهدی و خانم ساجده و در ادامه خانم راضیه مدت ۱۷ ماه و  ۲۵ روز  با روش دی‌اس‌تی و داروی اوتی سفر کردیم،  رهایی ۷ سال و ۴ ماه.  
                   
-از زبان بسیاری از افرادی که در کنگره جایگاه راهنمایی را پشت‌سر گذاشته و در جایگاه‌های دیگر نیز خدمت کرده‌اند، شنیده‌ایم که جایگاه راهنمایی چیز دیگری است. تفاوت جایگاه‌ راهنمایی با دیگر جایگاه‌های خدمتی در چیست؟

تمام خدمت‌ها همراه با آموزش هستند. درمورد دوره راهنمایی می‌توانم بگویم که بعد از پایان دوره بیشتر متوجه اهمیت آن می‌شویم که چطور بود. راهنما همان رهجوییست که بعد از رهایی تصمیم به ماندن گرفت تا بتواند بیشتر آموزش بگیرد و درمانش تکمیل شود و به عبارتی خود را بیابد. راهنما نمایان‌کننده راه (مستقیم) است و در این خدمت بایستی آدرس درست به رهجو داده شود. در این جایگاه، یک طرف خودت هستی و طرف دیگر رهجوهایی هستند که امانت کنگره‌اند و به تو سپرده شده‌اند.
کنگره به حفظ خانواده بسیار اهمیت می‌دهد و در لژیون با انسان‌های قوی روبرو می‌شوی که اتفاقاً گذشتن از خود را بلد هستند و بیشتر آنها تمایل به حفظ خانواده دارند و شاید تعداد کمتری باشند که نسبت به این قضیه بی‌تفاوت باشند؛ اکثراً انسان‌هایی هستند که می‌خواهند مفید باشند. آنها آینه‌ای هستند که تو خودت را در تک‌تکشان می‌بینی و می‌خواهی آنان که تکه‌هایی از وجودت هستند و آسیب دیده‌اند، درمان شوند و به تعادل برسند. راهنمایی یک فرصت است که در این جمع تکامل پیدا کنیم و تمام تاریکی‌هایت بیرون بیاید. هم خودت به تعادل برسی و هم باعث شفای قلب و درمان رهجوها شوی.
راهنما در لژیون، با حس، عمل و گفتارش، آموزش‌ها را به رهجو می‌دهد و اگر عشق خدمت به همنوع در وجودش همیشگی باشد، اشتیاقش بیشتر می‌شود و با درنظرگرفتن قدرت اختیار هر رهجو، چراغ راهش می‌شود و گاهی هم از عواقب بی‌راهه برایش مطرح می‌کند. بنابراین راهنما عاشق عاقل و با ایمان است که حسابش با عشق است و اگر به دنبال جایگاه و احترام باشد و از قوانین فاصله بگیرد کارش بسیار سخت می‌شود.
جایگاه راهنمایی بسیار پر مسئولیت و هر لحظه‌اش پر از آزمون و آموزش است. در این دوره علاوه‌ بر اینکه از رهجوها آموزش می‌گیریم، خودت از خودت هم آموزش می‌گیری و بارها شده که فکر می‌کنی آن مطلبی که بیان کردی چطور مطرح شد؛ درواقع با توکلی که می‌کنی تحت الهامات کنگره قرار می‌گیری و دانش کنگره را انتقال می‌دهی که به قول یکی از پیشکسوتان، تبدیل به کانال می‌شوی. در این جایگاه، اختیاراتی به راهنما داده می‌شود تا بتواند توانمند عمل کند اما بایستی خواست کنگره برای راهنما در اولویت باشد تا به خواست خودش هم برسد، بنابراین به نظرم یک دوره فشرده آموزشی و فرصت خودشناسی عمیق است.

-به‌عنوان یک راهنمایی که مسیری را طی کرده ‌و نشان دهنده راه به رهجو هستید، بفرمایید یک رهجو چگونه می‌تواند بر نیروهای منفی که گاهی به‌‌شدت در زندگی روزمره سایه می‌اندازند و وجود شخص را محاصره می‌کنند غلبه کند؟

انسان ابتدا باید نسبت به خودش و نیروها شناخت پیدا کند. این نیروها همیشه هستند و من هستم که بایستی تغییر کنم تا آنها تبدیل به نیروهای مکمل بشوند و تغییراتم بایستی از افکارم باشد. نیروهای منفی بیشتر از جهان ذهن وارد عمل می‌شوند و حس‌هایم را خراب می‌کنند برای همین است که هدفشان توقف دانایی و دانایی موثر است، پس باید روی جهل و دانایی خودم کار کنم و ابتدا آموزش بگیرم. درست است که خواسته من بایستی قوی باشد ولی بستر نیز بسیار مهم است. یک وقت انسان در مراحلی از زندگی سردرگم می‌شود که چه می‌خواهد ولی اگر در بستر مناسب حرکت کند، خواسته‌اش مشخص و نمایان می‌شود. پس حضور در کنگره بسیار مهم است و اینکه از یکسری خواسته‌ها بگذرم و در هر مرحله یا یک مدت زمانی یک خواسته برایم مهم باشد تا ذهنم خلوت باشد و بتوانم به درستی درباره‌اش تفکر کنم؛ بعد هم عمل و تجربه داشته باشم و وارد خدمت شوم تا سطح انرژی من بالا باشد و بتوانم به هدفم برسم و در زندگی برنامه‌ریزی داشته باشم.
نیروهای منفی در زمان‌هایی که جسمم خسته می‌شود یا بیش از توانم کاری را انجام می‌دهم و انرژی دریافت نمی‌کنم، افکار ناپسند و گذشته را برایم تداعی می‌کنند تا ناامید و ناراحت شوم و مرا اسیر خود کنند؛ بایستی حد و اندازه هر کاری را بدانم و از خودم در حد توانم توقع داشته باشم و همینطور از دیگران هم توقعم را پایین و پایین بیاورم. در چنین مواقعی که افکار زشت از آدم‌ها و گذشته به سراغم می‌آید از تکنیک جایگزینی استفاده کنم و آنقدر در زمان‌هایی که حالم خوب هست تصویرسازی‌های زیبا و امیدبخش داشته باشم که بتوانم در چنین مواقعی که سطح انرژی‌ام پایین می‌آید و افکار منفی‌درحال بارگزاری...به سراغم آمده‌اند، تصاویر دیگری را که از قبل ساخته‌ام جایگزینشان کنم و با تمرین کردن این را یاد می‌گیریم. بیکاری باعث سقوط است؛ بنابراین نفس خود را مشغول کاری بکنم و در حد توان مسئولیت داشته باشم و به جز در زمان استراحت یا تفکر، بیکار نمانم تا ساختارم تغییر کند. برای اینکه ساختار خودمان را اصلاح کنیم و کاری کنیم که از درون، کشش ما به‌سمت نیروهای منفی کمتر شود، بایستی به صورت ریشه‌ای و تدریجی مشکلات خود و ضد ارزش‌های خود را حل کنیم و زخم‌های خود را درمان کنیم. البته وقتی که در مسیر کنگره و در مسیر درست باشیم این کار راحت است و با گذشت زمان و دریافت آموزش‌ها به‌صورت مداوم، خود به خود به ریشه مشکلاتمان می‌رسیم و خیلی از مسائل قبل، برایمان با کمترین کنش حل می‌شود. درواقع جنس ما کم‌کم عوض می‌شود و از درون، اتصال ما با نیروهای منفی کمرنگ می‌شود. مهمترین بخش در این مسیر و برای خروج از تاریکی‌ها فرمانبرداری از مربی خود است، همه بایستی از مسیر فرمانبرداری عبور کنیم تا فرماندهی خود و زندگی‌مان را به دست بگیریم و حالمان از درون خوش باشد.

-به‌عنوان کلام پایانی. حس زیبای خود در هفته با شکوه راهنما را بیان نمایید.

خدا را شاکر هستم که به من اجازه داد تا به کنگره بیایم و با انسان‌های سالم آشنا شوم و مسیری مهیا شد تا علم زندگی کردن را بیاموزم‌. هفته راهنما را خدمت استاد راهنمای کنگره ۶۰ جناب مهندس و خانم آنی بزرگوار، استاد امین، خانم کماندار و خانم شانی عزیز تبریک عرض می‌کنم، همچنین به تمام راهنمایان کنگره و راهنمایان عزیز خود نیز تبریک می‌گویم و قدردان زحمات همه این عزیزان هستم. امیدوارم همانطور که تمام این راهنمایان، وجودم را روشن نمودند و احیا شدم من هم بتوانم به هر شکل در این مسیر، روشن کننده دل‌های دیگران و رهجوی خوبی برای کنگره باشم.

سلام دوستان ندا هستم یک همسفر.

ما با ۱۳ سال مصرف وارد کنگره شدیم، آنتی ایکس شیشه، با متد DST و داروی OT سیزده ماه به راهنمایی آقای علیرضا و خانم مینا سفر کردیم و اکنون ۷ سال و ۳ ماه هست که آزاد و رهاییم.


-شما یک دوره جایگاه راهنمایی را پشت‌سر گذاشته‌اید و اکنون تجلیل شده‌اید به نظرتان چه عاملی می‌تواند باعث کسب انرژی مداوم و ماندگار برای راهنمایانی که تجلیل شده یا تجلیل می‌شوند، بشود؟

به نظر من انرژی مداوم در گرو عمل کردن به دانسته‌هاست، چون برای باورها هیچ ارزشی نیست. ممکن است من چیزهای زیادی درمورد علم زندگی در دوران راهنمایی فراگرفته باشم و حتی آنها را به دیگران هم آموزش داده‌ام، اما این موضوع تضمین نمی‌کند که من حتماً می‌توانم به آنها عمل کنم. وصل بودن به آموزشهای کنگره و نوشتن سی‌دی در دوران بعد از تجلیل به من کمک کرد تا بتوانم انرژی خودم را حفظ کنم.

-وقتی در مسیر ارزش‌ها و در صراط مستقیم قرار می‌گیریم، گاهی به‌یک‌باره حس‌مان بد و حال‌مان خراب می‌شود. این موضوع به چه عواملی بستگی دارد و چگونه می‌توانیم از حس منفی خارج شویم؟

به قول استاد امین: «معلم جهان‌بینی بودن و قرار گرفتن در صراط مستقیم دلیل بر این نیست که من نباید هیچ وقت حالم بد بشود»، حال بد و حس‌های منفی به سراغ همه می‌آید ولی باز هم به قول استاد امین: «مهم نیست که حالمان بد می‌شود چون این اتفاق برای همه انسان‌ها می‌افتد، ولی تنها چیزی که اهمیت دارد این است که وقتی حالم خراب می‌شود و دچار حس‌های منفی می‌گردم چه کاری انجام می‌دهم؟!» آیا حس بد و حال بد خودم را به دیگران منتقل می‌کنم یا این آتش را در سینه‌ام حبس می‌کنم و ممکن است چند ساعت یا چند روز با کسی ارتباط برقرار نکنم و در گوشه‌ای مشغول کارهای مورد علاقه‌ام باشم آن موقع است که آن آتش می‌تواند بندهای تاریکی که در درون من پنهان شده‌اند را بسوزاند و من آزاد و رها شوم. این کار خیلی سخت است زیرا من همیشه دوست دارم برای مشکلاتم دنبال مقصر بگردم و حس‌های منفی و حال خرابم که نشأت گرفته از تاریکی‌های درون خودم هست را به دیگران نسبت دهم و به اصطلاح شروع کنم به غُر زدن، ولی با تمرین و تکرار می‌توانم از آن آتشی که در درون شعله می‌کشد برای سوزاندن بندهای تاریکی استفاده کنم.

-به‌عنوان کلام پایانی، حس زیبای خود در هفته با شکوه راهنما را بیان نمایید.

هفته راهنما یعنی عبور از نسیان و فراموشی؛ یعنی سپاس‌گزاری از رب؛ باشد تا در زمره کسانی باشم که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند؛ زیرا ؛به گفته پروردگار عالمیان: «انسان موجودی است که به رب خود ناسپاس است مگر کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند.»
از راهنمای خوبم خانم مینا عزیز سپاسگزارم و دستانشان را در قلبم می‌بوسم و برایشان بهترین‌های خداوند را خواستارم. این هفته زیبا را در رأس به آقای مهندس، استاد امین و خانواده گرامیشان تبریک عرض می‌کنم و از خانم فاطمه عزیز، اسیستانت ورزش سپاسگزارم که از ایشان نیز بسیار می‌آموزم. متشکرم از شما خانم مریم عزیز که به من اجازه خدمت دادید.


طراح سولات و تهیه مصاحبه: همسفر مریم، رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون پانزدهم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .