English Version
English

همیشه سنگ صبور روزهای سختی بودی

 همیشه سنگ صبور روزهای سختی بودی

سلام دوستان طاهره هستم یک همسفر

این هفته‌ی فرخنده را به جناب مهندس و راهنمایان و نیز راهنمای خوب و توانمندم خانم مریم فروغی تبریک و تهنیت می‌گویم. سلامتی و شادکامی را برایشان از خداوند منان خواهانم.

سلام، سلامی از اعماق وجودی که پس از تاریکی، روزنه‌های نور و امید در جانش رخنه کرده و پیش میرود، تا بیابد، راهی که بتواند، نقش درستی را در خانه، خانواده و نیز اجتماع پیاده کند و پشت همه‌ی این نور و هدایت دستان توانمند عزیزیست که جانش با دست و پنجه نرم کردن، با دنیای رنگارنگ پیرامونش صیقل یافته و اکنون چون خورشید می‌تابد تا سیتره‌ی نورش را به اندازه‌ی وسعت وجودیش روشن کند و کلام گهربارش مرهمیست بر جان زخم خورده‌ی انسانهایی نظیر من.

درود خدا بر تو ای انسان بزرگ سرشت

می‌دانم، هیچ‌چیز نمی‌تواند، بهای دستان توانمندت و نیز قلب سرشار از محبتت را نسبت به خودم جبران کند.

مادرانه صفا داده‌ای جان آزرده‌ام را پس مادرانه بپذیر، این تبریک خالص و صمیمانه‌ی مرا بهترین اسوه و بهترین راهنما روزتان فرخنده و پیروز باد و ادامه‌ی راهتان نیز سبز باد.

سلام دوستان زهرا هستم همسفر

در ابتدا خدای مهربان را شاکر و سپاس‌گزارم که من را با کنگره ۶۰ آشنا کرد و اینکه به من فرصت داد، تا با خود و دنیای درون و دنیای بیرونم آشنا شوم و راهنمایی دلسوز را بر سر راه من قرار داد، تا با آموزش‌های ایشان بتوانم، بهتر قدم بردارم.

راهنمای عزیزم خانم مریم عزیز شما صافی مثل آسمان آبی، زلال و پاکی مثل آب دریا می‌درخشی، مثل بلور شما هم‌چون منبع پرنور و یک منبع انرژی بسیار با ارزش هستید که با نورتان راه روشنایی و با انرژی وجودتان گرمای جان می‌بخشید و دیگران را از این نور و انرژی بهرمند می‌کنید، تا از تاریکی‌ها به روشنایی کشیده شوند.

من از آقای مهندس و راهنمای عزیزم تشکر می‌کنم و امیدوارم که با خدمت کردن در کنگره بتوانم ذره‌ای از زحماتشان را جبران کنم.

سلام دوستان لیلا هستم همسفر 

به نام خداوندی که محبت را آفرید. 

هفته راهنما را در رأس به بزرگ راهنمای کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و به تمام راهنمایان شعب مخصوصاً راهنمای پرمهر و محبت خودم خانم مریم عزیز تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. 

در فصل سرد زمستان بود که وارد کنگره شدم و تمام وجودم یخ‌زده بود، حس‌های منفی تمام وجودم را در برگرفته بود. از تمام دنیا ناامید بودم، تنها زنده بودم، بی آنکه زندگی کنم، در اعماق تاریکی‌ها فرو رفته بودم، تا اینکه به لطف خدا راه کنگره برایم باز شد.

روزهای اول ورود به کنگره را فراموش نمی‌کنم، آدمی ناامید و پر از حس‌های منفی بودم، در جلسه استاد سخن می‌گفت، اصلاً چیزی متوجه نمی‌شدم، تا روزی که موعد انتخاب راهنما شد. از خداوند خواستم که کمکم کند، تا بتوانم، فردی را انتخاب کنم و ارتباط بگیرم. وقتی دقت کردم، فرشته‌ای مهربان در مقابل خود دیدم که با نگاه گرمش به من آرامش بخشید و با لبخند ملیح خود حال مرا خوب کرد، وقتی او را در آغوش گرفتم، احساس خیلی خوبی گرفتم. مطمئن شدم که جای خوبی آمدم. 

انگار خداوند این فرشته زمینی را سر راهم قرار داده بود، تا مرا از تاریکی‌ها نجات دهد. همیشه سنگ صبور روزهای سختم بودی. من مرده‌ای متحرک بیشتر نبودم که با راهنمایی‌های نابشان به من جانی دوباره دادند.

خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگذارم که چنین مخلوقی بی‌نظیر سر راهم قرارداد.

عاشقانه دوستتان دارم، چون واقعاً منبع عشق و نور هستید.

از خداوند بهترین‌ها را برایتان آرزو می‌کنم، چون لایق بهترین‌ها هستید.

نویسنده متن: همسفران لژیون یازدهم، رهجوهای راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)

ویرایش و ارسال مطلب: همسفر الهام، رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)

همسفران نمایندگی فردوسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .