English Version
English

آغوش گرمش؛ آرامش قلبم شد

آغوش گرمش؛ آرامش قلبم شد

سپاس خداوندی را که در سختی‌ها من را تنها نگذاشت، سپاس خداوندی را که در همه حال کنارم بود با اینکه من بسیار ناامید بودم اما او هیچ‌گاه رهایم نکرد. پروردگاری که در اوج ناامیدی‌ها راهی از امید را پیش روی من قرار داد. زمانی که وارد کنگره شدم بسیار ناامید بودم آن روزها اصلاً حال خوبی نداشتم، همه‌ مسائلی که با مسافرم داشتم یک‌طرف و بیماری دخترم، دیگر مرا از پا در آورده بودند. حالم آن‌قدر خراب بود که جلسه‌ اول فقط گریه کردم ولی نمی‌دانستم که خداوند با یاری انسان‌هایی به کمک من آمده است. انسان‌هایی که با بقیه فرق می‌کردند آن‌ها از جنس محبت بودند، حرف‌هایشان مثل بقیه نبود آن‌ها از امید حرف می‌زدند، از تلاش برای زندگی بهتر و این من بودم که نا‌امید از همه جا به آن‌ها پناه بردم. یکی از آن انسان‌ها راهنمایم شد، او همچون فرشته‌ای بود که به یاری من آمده بود او همچون من درد کشیده بود و مرا درک می‌کرد. حرف‌هایش به من آرامش می‌داد و مرا از نا‌امیدی دور کرد و روزنه‌های امید را به من نشان داد او دیگر برایم غریبه نبود و همچون مادرم برای من دل می‌سوزاند و آغوش گرمش آرامش قلبم شد و گاهی همچون خواهرم راز دار تمام ناگفته‌هایم می‌شد‌. با حرف‌هایش ناخوشی‌هایم از یادم رفت و امیدی در دلم جان گرفت، حتی نگاهش با من حرف می‌زد و مرا وادار به تغییر کرد؛ آری راهنمایم نشان دهنده‌ مسیر تاریکی به نور، غم به شادی و نفرت به عشق بود. گویی خداوند صدای من را شنیده بود و برای نجاتم از ظلمت و تاریکی راهنمایی فرستاد. شاید حتی در باور خیلی‌ها نگنجد که چنین انسان‌هایی وجود داشته باشند که بدون منت و بدون دریافت هیچ حقوق و مزایایی این چنین عاشقانه زندگی خود را وقف انسان‌های بیماری می‌کنند تا از ظلمت و تاریکی نجات پیدا کنند. تا قبل از ورود به کنگره در تاریکی افکارم گم شده بودم، من زندگی می‌کردم چون فکر می‌کردم که مجبور به زندگی هستم و به خاطر فرزندانم باید به زندگی ادامه دهم من دیگر خود را دوست نداشتم و گاهی حتی وقتی بیمار می‌شدم دوست نداشتم نزد دکتر بروم و این کار را بیهوده و اسراف می‌دانستم ولی با آمدن به کنگره و امیدی که راهنمای عزیزم در دلم زنده کرد دانستم که باید خود را دوست داشته باشم. باید اول عاشق خودم باشم تا بتوانم به خانواده‌ام عشق بدهم. من زندگی امروزم را مدیون راهنمای عزیزتر از جانم و بنیان کنگره هستم.عشقی که امروز در دلم زنده شده را راهنمایم در دلم زنده کرد او به من نشان داد که هر درد، درمانی دارد و با امید می‌شود از سد تمام سختی‌ها و ناملایمات زندگی گذر کرد. راهنمای مهربانم؛ واژه‌ی سپاس در برابر از خودگذشتگی و ایثار شما ذره‌ای بیش نیست و تنها دارایی‌ام دعای خیری است به پاس همه‌ الطافتان تا پایدار باشید و بمانید برای من ‌و انسان‌هایی همچون من، راهنمای مهربانم بسیار دوستتان دارم.

نویسنده: همسفر اعظم، راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر معصومه، راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر منصوره، راهنما همسفر مهدیه(لژیون یکم)
همسفران نمایندگی کریمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .