به نام خدا که دوست داشتن را آفرید، خدایی که ایثار و محبت را آفرید
سلام و عرض ادب به راهنمای عزیزم آقای رضا عریان
نه تنها شبها حتی روزهایم نیز تاریک بودند. همچون یک ساعت شنی بودن ساعتی که نفسهای آخر را میکشید و منتظر است تاریکی پیدا شود ان را برگرداند و آنگاه بود که آمدی چراغی در دست گرفتی و مرا به سرزمین نورو عشق هدایت کردی آرامش آغوشت و گرمای دستان مهربانت را کم داشتم. آمدی و بدون هیچ چشم داشتی با من پیمان بستی که در تمام لحظات همچون کوه کنارم بودی تا بیاموزم. اندیشیدن را، امید را، راه و رسم زندگی را، ایستادگی را، همچون شمع سوختی تا من ساخته شوم.
آب حیات را جرعه جرعه در پیمانه زندگیام ریختی تا خزان زندگیام را به بهار تبدیل کنی، گاهی آموزگارم میشوی تا به من بیاموزی تمام داشتههایت را و گاهی پدر میشوی با جز به و مغرور که تنها باید نگاه به فرزندش صحبت میکند و پیامش را میرساند، شما راهنما و مربی من هستید. راهنما یعنی نشان دهندی مسیر تاریکی به نور غم به شادی.
با عشق از من خواستی تا بنویسم در کنگره چه آموختهام. و من گفتم و نوشتم کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من گشود. آرامش امروزم حال خوشم جسم و روحم همه و همه به خاطر تلاشهای بیوقفه و ایثار و از خود گذشتی شما بوده است.
از اعماق قلبم هفته راهنما را به شما و تمامی کمک راهنمایان کنگره 60 تبریک میگویم.
بااحترام: مسافر محمد رضا لژیون سوم
ارسال: مسافرحسین لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
103