English Version
English

با آموزشهای کنگره به مرور زمان احساس بیهودگی کردن به کنار رفت

با آموزشهای کنگره به مرور زمان احساس بیهودگی کردن به کنار رفت

 

جلسه‌ دوازدهم از دوره‌ بیست‌ و پنجم سری کارگاه‌‌های آموزشی عمومی ویژه مسافران کنگره ۶۰ شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر‌ مرتضی، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر کریم، با دستور جلسه « وادی دوم و تاثیر آن روی من و تولد پنج سال رهایی مسافر هادی» در روز پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم که خداوند این سعادت را نصیب من کرد که یک بار دیگر در این جایگاه برای خدمت در کنار شما عزیزان باشم‌، خیلی جالب است تنها جایی که آدم می‌رود و کمتر آشنا می‌بیند و اکثریت جمعیت را غریبه می‌بیند‌، کنگره است، یعنی هر روز تازه وارد به کنگره اضافه می‌شود و یک زمانی به خودم می‌گفتم مگر می‌شود کسی به شعبه آبادان بیاید و من او را نشناسم ولی الان اینجوری شده است و این خیلی خوب است و امیدوارم که روز به روز رشد کند و مصرف کنندگان بیشتری به اینجا مراجعه کنند و به رهایی برسند و به زندگی عادی خودشان برگردند و انشاءالله در ادامه به تعادل و آرامش برسیم‌.
در ارتباط با دستور جلسه، من که مصرف کننده مواد مخدر بودم با شکست‌هایی که در تصمیم گیری‌هایم در زمان اعتیاد در اثر تفکر اشتباهی که اعتیاد برای من آورده بود و عدم آگاهی که نسبت به مسائل روزمره زندگی داشتم طبعاً تصمیمات غلطی می‌گرفتم و در خیلی از زمینه‌ها شکست می‌خوردم، قطعاً هم کسانی که به کنگره مراجعه کردند قبل از آمدن به کنگره روش‌های ترک را آزمایش کرده بودند،وقتی آدم یک مسئله را آزمایش می‌کند و به نتیجه نمی‌رسد به مرور زمان ناامیدی سراغش می‌آید می‌گوید نه، من نمی‌توانم، من هیچ چیز نیستم، می‌گوید که توانایی حل کردن این مشکل را ندارم، یعنی دقیقا نیروهای منفی می‌آیند و این را به من القا می‌کند که تو نمی‌توانی.
کنگره یک کلید به اسم وادی دوم به من می‌دهد که هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد‌، هیچ کدام از ما هیچ نیستیم حتی اگر به هیچ فکر کنیم‌، دقیقاً یک کلید به من می‌دهد که چارچوب فکری من از اینجا تغییر کند، تمام آن صحبت‌هایی که کردم در ارتباط با شکست‌های در زمان مصرف و در زمان درمان حالا چه به علت عدم آگاهی‌، چه به علت خلق و خو و اخلاقی که مصرف مواد مخدر برای من می‌آورد‌، آدم مصرف کننده دوست دارد خیلی زودتر به آن نتیجه‌ای که می‌خواهد برسد تا یک آدمی که در حالت عادی زندگی می‌کند معمولاً این مورد هست و نمی‌شود گفت برای تمام افراد صادق است.
ولی این حالت خیلی برای افراد مصرف کننده به وجود می‌آید و همین عجله و تعجیل باعث می‌شود که من نتوانم تصمیم درست بگیرم و ممکن است تصمیم من با شکست مواجه بشود این وادی می‌گوید این چهارچوب فکری را عوض کن، به مرور زمان من یک آدم ناامیدی می‌شوم خود من اینجوری بودم خدمت دوستان گفتم من اصلاً به کنگره آمدم که که به خانمم ثابت کنم که اعتیاد ترک ندارد چون همه چیز را امتحان کرده بودم به قول خودم کتاب زیاد خواندم، مصرف موادم را با همین روش کنگره ولی با طرز نگاه خودم کم کردم.
مثلاً آمدم در دو ماه مصرفم را از مقدار زیاد کم کردم و نتیجه نگرفتم، از لحاظ جهان‌بینی و نگرش به نتیجه نمی‌رسیدم، ممکن است مواد استفاده نمی‌کردم ولی یک آدمی بودم که هیچ تصمیمی نمی‌توانستم بگیرم به خاطر آن تخریبی که در نگرش من به وجود آمده بود، می‌گفتم که سری که داغ نباشد نباید روی بالشت بگذاری، یعنی اگر تریاک نمی‌کشی باید مشروب بخوری اگر مشروب نخوری اصلاً نمی‌شود، مگر می‌شود با سر خالی خوابید، در نگاه من نهادینه شده بود و کنگره می‌آمدم که خانمم به من گیر ندهد.
من برای چه مصرف کننده شیشه شدم، اوایل که شیشه آمده بود می‌گفتند که شیشه برای ترک تریاک آمده است و به اصطلاح فعلی مورفین فری است و شستشو کننده بدن است و من به خاطر همین مسئله مصرف کننده شیشه شدم. من سال ۸۳ شیشه مصرف می‌کردم بودم مسافرت که می‌خواستم بروم در ساکم می‌گذاشتند و با هواپیما می‌رفتم می‌پرسیدن چی هست، می‌گفتم نمونه جوهر لیمو است، کارم خرید و فروش جوهر لیمو است یعنی هیچکس شیشه را نمی‌شناخت آن زمان آنقدر روش‌‌های مختلفی را امتحان کرده بودم و می‌گفتم راه ترک وجود ندارد و اینجا هم می‌روم که ثابت کنم اعتیاد ترک ندارد. این چنین نا‌‌امید شده بودم ولی هر جایی که احساس کردید که هیچی نیستید و نمی‌توانید، دقیقا شما آمدید که یک کاری را انجام بدهید، شاید اعتیاد یک مقدار این باور را کم رنگ کرده است ولی شروع کنید این باور را پر رنگ کردن و هیچ چیز در کنگره اشتباه نیست.
قسمت دوم دستور جلسه که تولد آقا هادی عزیز است. دستور جلسات بعضی مواقع به سبک و سياق مسافری که می‌آید، می‌خورد و تولد‌ها برای این است که کسانی که تازه‌وارد هستند متوجه بشوند که شرایط سخت هم درست می‌شود. آقا هادی وقتی وارد کنگره شد خیلی لاغر بود و فکر کنم که ۳۰ کیلو وزن داشت و عصا به دست به شعبه می‌آمد و اصلا شرایط خوبی نداشت و نا گفته نماند علت این وضع و شرایط هادی فقط اعتیاد‌ش نبود.
از ارتفاع و چند طبقه ساختمان سقوط کرده بود و شکستگی‌‌های مختلفی در بدنش وجود داشت و با توجه به مصرف مواد مخدر و چندین ماه که در بستر بیماری بود بسیار ضعیف شده بود ولی همین آدم ۸ ماه بعد دروازه‌بان تیم کنگره می‌ایستاد و من می‌گفتم اگر کسی با وزن بالا به تو برخورد کند چند جای تو دوباره می‌شکند ولی می‌گفت که نه هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد ولی روزای اولی که وارد کنگره شد اصلا حالِ خوبی نداشت و چند وقتی هم به درستی به کنگره نمی‌آمد یعنی همان صحبتی که اول کردم آنقدر روش‌های گوناگون را امتحان کرده بود و شکست خورده بود این حالت برایش به وجود آمده بود و کاملا نا‌‌امید شده بود ولی به مرور زمان و با حرکت در مسیر کنگره و با اجرا کردن آموزش‌های کنگره به مرور آن حسی که من بیهوده نیستم به کنار رفت و خیلی زحمت کشید و آسان نبود ولی نتیجه‌اش، نتیجه‌ی قشنگی بود و الان آزاد مرد است.
تمام دوستانی که اینجا نشسته‌اند و احساس می‌کنند که نمی‌شود و این مال من نیست دقیقا این مال خودِ خودت است و این صحبتم مال آن دوستی است که مثلا امروز با حالِ خوشی نیامده است و یا ممکن است جلسه اولش است که آمده و جهان نا‌‌امید‌ی برای خودش درست کرده است دقیقا مال خودش است و واقعا می‌شود به این جایگاه رسید. خیلی از دوستان با شرایط سخت آمده‌اند و نتایج خیلی خوبی گرفته‌اند . در انتها بگویم که همسفر خیلی خوبی دارند و بچه‌ی خیلی خوب و شیطانی دارند و من خودم اعتقاد دارم که اگر بچه شیطان نباشد آن بچه، بچه نیست و بزرگ است و شیطانی بچه، نشانه سالمی بچه است. به افتخار خودش و همسفر و پسر عزیزش
اعلام سفر: سلام دوستان هادی هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس هروئین و شیشه، ۱۲ ماه و ۲۰ روز به راهنمایی آقا مرتضی به روش DST و داروی OT سفر کردم، ۵ سال و ۴ ماه آزاد و رها هستم، ورزش در کنگره فوتبال. 

سخنان مسافر:
سلام دوستان هادی هستم یک مسافر
خدا را شکر می‌کنم، روز اولی که برای مشاوره آمدم واقعا باورم نمی‌شد که حتی یک نظمی در زندگی‌ام بوجود بیاید، زندگی بدون مواد مخدر را نمی‌توانستم تصور کنم، تصور این که مواد مصرف نکنم و چگونه مشکلاتم حل شود ذهنم را درگیر کرده بود ، حل شدن مسئله‌ی اعتیاد را جدی نمی‌گرفتم و می‌گفتم حل نشدنی است ولی خدا را شکر در کمال ناباوری امروز توانستم فراز و نشیبها را پشت سر بگذارم و توانستم از آموزشها و راهنماها استفاده کنم.

 

یک زمانی آتش‌نشان بودم هر وقتی برای تصادفات اعزام می‌شدم، حوادث در فاصله ۵ کیلومتری مقصد بود دلیلش این بود که فکر می‌کردند رسیدند و باعث می‌شد که تصادف کنند یک جاهایی در زندگی‌ام فکر می‌کردم که من هم رسید‌ه‌ام، آنجا بود که راهنما در ادامه مسیر کمکم کرد و به این پنج سال رهایی رسیدم.

با مصرف بالایی وارد کنگره شدم اولش که سرنگ برای دارو می‌دادند فکر می‌کردم اینجا هم تزریق هست بعدش کسانی که در سفر بودن رنگ چهره‌شان را می‌دیدم به آنها نمی‌آمد که مصرف کننده باشند نزدیک به سه، چهار ماه متوجه نبودم کم کم متوجه شدم.

زندگی‌ام خیلی بالا و پایین داشت گاهی اوقات فقط می‌خواستم که زنده بمانم ولی امروز نه مواد مخدر و نه سیگار مصرف نمی‌کنم جای شکر دارد و امیدوارم به جای شکرگزاری کلامی بتوانم در عمل شکرگزار باشم و به آرزویی که کردم بتوانم برسم.

سخنان راهنمای محترم:
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر
از آقا مرتضی راهنمای سفر اول آقا هادی تشکر می‌کنم که راه را برای ایشان باز کردند، درمورد آقا هادی صحبت می‌کردند که آقا هادی از پنج طبقه سقوط کرده بودند و نمی‌توانست تکان بخورد و اینکه یکی از همسایگان متوجه شد و تماس با آتش‌نشانی گرفتند و باعث نجاتش شد
گاهی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم که آمدیم و تمام شده است و استاد و علامه شدیم و هیچ وقت نگاه نمی‌کنیم که آن روزنه‌ها جلوی پای ما باز شده و درمان شدیم و باید بدانیم که چرا درمان شدیم و چرا این‌جا حضور داریم. هادی خیلی تلاش کرد و من در دوره‌ی ایجنتی شاهد بودم که هادی مرزبان بود و با توجه با آن وضعیتی که داشت خیلی تلاش کرد و الان هم در لژیون خیلی تلاش می‌کند و در مشاوره سعی می‌کند که بهترین کار را انجام بدهد و امیدوارم که شال کمک راهنمایی را هم خودش و هم همسفر‌ش دریافت کنند و در این مسیر قرار بگیرند و به آقا هادی و همسفر‌ش و به آقا مرتضی و راهنمای همسفر‌ش و به تمامی اعضای کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم.
ممنونم که به صحبت‌های من توجه کردید.
سخنان راهنمای همسفران:
سلام دوستان عاطفه هستم یک همسفر.
آزادی مردی آقا هادی و ساحره عزیز را به آقای مهندس و خانم آنی بزرگ و خانواده بزرگ کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم و به راهنمای محترم‌شان خداقوت می‌گویم. آزادی مردی و تولد ۵ سال رهایی یک تولدی است که شاید با تولد یک سالگی و سه سالگی یک تفاوت‌های داشته باشد، جهش و تغییرات در زندگی در آزاد مردی اتفاق می‌افتد.
کسی که ۵ سال در کنگره خدمت کند و حضور داشته باشد چون بعد از سه سال شما باید وارد پروسه خدمت بشوید، خانم ساحره از جمله افرادی بودند که در ابتدای امر آمده بودند که نایستند. آمده بودند که اگرها را برای خود بردارند و یک جوری می‌خواست خودش را راضی کند و برود، مثل همسفر‌‌های دیگر و دنبال بهانه‌ای می‌گشت برای نماندن، شیطنت‌های ارسلان را بهانه می‌کرد برای این که نماند الان هم بعضی مواقع که شکایت می‌کند می‌گویم که شکایت نکن و شاکر باش.
اما بعد از اینکه کنگره را درک کرد و متوجه شد که در درون کنگره چه اتفاقی افتاده است به سفر خود چسبید و خدمت کرد و دوره‌ی مرزبانی را گذراند و همیشه دغدغه‌اش همان جونز بود و توانست که آن را با موفقیت انجام بدهد و الان راهنمای جونز هستند و امیدارم که در آینده شال نارنجی را گردن هر دو عزیز ببینم یک چیزی که بی ربط به دستور جلسه در مورد آقا هادی و قصه‌ی زندگی‌شان نیست، در صحبت‌های چهارشنبه یک عزیز مشارکت کرد که تا مرز مرگ رفته بودند ولی دوباره به زندگی برگشتند، یک تلنگری به منِ عاطفه بود که هستی کارِ خودش را انجام می‌دهد و هستی آن نیروهایی که برایش ارزشمند هستند و برای هدفی به وجود آمدند راحت از دست نمی‌دهد مگر اینکه به واسطه‌ی آن اختیاری که منِ عاطفه دارم در آن خللی وارد کنم و بر خلاف هستی حرکت کنم و اگر بر خلاف جهت حرکت کنید فشار زیادی بر شما وارد می‌شود و ممکن است نابود بشوید و هستی همین طور است و کارِ خودش را انجام می‌دهد و اگر من در مسیر، حرکت کردم به آن چیزی که هدفِ وادی دوم است قطعا می‌رسم و خدا را شکر می‌کنم که امروز اینجا هستم. ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.
سخنان همسفر:
پنج سال رهایی آقا هادی را تبریک می‌گویم. خدا را شکر می‌کنم که این روز ها را داریم می‌بینیم، خانم عاطفه گفتند من آمده بودم که بگویم رفتم فلان جا و نشد خودش نخواست ولی خب موقعی که من آمدم بهانه‌ای شد و اتفاقی افتاد که من تا یک سال کاملا از زندگی هادی رفتم، کنگره را یکی از دوستان معرفی کردند ان شاالله که هر جا هستند سالم و تندرست باشند، من آمدم الگوها را دیدم آقایان را دیدم.
همه که لباس سفید پوشیده بودند فکر می کردم اینجا بیمارستان است و گفتم حتما اینها پرستار هستند و مصرف کنندگان می‌آیند تا درمان شوند. آمدم و کمک راهنما انتخاب کردم گفتم کاری که به من سپردند را انجام بدهم، سی‌دی مهندس فکر کنم ساختمان جسم بود در مورد تغذیه و غذا و در مورد نگهداری سبزی و این چیز ها بود گفتم مگر من آمدم اینجا که آموزش آشپزی ببینم من آمدم که هادی را از مصرف نجات بدهم واقعا دیگه سی‌دی را گوش ندادم و رفتم. خدا را شکر می‌کنم واقعا در دو سال آخر آرامش عجیبی در زندگی من بوجود آمد، هادی هم می‌گوید آرزو می‌کنم این حال خوش این حال خوب نصیب همه شود.
خدا را شکر می‌کنم که هادی حالش خوب است هادی در حال خدمت است، برای این حال خوش تلاش کردیم یکی از دوستان در سه سال رهایی به من گفت خدا را شکر رها شدی و شوهرت ماندگار شد گفتم خب من تلاش کردم یعنی قطعا هر همسفری که الان اینجا هست اگر تلاش کند و صبوری کند قطعا نتیجه‌ی کارش را خواهید دید فرقی نمی‌کند چه مسافر باشد چه همسفر باشد، اگر مسافری الان هنوز هست در حال در جا زدن هست و هنوز اتفاق قشنگ رخ نداده مطمعن باشد این تولدها همه برای تازه وارد یک الگو هستند برای این که من بدانم و تلاشم را بکنم تا بتوانم از تاریکی به روشنایی برسم.
از تازه واردین خواهش می‌کنم حتما همسفرانشان را بیاورند همسفر خیلی مهم است. خدا را شکر می‌کنم جناب مهندس بستری را فراهم کردند که می‌توانیم این جا باشیم و قشنگی زندگی را ببینیم. خدا را شکر می‌کنم به خاطر وجود مهندس و آموزش‌هایی که به ما می‌دهند. من واقعا می‌خواستم عمل کنم ولی خدا را شکر با راهی که جناب مهندس جلوی پای من گذاشتند، توانستم به وزن ایده‌آل برسم. ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

 

 

 

 

تایپ: مسافر محمود لژیون هفتم، مسافر صادق لژیون هفتم، مسافر حسین لژیون چهارم، همسفر عرفان لژیون هشتم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر محمود لژیون هفتم 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .