English Version
English

محبت، عشق، نور

محبت، عشق، نور

دل‌نوشته همسفران لژیون اول نمایندگی اردستان با دستور جلسه «هفته راهنما» تقدیم نگاه زیبای شما مهربانان

سلام دوستان معصومه هستم همسفر
عرض تبریک به بزرگ‌ترین راهنمای کنگره ۶۰، جناب مهندس دژاکام و تمام راهنمایان و راهنمای گران‌قدر خودم خانم زهره عزیزم
زمانی که متوجه شدم که در کنار مصرف‌کننده زندگی می‌کنم؛ ازیک‌طرف ترس از آینده فرزندانم، از طرفی دیگر غصه فرورفتن مسافرم در چاه عمیق اعتیاد، آرامش برایم نگذاشته بود. از خداوند خواستم؛ تا راهی پیش روی من قرار دهد و بالاخره جواب گرفتم. به‌واسطه مسافرم، با کنگره ۶۰ و صحبت‌های دل‌نشین جناب مهندس و راهنمای عزیزم، خانم زهره آشنا شدم.
اصلاً در باورم نمی‌گنجید که به خاطر اعتیاد وزندگی با شخص مصرف‌کننده، بتوانم به این مکان امن و مقدس راه پیدا کنم. شهریور‌ماه سال ۱۴۰۱ آغاز فصل جدید زندگی من بود. آغازی که خداوند برایم مقدر کرده بود؛ تا راهنمایی با چهره زیبا و دل‌نشین مرا در آغوش خود بپذیرد و بامحبت خود، مرا از سمت تاریکی به سمت نور راهنمایی کند.

راهنمایم خانم زهره عزیز، با تمام عشق و محبت و دانایی که نتیجه سال‌ها آموزش، تفکر و تجربه اوست، بدون هیچ چشم‌داشتی و تنها به‌منظور خدمت به انسان‌ها، آن‌ها را در اختیار من قرارداد؛ تا آموزش بگیرم. او راه درست زندگی کردن را به‌ من آموخت و الآن غرق در آرمش هستم. یکی از بهترین صفاتی که در وجود خانم زهره عزیزم می‌بینم، اجرای صحیح قوانین است؛ اعمال سالم و عشق بلاعوض او قابل‌تحسین است و باراهنمایی او توانستم ضد ارزش‌ها و چگونه زیستن را بشناسم و جایگاه خود را پیدا کنم. عشق به یاد‌گرفتن، خدمت کردن و ماندن در کنگره در وجود من شکل گرفت و بیشتر از قبل، شوق یاد‌گرفتن و خدمت کردن به انسان‌ها را دارم و همه را مدیون رفتار و عمل سالم راهنمایم هستم.

خانم زهره عزیزم، لطف شما باعث شد؛ امروز برای حفظ زندگی‌ام تلاش کنم؛ آغوش شما امن‌ترین نقطه جهان بوده و هست و خواهد بود. راهنمای عزیزم دوستت دارم و محبت شمارا فراموش نمی‌کنم. انشا الله من هم بتوانم؛ مانند شما درراه خدمت خالصانه قدم‌ بردارم و از خداوند می‌خواهم لیاقت این خدمت عاشقانه را نصیب من هم بگرداند. برای شما و خانواده محترمتان بهترین‌های خداوند را آرزو دارم.

سلام دوستان بتول هستم یک همسفر
راهنما، بارانی که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جانی دوباره می‌بخشد.
نمی‌دانم از کجا و از چه بگویم، واقعاً زبانم از این‌همه خوبی و لطف و محبت بی‌دریغ راهنمای عزیزم قاصر است ولی چند سطری را به بهانه سپاسگزاری و جبران اندکی از زحمات بیکران شما می‌نویسم که به یادگار بماند.

راهنما همچون یک مادر، برای فرزندش نگران است و در موقعیت‌های مختلف زندگی، رهجویایش را راهنمایی می‌کند و بهترین راه را به او نشان می‌دهد. همیشه حس کردم وقتی در لحظه‌های سخت، همان زمان‌هایی که از همه‌جا بریده بودم و امیدی به هیچ‌چیز نداشتم و ناامیدترین فرد شده بودم، تنها شما بودید که توانستید با صحبت‌های زیبایتان مرا آرام کنید و من را از تاریکی و اضطراب و نگرانی دورکنید.

خانم زهره عزیزم شما در این روزهای سخت از مادر و خواهر به من نزدیک‌تر بودید و عاشقانه به درد و دلم گوش می‌دادید و هیچ‌وقت بااینکه من بارها شمارا اذیت کردم، ناراحت نشدید و تندی نکردید و همیشه با رویی گشاده مرا راهنمایی کردید. واقعاً مهربانی را در حق من تمام کردید و همیشه بذر امید را در دلم کاشتید.

خانم زهره جان خوش به حالتان که این صفت و نام زیبا به شما هدیه داده‌شده است؛ چون می‌دانم و معتقدم ارج‌وقرب یک راهنما در پیشگاه خدا بسیار ارزشمند و ستودنی است؛ چراکه این راه قدم نهادن درراه صراط مستقیم است. دستانتان را از راه دور می‌بوسم و همیشه دعاگویتان هستم، همان‌طور که شما احوال من را تغییر دادید، از خداوند مهربان می‌خواهم که همیشه حال دلتان خوب و خوش باشد. آرامش و حال امروزم را مدیون وجود شما هستم. شما عشق راهنما شدن را در وجودم کاشتید. امیدوارم که توفیق رسیدن به این جایگاه و انجام عمل سالم را به دست آورم.

در آخر هم از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این جایگاه امن را بنا نهادند که تمام مسافران و همسفران به درمان و رهایی برسند. به امید رهایی تمام مسافران و مسافر خودم از دام اعتیاد و برقراری آرامش در زندگی همه
الهی آمین
راهنما؛ یعنی خدا را بندگی
راهنما؛ یعنی دوباره زندگی
راهنما؛ یک‌شور، یک دنیا سرور
راهنما؛ یعنی محبت، عشق، نور

سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج‌نهاد و تند نشست
کلاه‌داری و آیین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به‌شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده‌پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

خانم زهره عزیزم من با شما آموختم که رنج‌ها نباید مرا غمگین کند، رنج‌ها باید مرا بیدار کند چراکه انسان زمانی بیدار می‌شود که زخمی شود ...
من با شما آموختم که رنجم را تحمل نکنم، رنجم را درک کنم تا بیدار شوم.
من با شما آموختم و آگاه شدم که نیاز به تغییر دارم و حالا که رشد کردم، می‌توانم ببینم چقدر برای ما فداکاری کردید و خوشا به سعادتتان که قلبی مملو از عشق و ایمان‌دارید.
چه زیبا توکل و تسلیم و رضا را به من آموختید...
من به خاطر وجود شما و آموزش‌های شما انگیزه و قدرت لازم برای حرکت کردن و رسیدن و عبور از سختی‌های طاقت‌فرسا را به دست آوردم.
من با شما نور امید، عشق و ایمان را در قلبم احساس کردم.
من با شما به آرامش و عشق رسیدم.
امیدوارم خداوند به من توانی بدهد که بتوانم قدردان واقعی ذره‌ای از عشق و محبت شما باشم
برای شما و خانواده محترمتان بهترین‌های خداوند را آرزو دارم.


سلام دوستان آزاده هستم یک همسفر
قدرتی که در تمام زندگی یار و یاور من بوده و هست.
وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که من جز تنهایی و ناامیدی چیز دیگری نبودم. همیشه از خداوند گله و شکایت داشتم که چرا من. از وقتی‌که فهمیدم فرزندم یک مصرف‌کننده است؛ دیگر نه شب داشتم و نه روز. تمام زندگی‌ام شده بود غصه خوردن و هیچ امیدی نداشتم؛ ولی از وقتی‌که وارد کنگره شدم با صحبت‌های خانم الهام عزیز، جان تازه‌ای گرفتم. بعد که وارد لژیون شدم با صحبت‌های دل‌نشین شما خانم زهره، عزیز یاد گرفتم که زندگی؛ یعنی سختی و مشکلات و خداوند من را آفریده تا با حل این مشکلات ساخته شوم و خودم را پیدا کنم و به تکامل برسم.

خانم زهره عزیز شما بهترین معلمی بودید که در طول زندگی‌ام داشتم و خیلی چیزها از شما آموختم. بهترین چیزی که آموختم این بود که گذشت، بهترین نعمتی است که خداوند در وجود ما گذاشته و ما باید فقط روی خودمان کار کنیم. وقتی خودمان تغییر کردیم آن‌وقت بقیه هم درست می‌شود. تا عمر دارم نمی‌توانم محبت‌های شمارا جبران کنم از خداوند می‌خواهم که به من کمک کند تا بتوانم با خدمت کردن گوشه‌ای از محبت‌های شمارا جبران کنم از خداوند برای شما و خانواده محترمتان سلامتی و سربلندی می‌خواهم و همیشه موفق و پیروز باشید

سلام دوستان مهدیه هستم یک همسفر
به نام خدایی که دوست داشتن را آفرید.
راهنما، یعنی نشان‌دهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق...
یعنی نمایانگر راه رسیدن به آرامش، نمایانگر راه بهشت و نجات از جهنم درون
من همیشه از شما حس خوب می‌گیرم و شمارا همچون معلمی دلسوز می‌بینم که از اعماق وجودتان برای ما وقت می‌گذارید و زحمت می‌کشید. خانم زهره عزیزم هنگامی‌که من وارد لژیون شما شدم؛ شما مانند معلمی مهربان با روی باز از من استقبال کردید و بادل و جان به ما آموزش دادید. من بسیار خوشحال هستم که در کنار شما هستم و همیشه در زندگی سعی می‌کنم آموزش‌های ارزشمند شمارا سرلوحه زندگی خود قرار بدهم. امیدوارم که بتوانم قدر زحمات شمارا بدانم و از خداوند برای شما و خانواده‌ عزیزتان سلامتی و بهترین‌های خداوند را خواستارم.
راهنمای عزیزم روزتان مبارک

رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون یکم)
عکس و ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر الهام، خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی اردستان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .