همسفر لیلا؛( لژیون یکم)
خدای خود را شاکرم که کنگره۶۰ را در مسیر زندگی من قرار داد، از همه عزیزان خدمتگزار در کنگره سپاسگزارم. هفته راهنما را به جناب آقای مهندس، استاد امین و تمام راهنماهای عزیز بهخصوص راهنمای خوب خودم خانم نسرین عزیز و راهنمای مسافرم آقای مرتضی انصاری تبریک عرض میکنم. نوری که در چهره راهنمای عزیزم خانم نسرین بود و لبخند زیبایشان مرا جذب کرد. من بهترین و دلسوزترین راهنما را انتخاب کردم، خالصانه و بدون هیچ چشمداشتی به من کمککردند، در چشمهایش امید رهایی رهجوهایش موج میزند و تلاش میکنند تا طعم شیرین رهايی را به ما بچشانند. راهنمای عزیزم از شما سپاسگزارم که از زندگیتان و وقت گرانبهای خود برای من میگذرید تا من آموزش ببینم. خدایا لیاقت و توفیق بده تا من قدردان زحمات و تلاشهای راهنمایم باشم. خدایا شکر بابت درک این روز و شکر بابت داشتن چنین راهنمایی که مربی من میباشد. اگرچه راهنما این کارها را بسیار سخاوتمندانه درحق من همسفر انجام میدهد و هرگز درخواست جبران نمیکند؛ اما من میتوانم برای نشاندادن قدرشناسی کارهایی انجام دهم و با راهنمای خود بااحترام رفتارکنم. گذشته از اینکه ایشان را خوشحال میکنم در اصل خودم هم چند برابر انرژی میگیرم.
همسفر فرزانه؛ (لژیون یکم)
ابتدا هفته راهنما را خدمت تمام استادهای عزیز و راهنمایان گرامی به ویژه استاد عزیزم خانم نسرین تبریک میگویم. نخستین کلمهای که با قلم تقدیر بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه زیبای استاد بود و سرفصل این کتاب کهن به تعلیم و اندیشیدن اختصاص یافت. من سپاسگزار استادی هستم که به من اندیشیدن را آموخت، نه اندیشهها را. راهنما بودن شغل یا حرفه نیست؛ بلکه ذوق، هنر و توانمندی است، هفته راهنما روز بزرگداشت عشق و ایثار است. سپاس از کسانیکه علم و اندیشیدن را جرعه جرعه آموزش دادند و در جان ما جاری نمودند و به اندازه یک دنیا ممنون از راهنمایان و استادانی که با صرفکردن لحظه لحظههای خود و با دانش خودشان فردای باشکوهی برای ما ساختند. هفته راهنما روزی است که الفِ قدّشان در راه تعلیم ما و خوبیها خمیده شده است. من از صمیم قلبم از تمام راهنماهای عزیز کنگره۶۰ که هرکدام در جایگاه خودشان استاد هستند بینهایت تشکر میکنم که ارزشمندترین لحظههایشان و وقتشان را در اختیار ما گذاشتند و کنار ما سپری کردند. از همگی سپاسگزارم و این هفته زیبا را به این عزیزان تبریک میگویم بهخصوص راهنما و استاد عزیزم خانم نسرین که همیشه با حرفهای زیبا، نگاه دلنشین و لبخند گرمشان به من انرژی دادند و باعث حال خوبم شدند و مثل یک مادر کنارم بودند. عاشقانه و قلباً بینهایت دوستشان دارم و این روز هزاران بار مبارک باد.
همسفر سارا؛ (لژیون دوم)
این هفته قشنگ و معنوی را در راس به راهنمای راهنماها جناب آقای مهندس دژاکام بزرگوار و به همه راهنماهای خوب و دلسوز کنگره۶۰ تبریک عرض میکنم. راهنما یعنی نشاندهنده راه، نشاندهنده مسیر تاریکی به روشنایی، غم به شادی و نفرت به عشق. راهنما یعنی یک الگو، چراغ راه، یعنی سرشار از تجربه و آگاهی، تجربههای تلخ و شیرینی که تجربه کرده است. راهنما کسی است که درونش زیباست، کسیکه هیچگونه ضدارزش و حس خرابی در او دیده نمیشود. راهنما کسی است که میشود با او آرامش گرفت و ساعتها با او دردودل کرد. راهنما زندگیبخش است. راهنمای خوبم خانم مریم عزیزم چگونه از شما بنویسم که واژه سپاس در برابر مهربانیهای شما اندک است. شما که واژهها را آسمانی میکنید و آموزشها را خالصانه و دلسوزانه بدون هیچ چشمداشتی در اختیار ما قرار میدهید و تنها چیزی که از ما میخواهید اندکی اطاعت و فرمانبرداری است. راهنمای عزیزتر از جانم شما عشق، توجه، صبر، آرامش، نگاهتان و مهربانی مادرانهتان را به ما بخشیدید، من آرامش امروزم را مدیون زحمات بیوقفه شما هستم. دو ماه است که من از شما دورم، خدا میداند که دل و جانم دلتنگ شماست. من بارها گفتم درست است که سن شما از من کمتر است؛ ولی دلتنگیام نسبت به شما راهنمای عزیزم مثل دلتنگی به مادرم است، عاشقانه دوستتان دارم و دستان پرمهر و محبتتان رامیبوسم.
همسفر فاطمه؛ (لژیون دوم)
درون دنیای تاریک خود گم شده بودم، بیهدف و بیمقصد همچنان باشتاب در حال حرکت بودم بدون اینکه ببینم در اطرافم چه خبر است. خودم بودم و هزاران اندیشه و تفکرات پوچ و بیهوده داشتم، بیشتر و بیشتر در اعماق تاریکی فرو میرفتم که دستم را گرفتید به چهرهتان نگاه کردم گویی شما را سالها بود که میشناختم، پای صحبتهای من همچون یک فرشته نشستید، من درد و دل کردم و شما گوش کردید، من اشک ریختم صبوری کردید، من واهمه داشتم شما نجاتم دادید. به دنیایم آمدید و مرا از خودم بیرون کشاندید، گفتید که با من بیا. با شما قدم به دنیای زیبایی گذاشتم که زیباییهایش مرا محو خودش کرده بود مثل مادری دلسوز پا به پایم آمدید و کلمه به کلمه عشق را برایم معنی کردید. با شما عشق و محبت را آموختم، من کسی بودم که تمام حسهای درونم مرده بودند مانند کودکی نوپا دوباره متولد شدم. معلمی که بیدریغ، بیادعا و بدون هیچ توقع و منتی دلسوزانه مرا آموختید. درست است تشکر از شما در کلام نمیگنجد؛ ولی بینهایت از شما سپاسگزارم.
نویسندگان: همسفران لژیون یکم و دوم
ویرایش: راهنمای تازهواردین همسفر مریم
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر خدیجه
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
194