سومین جلسه از دوره دوم کارگاههای آموزش مجازی همسفران نمایندگی یوسفآباد، با استادی راهنما همسفر الهام، با دستور جلسه «هفته راهنما» روز شنبه 8 اردیبهشتماه 1403 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
روزهای نخستین که پا به کنگره نهادم، با دیدن راهنمایانی که با شال نارنجی استادی جلسه را به عهده میگرفتند، تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکرد توانایی خاص، عشق و انرژی بود که برایم بسیار پررنگ جلوه میکرد و اما هیچگاه نمیتوانستم خودم را در این جایگاه تصور کنم. تا اینکه قلم تقدیر، تعظیم مرا در مقابل پدر مهربان کنگره مهندس دژاکام عزیزم به نگارش درآورد تا به خود آمدم و خود را رهجویی دیدم که برای این جایگاه عظیم تلاش میکنم و میآموزم.
روزی که مهندس دژاکام شال نارنجی را بر شانهام آویختند و با نگاهی بسیار مهربان مرا بدرقه کردند، آنجا بود که ناگهان بار مسئولیتی بر دوشم احساس کردم و ترس تمام وجودم را فرا گرفت. در خقیقت آن روز دلیل آن را نفهمیدم تا این جایگاه را تجربه کردم.
وقتی راهنما شوی، دیگر فقط تو نیستی که آموزش میگیری، بلکه دست کسی در دستانت قرار میگیرد که او نیز خواستار آموزش و رسیدن به آرامش است. لحظه پیوند بین راهنما و رهجو لحظه ایست که به نظر من در کائنات موجی از زیباترین انرژیها و حسهای خوب در جریان است، زیرا که قرار است به واسطه آن پیمان، دو نفس به هم پیوند بگیرند؛ یکی راه را رفته و تجربههایی ناب در کوله دارد و دیگری ابتدای راه است و خام و شاید پر از ترس، ناامیدی و منیت.
تنها همین پیوند محبت است که راه را برای هر دو هموار میکند تا هر دو بیاموزند آنچه نیاز دارند. راهنما عاشق است عاشقی که عیب شاگرد را میبیند، اما میبخشد. بی اهمیتی شاگرد را میبیند، اما گاهی چشمانش را میبندد و گذشته خود را در امروز رهجو و آیندهاش را در امروز خودش میبیند. پس با ایمان و آگاهی قدم برمیدارد تا رهجوی راه به همان قله زیبایی برساند که امروز خودش به واسطه تلاش و عبور از سختیها بر فراز آن ایستاده است.
در کنگره ۶۰، راهنما به نوعی برای رهجو رب میشود و همین است که مسئولیت راهنما را صد برابر میکند. چراکه من آموختهام، اگر بخواهم به رهجو، آموزشها را به بهترین شکل انتقال دهم، ابتدا خود باید در تمام آن مسائل به دانایی موثر رسیده باشم و خود باید بهترین دریافتها را در قلبم و عمق وجودم لمس کرده باشم که از طریق صورپنهان به رهجو انتقال دهم وگرنه سخنوری که کاری ندارد، کتاب و جزوه را نکته به نکته آموختن زیباست به شرط آنکه منِ راهنما از تکتک آموختهها به بهترین شکل عبور کرده باشم.
وقتی دارای فرزند میشوی هم عشق نثارش میکنی و هم میتوانی تحکم کنی و چون فرزند خود توست، به خود حق میدهی برای آیندهاش محکم بایستی. اما وقتی راهنما میشوی، هر رهجو برایت همان حسی را ایجاد میکند که انگار فرزندت هست اما در ظاهر هم نیست، راهنما بودن سختتر هم میشود و اینجا فقط و فقط عشق است که راهنما را رهنمون میشود، آن هم عشقی که بنیانش عقل است و حسهای ناب.
در کنگره آموختم که در مسیر راهنما شدن ابتدا، این منم که نقاط تعادل جدیدی در درونم ایجاد میشود؛ مثل عشق ورزیدن در جای مناسب، مثل کلامی که سرشار از محبت است، اما تحکم نیز دارد و مثل نگاهی که نور عشق در آن میدرخشد، اما همان لحظه میتواند سرشار از جذبه باشد.
راهنما ابتدا خود راه رشد و تغییر را طی میکند، راهنما با همه وجودش عاشقی میکند و البته با هر رهجو مطابق با نیازش و خواسته معقول درونیاش، بازی عشق را پیش میبرد و چقدر این راه و مسیر سبز است و دل انگیز !!!
باشد که در مسیر ماندگار باشم و هر لحظهام عمیقتر و زیباتر از لحظه پیش.
هفته راهنما بر تمامی راهنمایان عزیز کنگره ۶۰ و راهنمایان تازه واردین عزیز که عاشقانه خدمت میکنند و پای پیمانشان با قدرت مطلق ایستادهاند، مبارک باد.
رابط خبری: همسفر نرگس، رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سارا، خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی یوسفآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
130