خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در روزگاری زندگی میکنم که کنگره۶۰ و روش دیاستی وجود دارد. من و مسافرم برای بار دوم بود که سفر میکردیم و دلیل اینکه دوباره کنگره را انتخاب کردیم این بود که روش دیاستی و درمان کنگره کاملا منطقی و عقلانی است و اگر تمام اصول، قوانین و حرمتها را عمل میکردیم، آموزشهای جناب آقای مهندس و مبحث جهانبینی را اولویت زندگیمان قرار میدادیم و به موقع و با آمادگی در جلسات حاضر میشدیم و اگر بعد رهایی میماندیم و خدمت میکردیم برگشت نمیخوردیم.
بله، پروسه درمان بدون جهانبینی مثل یک غذای نیمه پخته و یا خام میماند و این تکرار تاریخ باید اتفاق میافتاد و ما بایستی برمیگشتیم و تکههایی از پازل درمان را که در سفر قبلی جا گذاشته بودیم برمیداشتیم. درواقع رهایی از بند اعتیاد و ورود به سفر دوم تازه شروع حرکت است. امروز که خوب فکر میکنم به این نتیجه میرسم که همه چیز در جهان هستی مثل نفسکشیدن دو بخش دارد، دم و بازدم، اگر بازدم نباشد دم گرفتن هم کشنده خواهد بود. تجربه امروز من این را میگوید برای اینکه نهال نوپای رهایی ما به درختی کهنسال و استوار بدل گردد باید از آن مراقبت نمود؛ بایستی خودمان را بیمه کنیم تا از پس حوادث برآییم، خدمتکردن در کنگره به هر شکل ممکن از معتبرترین بیمههاست. خیلی انسانها کمک کردند تا من امروز اعلام کنم که حالم خوب است و امروز وقت آن است که من هم کاری انجام دهم تا دیگران هم از این حال خوب من بهرهمند شوند، شاید در ظاهر این کمک به دیگران باشد؛ ولی کمکی به خودمان است، چراکه خدمتکردن عزتنفس را افزایش میدهد و روح انسان، بزرگ و به حس ارزشمندی در شخص کمک میکند و در نتیجه فرد را از هر ضدارزشی دور میسازد.
شاید در ابتدا از گریز مسافرم ناراحت بودم؛ ولی اگر این اتفاق نمیافتاد مسافرم متوجه اهمیت آموزشهای جهانبینی نمیشد. اگر روزی خدمتکردن مسافرم در کنگره برایم آرزو بود الان میبینم که چه تغییری در باورهای مسافرم شکل گرفته و با عشق در این مسیر حرکت میکند و این پروسه زمانی بایستی طی میشد. روز رهایی احساس میکردم که در آسمانها سیر میکنم و سبک بال بودم. احساس کسی را داشتم که وارد بهشت شده است و تمام ترسهای من تبدیل به شجاعت شده بود، همه شکهای من در مورد به درمان رسیدن مسافرم یقین و همه ناامیدیهای من امید شده بود. احساس میکردم که دوباره همسرم را بهدست آوردم و ما از نو به هم رسیدیم و تولدی دوباره در ما اتفاق افتاده و با دیدن چهره شاداب و پرانرژی او همه وجودم قوت گرفته بود.
آری خداوند ثمره صبری که داشتم را داده بود و چقدر میوه صبر شیرین است. این حس و حال غیرقابل وصف را برای تمام سفر اولیها از خداوند متعال خواستارم. الهی هیچ همسفری از مسافرش ناامید نشود و همه مسافرها به مقصد برسند. از صمیم قلبم از جناب آقای مهندس برای فراهم کردن بستر امن و مقدس سپاسگزارم، انشاالله که سایه ایشان مستدام باشد. از راهنمای مسافرم آقای بشیری سپاسگزارم که با حرکت درست خود باور مسافر من را نسبت به کنگره و آقای مهندس تغییر داد، انشاالله که خیر این خدمت در زندگیشان جاری و ساری باشد. از راهنمای خوبم خانم زهرا عزیز که راهگشای ما در این مسیر بودند تشکر میکنم و بهترینها را از خداوند برای ایشان خواستارم، از مسافرم ممنونم که آرامش را به زندگیمان برگرداند.
نویسنده: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر زهرا لژیون (سوم)
ویرایش: راهنمای تازهواردین همسفر مریم
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر خدیجه
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
206