English Version
English

لحظه‌ای بسیار شیرین و ارزشمند

لحظه‌ای بسیار شیرین و ارزشمند

پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
زمانی‌که من با مسافرم آشنا شدم نمی‌دانستم مصرف‌کننده است ‌وقتی نامزد کردیم گفتند بعضی‌اوقات تفریحی با دوستانم که جمع می‌شویم تریاک می‌کشیم، اولش ناراحت شدم؛ ولی بعد گفتم تفریحی مصرف می‌کند و معتاد نیست چون خانواده مسافرم اصلا اهل مصرف مواد نبودند و به‌ شدت با او برخورد‌ می‌کردند، به‌خاطر همین اصلا نمی‌دانستم که مسافرم مصرف‌کننده است. وقتی که ازدواج کردیم تازه شروع مشکلاتمان بود، نمی‌دانستم چکار کنم، به‌خاطر مشکلاتمان مصرف مسافرم بیش‌تر شده بود، من هم نمی‌خواستم با او مخالفت کنم.

در تاریکی‌ها بودیم و در بعضی از قسمت‌های زندگی آن‌قدر مواد ضربه‌ بدی به ما زده بود که واقعا خسته شده بودیم، وقتی مهمان می‌آمد مسافرم چشمش به ساعت بود که مهمان‌ها بروند تا بتواند مواد مصرف کند یا وقتی جایی می‌رفتیم، دیر می‌رفتیم و زود هم برمی‌گشتیم، مسافرم هم خیلی خسته شده بود، به‌خاطر همین یک مدت با استفاده از قرصB2 ترک کرد؛ ولی با گذشت چند ماه دیدم مسافرم دست‌هایش می‌لرزد یا در خواب داد می‌زند، در مورد قرص جستجو کردیم و فهمیدیم که عوارض دارد. مسافرم دوباره مصرف مواد را شروع کرد، شب‌ها ساعت پنج صبح می‌خوابیدیم و ظهر ساعت سه بیدار می‌شدیم. زندگیمان سخت شده بود، دیگر تحمل نداشتم، دنبال راهی برای ترک مواد بودیم.
ابتدا می‌خواست به کمپ برود؛ ولی من نمی‌خواستم چون می‌دانستم که اگر آن‌جا برود بعد از مدتی دوباره شروع می‌کند تا این‌که خداوند راهی سر راه ما قرار داد، یک روز مسافرم گفتند که جایی است که هرکس به آن‌جا رفته درمان شده است. خدا را شکر که به کنگره آمدیم و یازده‌ماه سفر کردیم و روز رهایی ما رسید. شاید باورتان نشود چه حس آرامِ دلنشینی را تجربه کردم، انرژی مثبتِ فراوانی در آن‌جا جاری بود که به من منتقل شد و انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش مضطرب بودم. زمانی‌که در کنار استاد امین دژاکام قرار گرفتم چند دقیقه‌ای بیش نبود؛ ولی برای من لحظه‌ای بسیار شیرین و ارزشمند بود و به یکی از بهترین خاطره‌های زیبای زندگی‌ام تبدیل شد.
نگاه مهربان استاد امین را هرگز فراموش نمی‌کنم و  تجربه این روز شیرین را برای همه همسفران آرزو می‌کنم. از آقای مهندس خیلی سپاس‌گزارم که این بستر را فراهم کردند تا انسان‌های زیادی به رهایی و پاکی برسند، خیلی از زندگیمان‌ راضی هستم و بعضی‌اوقات که به گذشته فکر می‌کنم واقعا یک کابوس بود که تمام شد و تغییرات بزرگی اتفاق‌ افتاد. این رهایی و پاکی بزرگ‌ترین و زیباترین اتفاق برای من و مسافرم بود، از راهنمای بزرگوار مسافرم آقای فرهاد مهاجرانی و راهنمای خودم خانم مریم عزیز ممنونم که در این مسیر ما را یاری دادند، خدای خودم را شاکرم، شکر، شکر، شکر.

نویسنده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر مریم لژیون (دوم)

ویرایش: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر عاطفه لژیون ( چهارم)

ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر مریم

همسفران نمایندگی اسلامشهر 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .