جلسه پنجم از دوره سی و هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی ابوریحان با استادی همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر راضیه، نگهبانی همسفر شهرزاد و دبیری همسفر زهره با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من)» ساعت ۱۶:۰۰ روز سهشنبه چهارم اردیبهشتماه ۱۴۰۳ برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
از راهنمای خوبم خانم راضیه تشکر میکنم که این اجازه را به من دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم.
وقتی میخواهیم در مورد انسان صحبت کنیم باید شناخت زیادی از وجود انسان داشته باشیم؛ زیرا انسان یک شخصیت پیچیده دارد و دارای گرههای زیادی است و این امکانپذیر نیست مگر با آموزشدیدن. وقتی که ما آموزش میبینیم خودمان را میشناسیم. خداوند را شکر میکنم که در کنگره هستم و آموزش میگیرم تا خود را بشناسم باور داشته باشم.
و اما در مورد وادی دوم که میگوید هیچ مخلوقی قدم به حیات ننهاده و هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر به هیچ فکر کنیم. یعنی همه ما در هستی دارای یک نقش و عملکرد خاصی هستیم که باید بگردیم و آن را پیدا کنیم. وقتی آن را پیدا کردیم و به آن باور رسیدیم، آن موقع متوجه میشویم که خلقت ما بیهوده نبوده است.
اصولاً وقتی که ما وارد ضد ارزشها میشویم از مسیر زندگی خارج میشویم، وقتی از مسیر زندگی خارج بشویم، وارد تاریکیها میشویم، حسهای ما آلوده میشود و این باعث میشود که ما دچار ناامیدی بشویم و حس پوچی و بیهودگی به سراغ ما بیاید. این حس آنقدر خطرناک است که انسان را بهطرف نابودی میکشاند و انسان دست خودکشی میزند.
وقتی در وادی گفته میشود هیچ مخلوقی یعنی هیچ موجودی را ما نمیتوانیم در هستی پیدا کنیم که بیهوده به وجود آمده باشد و خلقت هیچ موجودی بیحکمت نمیباشد. امکان ندارد چیزی در هستی پیدا بشود که بیهوده باشد.
همانطور که آقای مهندس از یک کرم خاکی و حیوانات دیگر مثال میزنند که حتی خلقت کرم خاکی بیحکمت نبوده است.
وقتی این دستور جلسه به من افتاد فکر کردم قبل از ورود به کنگره از روی جهل و نادانی مدام به مسافرم میگفتم که خدا تو را چرا خلق کرده است؟! اصلاً تو برای چه به دنیا آمدهای و برای چه به وجود آمدهای؟! خودم جواب خودم را نیز میدادم و از روی نادانی میگفتم بله! آمدی که مرا اذیت کنی! مدام این را تکرار میکردم تا اینکه وارد کنگره شدم. در لژیون قرار گرفتم، آموزش دیدم، وادیها را یاد گرفتم و کمکم این کلمه را تکرار نکردم. ولی باز هم به این باور نرسیده بودم و از روی آگاهی خیلی کمی که پیدا کرده بودم دیگر این حرف را تکرار نمیکردم.
راهنمای من چندین بار در لژیون بازگو کرده بودند که اگر ما حرفی در خانه میزنیم باید حواسمان به بچهها باشد، من میگفتم این بچه است و در عالم بچگی هست و چیزی متوجه نمیشود تا اینکه دیروز نوشتهای را که تهیه کرده بودم و داشتم مرور میکردم. به اینجا رسیدم که آقای مهندس میگفتند هیچ موجودی بیهوده خلق نشده و به کرم خاکی که رسیدم پسرم گفت آیا کرم خاکی هم مفید است گفتم بله و تا آنجایی که میتوانستم برایش توضیح دادم و به او گفتم حتی کوچکترین موجودی که در این دنیا است حتی مورچه که ممکن است زیر پای تو له شده باشد و تو متوجه نشده باشی خلقت آن بیحکمت نمیباشد، چه برسد حیوانی که درنده باشد و تو از آن بترسی.
آقای مهندس میگوید که حتی اگر لاشخورها نبودند، لاشه حیوانات باعث میشد که بسیاری از مریضیها پدید بیایند. برایش که توضیح میدادم گفت حتی بابا؟! به فکر فرورفتم که من چهکار کردهام؟ در اثر نادانی آنقدر این حرف را جلوی بچه تکرار کردهام به مسافرم که تو بیهوده خلق شدی، برای بچه این جاافتاده بود حتماً بابای من بیهوده خلق شده است. اینجا به او گفتم خیر. اگر من این حرف را میزدم از روی نادانی و جهل خودم بود.
اکثر دستور جلسات که برای وادیها است میگوید تأثیر آن بر روی من، واقعاً این دستور تأثیرش را روی من گذاشته است. شاید من دو سالی در کنگره بودم و دیگر این حرف را برای مسافرم تکرار نمیکردم، ولی دیروز به طور زیبایی این موضوع برای من باز شد. وقتی که فکر کردم دیدم من در کنار مسافرم قرار گرفتهام تا گرههای وجودی خودم را باز کنم، تا بتوانم ارتقا پیدا کنم. یکی از دلایل اینکه من کنار مسافرم قرار گرفتم شاید این باشد.
مثال دیگری که استاد امین میزنند میگویند ممکن است کسی مقام و جایگاه نداشته باشد، ولی فرمانروای شهر وجودی خودش است و این چیز کمی نمیباشد.
وقتی که به این موضوع فکر میکنیم که ما چرا بیهوده به این دنیا آمدهایم؟! چرا بیهوده خلق شدهایم؟! تمام انرژی ما را از ما میگیرد و وقتی که انرژی من گرفته میشود به حالت سکون در میآییم، وارد ناامیدیها میشویم و باعث میشود که حس ناامیدی بهسراغ من بیاید.
متنی را از کتاب ۶۰ درجه که شاید بیربط با این موضوع نباشد برایتان مطرح میکنم: انسان گاهی مثل پرنده ایست که بر کشتیسوار است و دنیا را از همین روزنه میبیند و گاهی با یک بلم کوچک تا بیکران میرود و میاندیشد که همین بلم را به پرواز درآورد و زمانی در جایی میماند و به علت و معلولهای آن فکر میکند. نیک میداند که باید مکان را تغییر دهد، اما در میان آبهای پرتلاطم هم مسیر میشود، خشکی برسد طوفان همچنان ادامه دارد. در این مقوله باید به نیروهای درون خود فکر کند و از قدرت آن قوت بگیرد. باید جوانب را خوب در نظر بگیرد. چگونه از نیروهای الهی خفته درون برای آزادی خود از مسیر آب سود بجوید.
همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر راضیه با نوشتن ۴۰ سیدی رسماً وارد سفر دوم شدند.
مرزبانان کشیک: همسفر زهرا. ر و مسافر کوروش
عکاس: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهاردهم)
ویراستار: همسفر شهرزاد رهجوی راهنما همسفر مرجان (لژیون پنجم)
تایپ و ارسال: همسفر معصومه رهجوی همسفر راضیه (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی ابوریحان
- تعداد بازدید از این مطلب :
208