جلسه هفتم از دوره سوم لژیون سردار همسفران نمایندگی علیرضا به استادی همسفر مریم، نگهبانی پهلوان همسفر امیره و دبیری پهلوان همسفر اعظم با دستور جلسه «قول و قرار، وفای به عهد» در روز دوشنبه 3 اردیبهشت ماه 1403 رأس ساعت 13:45 برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان جلسه، ایجنت محترم و راهنمای عزیزم تشکر میکنم که به من اجازه خدمت در این جایگاه را دادند. خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما دوستان صمیمی قرار دارم. من تابهحال در لژیون سردار مشارکت نکرده بودم و قسمت این بود که اولین مشارکتم در لژیون سردار در این جایگاه خدمتی باشد. از استاد سردار درخواست میکنم هر آنچه لازم است به زبان من جاری شود تا انشاءالله جلسه خوبی را در کنار هم داشته باشیم.
در مورد دستورجلسه که قول و قرار و وفای به عهد است میتوان گفت که ما یک سری قول و قرار داریم که ضمانت اجرایی آن چک و سندی است که گرو میگذاریم و در صورت تخلف، دادگاهی میشویم. یک سری از قول و قرارها، زبانی است و پشتوانه اجرایی آن، اعتبار من است؛ مثلاً در قدیم یک تار سبیل، گرو میگذاشتند و این نشان از اعتبار آن شخص بود که در حقیقت به آن ریش گرو گذاشتن میگفتند. مهم این است که این قول و قرارها و پیمانها که بین خودمان و خدای خودمان یا انسانهای دیگر میگذاریم و به صورت زبانی است را اجرایی کنیم؛ چراکه خلف وعده یکی از صفات اخلاقی ناپسند است و درواقع خیانتی است که به خودمان میکنیم. من باید بدانم که وقتی یک عهد و پیمانی را میبندم در وهله نخست باید توانایی انجام آن را داشته باشم و قبول کردن آن در حد توان من باشد و خودم هم باید تلاش کنم که آن عهد و پیمان را به انجام برسانم. یکی از نشانههای منافق بودن این است که شخص، امانتدار خوبی نیست، دروغگو است و خلف وعده میکند. اگر در پیمانی که باکسی میبندیم خلف وعده کنیم دیگر اعتباری بین مردم نخواهیم داشت.
ما در زندگی پیمانهای زیادی میبندیم؛ از روز الست که با خداوند که پروردگار ماست و ما فرمانبردار او هستیم تا در زندگی که عقد و نکاحی با همسر خود میبندیم و باید به همه اینها پایبند باشیم. آمار طلاق، چکهای برگشتی و... نمونههایی از خلف وعدهها هستند که ما انسانها انجام میدهیم. من اگر با شخصی قول و قراری بگذارم و به آن پایبند نباشم در واقع بیاحترامی به خودم و شخصیت خودم است که برای حرف خودم ارزشی قائل نشدم؛ در این صورت است که دیگران هم به من احترام نمیگذارند و برای حرف من ارزش قائل نمیشوند.
ممکن است که وقتی من وارد کنگره میشوم این حس به من دست بدهد که باید عضو لژیون سردار شوم و دین خود را به کنگره ادا کنم و اعلام میکنم که میخواهم عضو لژیون سردار شوم؛ اما بعد از مدتی بر حسب فراموشی یا ترس از پرداخت این مبلغ و یا افکاری از این قبیل که تو خودت بدهی داری یا بیشتر به این پول، نیاز داری؛ باعث شود که الهامات و القائات منفی به من وارد شود و مانع از انجام اینکار شود. اینها همه ابزارهای نیروهای منفی هستند؛ ولی من باید تعهدی را که قبول کردم و اعلام سردار، دنور یا پهلوانی کردم را ادا کنم و مطمئنا خداوند هم در این راه به من کمک خواهد کرد، اگر من فکر میکنم که میتوانم عضو لژیون سردار شوم باید بدانم که قبلاً این توانایی در من نهادینه شده است.
من باید این را بدانم که کنگره به کمک من نیاز ندارد، این من هستم که به کمک کنگره نیاز دارم.
من قبل از کنگره، سرشار از استرس، نگرانی و فکرهای منفی بودم و همیشه از خداوند میخواستم راهی را به من نشان دهد که به آسایش و آرامش برسم و آن راه، کنگره بود که خداوند به من نشان داد پس باید با شرکت در لژیون سردار، شکرگزار خداوند باشم.
آقای مهندس، داستانی را تعریف میکردند که فردی در جوانی عاشق خانمی میشود؛ ولی چون اوضاع اقتصادی خوبی نداشته، جواب منفی میشنود. او تصمیم میگیرد که فرد ثروتمندی شود و این اتفاق هم میافتد؛ ولی در لحظه مرگش میگوید: آرزو میکردم که در زندگی یک نفر باشد که حتی به دروغ به من بگوید دوستت دارم! من با این داستان به این حرف آقای مهندس میرسم که میفرمایند: مادیات خوب است؛ درصورتیکه ما سوار بر مادیات باشیم، نه این که مادیات بر ما سوار باشد.
گرههایی در وجود ما انسانها وجود دارد که هر کاری میکنیم رفع نمیشوند و ما نسبت به صور پنهان قضیه، آگاه نیستیم، آنجاست که باید ببخشیم؛ زیرا بخشش است که باعث میشود ما حس و حال خوبی را به دست آوریم. ما در کنگره، کارت می کشیم و حامی ورزش یا عضو لژیون سردار میشویم و بعد متوجه میشویم که چه میزان از گرههای زندگیمان به راحتی باز میشوند.
سال اول که من وارد کنگره شدم یک ماهی میشد که از سفر اولم میگذشت که جشن گلریزان برگزار شد. سفر اولیها اجازه نداشتند عضو لژیون سردار شوند و گفتند به اندازه چیزی که در توانتان است، کمک کنید. من ۳۰۰ تومان، پول نقد داشتم و روز گلریزان همان مقدار را پرداخت کردم. در آن لحظه دوست داشتم مبلغ بیشتری میتوانستم کمک کنم. طولی نکشید که من در یک قرضالحسنه خانوادگی برنده شدم و همان مقدار که روز گلریزان کمک کرده بودم به من برگشت داده شد و من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم: خدایا من نداده بودم که پس بگیرم؛ ولی تو در این زمان کوتاه چه زیبا به من برگرداندی! از وقتی وارد کنگره شدیم برکتهای زیادی در زندگی ما جاری شده که قبلا وجود نداشت و من به این نتیجه رسیدم که بهترین جا برای کمک کردن و بخشش، کنگره است. کمک ما در کنگره، حکایت قطره در دریا است. این کمک، کمکی است در راستای رسیدن آقای مهندس به اهدافشان که دامنه آن خیلی گسترده تر از کمکی است که ما بیرون از کنگره انجام میدهیم.
برای بخشیدن، نترسیم و بدانیم خداوند حتماً به ما قدرت و توان این کار را خواهد داد؛ فقط کافی است که خواسته بخشش در ما به وجود بیاید و بدانیم که به فرموده استاد سردار «جلودار واقعی آن خداوندی است که ناممکنها را ممکن مینماید.»
تایپ: همسفر فاطمه لژیون راهنما همسفر زهره (لژیون چهارم)
ویراستاری: راهنمای تازه واردین همسفر محبوبه
ارسال مطلب: خدمت گزار سایت همسفر فهیمه
عکس: همسفر فاطمه لژیون راهنما همسفر نسرین (لژیون پنجم)
همسفران نمایندگی علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
404