هفتمین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزش خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی صفادشت با استادی همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر ژیلا نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر ساره با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تاثیر آن روی من)» در روز سهشنبه چهارم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت 14:00 آغاز به کار کرد
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که در این نقطه ازعالم هستی در حال آموزش هستم. از راهنمای خودم سپاسگزارم که اجازه این خدمت ر ابه من دادند و امیدوارم این خدمت از من قبول باشد و به روح مسافرم برسد. دستورجلسه: « وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکرکنیم) و تاثیر آنروی من».
به نظر من امروز هر کدام از ما که در این مکان قرارگرفته ایم در حقیقت این وادی را تاحدودی درک کرده ایم. من نوعی که از راه دور برای گرفتن آموزشها باهمه سختی ها این مسیر را طی می کنم یک نوع برداشت از دستور جلسه دارم. حالا هرکسی بهاندازهای برداشت از این وادی دارد ،میتواند بهرهای ببرد. همینکه من بهشخصه پذیرفتم که این مسیر را با تمام مشکلاتش طی کنم که چیزهایی را که نمیدانم بیایم و آموزش بگیرم بزرگترین رسالت را در حق خودم به انجام رسانیدم. برداشتی که من از این وادی داشتم این است که به حال خوب رسیدم.
خیلیها بیرون از کنگره حال خیلی بدی دارند. من قبل از اینکه درمسیر آموزشهای کنگره قرار بگیرم حال خوبی نداشتم داِئم مسافرم را چک میکردم واو را تعقیب میکردم و هر چه در کار او تجسس میکردم از طرف او با حقههای جدیدتری روبرو میشدم و فریب میخوردم و فرزندانم به من میگفتند: مادر جان برای بارهزارم فریب خوردی. یکی از ابزار نیروهای منفی ناامیدی میباشد که بسیار ابزار قوی است که این روزها که با آن گریبان گیر هستم یعنی تا لحظهای که بخواهم حاضر شوم تا به کنگره بیایم هزاران بار پشیمان میشوم و به خود میگویم من برای چه باید به کنگره بروم من که مسافر ندارم یا من که با آموزشهایی که گرفتم میتوانم حال خودم را خوب کنم، بعد که به کنگره میآیم با خود میگویم: چقدر عالی شد که به شعبه رفتم و در لژیون قرار گرفتم چراکه تکامل هر انسانی در جمع، اتفاق میفتد. این حس ناامیدی در انسان وجود دارد. مهم این است که من بتوانم با آموزشهایی که گرفتهام آن را مهار کنم. در حقیقت کار نیروهای بازدارنده این است که من در تاریکی و ناآگاهی بمانم و من هم نباید تلاش نیروهای بازدارنده را دستکم بگیریم. نیروهای بازدارنده با یک حقه وارد افکار ما میشوند، یک روز با دوری مسیر، یک روز دیگر با مشکلات مالی.
یک حکایتی که بسیار دوست دارم و جناب مهندس بیان میکنند: داستان حضرت موسی و کرم میباشد. حضرت موسی نزد خداوند رفت درراه کرمی را دید که لابهلای زباله میخزید به خداوند میگوید که این کرم را برای چه آفریدی؟ خداوند در جوابش فرمود: قبل از اینکه تو بیایی این کرم هم همین سؤال را از من پرسید: چرا موسی را خلق کردی؟ پس ما همانگونه که باید حقه های نیروهای بازدارنده را بشناسیم باید وجود خودمان را هم دستکم نگیریم. استاد امین میفرمایند: من شاید میخواهم مربایی خوشمزه درست کنم قرار نیست که شقالقمر کنم، قرار است من یک مادر مهربان باشم یا یک دانشجوی فرمانبردار و خدمتی را در جامعه خود داشته باشم و شاید در حقیقت رسالت من همین باشد.
مرزبان کشیک: همسفر منیره و مسافر اکبر
عکس: همسفر منیره، مرزبان خبری
تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زیلا (لژیون اول)
همسفران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
229