دومین جلسه از دوره چهل و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی لویی پاستور با استادی مسافر امیرحافظ، نگهبانی مسافر کامران و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه « وادی دوم (هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمیگذارد. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.) و تاثیر آن روی من» در روز شنبه ۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
با کسب اجازه از عزیزان در رابطه با دستور جلسه وادی دوم اگر بخواهم بگویم؛ من اینگونه این وادی را شناختم که صحبت از یک بیارزشی درونی و حرکت از آن میکند. من اگر عمیقاٌ احساس بیارزشی کنم مخاطب این وادی قرار میگیرم. من در اوایل سفر خود از این احساس برخوردار بودم، یعنی از روی احساس بیارزشی که داشتم وارد کنگره شدم. من بهجایی رسیده بودم که همهچیز داشتم ولی انگار هیچچیز نداشتم، هیچ احساس رضایت از خود و یا ارزشمندی نداشتم. من خیلی از احساساتم بستهشده بود و خیلی از احساسات را دیگر حس نمیکردم و فکر میکردم بیهوده به این دنیا آمدم. با خود میگفتم چرا باید 2 سال از عمر خود را برای مواد مخدر بگذارم..؟
همین احساسات من را وارد کنگره کرد؛ شرط لازم برای ورود در کنگره60، حرکت در تاریکیها بود که من هم مانند همه این مسئله را در زندگی خود تجربه کردم و در ادامه وارد کنگره شدم. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خودمان به هیچ فکر کنیم؛ به هیچ بودن را چه کسی تعریف میکند؟ بیارزشی را چه چیزی با چه کسی مشخص میکند بهغیراز من!؟ این مسئله به عقیده من یک حرکت ذهنی است یا یک مرحله از نفس. زمانی که من در نفس اماره قرار دارم و در حال مصرف مواد هستم، زمانی که مثلاً سیگار یا الکل یا... مصرف میکنم در مرحلهای قرار دارم که ناخودآگاه این احساسات در من پیش میآید. در این زمان این مهم است که من چطور به این موضوع فکر کنم، در رابطه با این موضوع که این احساس بیارزشی از کجا نشئت میگیرد؟
گاهی شخصی نظر منفی در رابطه با من میدهد و من بلافاصله به هم میریزم و یا تا چند روز افکار من درگیر میشود؟ من باید تفکر کنم که این افکار و این احساسات از کجا نشئت میگیرد. این افکار را کنگره60 به بهترین شکل در من ارتقا داده و میدهد که قسمت بزرگی از این اتفاق در وادی دوم رخ میدهد. من در سفر اول، زمانی که باراهنمایم صحبت کردم، زمانی که وظایف رهجو بودنم را انجام دادم از این مسائل و احساسات دورتر شدم و دیگر این فکر که من به هیچ هستم خیلی کم در تفکرات من میآید. اینکه میگوییم تاریکیها را تجربه کردیم، ما را به سمت روشنایی هدایت کن در من اثر کرده و من امروز روشنایی را حس میکنم، روشنایی را لمس میکنم. من در مسیر درست قرار گرفتم و هرروز خداوند را بابت این شکر میکنم و درخواست میکنم من را از این مسیر دور نکند. این نعمت را کنگره برای من قرار داده است.
بزرگترین درسِ کنگره برای من صورتمسئله اعتیاد است؛ من از این پارامتر و کتاب 14 مقاله، در زندگی شخصی خود بسیار الگوبرداری کردم. تجربه بهدستآمده من اینگونه است؛ زمانی که احساس بیارزشی سراغ من میآمد من آن مسائل را مینوشتم و زمانی که مینوشتم مسئله برای من روشن میشد و مبدأ و پشتبند آن مقصد برای من مشخص میشد و حرکت کردن برای من بسیار ساده میشد و من متوجه میشدم که اکنون چه دارم؛ زمانی که اینها مشخص میشد و من شروع به حرکت میکردم مسئله من آرامآرام رو به حل شدن میرفت، در من تزکیه و پالایش رخ میداد و در ادامه من به حالت اِستِیبِل خود میرسیدم.
تایپ: مسافر رضا (لژیون چهارم)
عکس،ویراستاری و ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
100