قبل از ورود به کنگره، هر روز که میگذشت بیشتر و بیشتر در تاریکی و تنهایی فرو میرفتم و با ناامیدی بیشتری، این سوال را هر روز، بیشتر از روز قبل از خود و خدای خود میپرسیدم. که چرا ؟؟؟؟ که چرا من به دنیا آمدهام ؟؟و شاید هم گاهی حرف و سوالی برای خود نداشتم و فکر میکردم که این تقدیر و سرنوشت من است و باید با آن زندگی کنم تا روز مرگ. نه راه پس داشتم و نه راه پیش.
در ذهن خود به بن بست عظیمی رسیده بودم که به من نابودی محض را نشان میداد. آرامش را نمیشناختم و کاملا با این کلمه بیگانه شده بودم. تمام ذهنم تسخیر افکار مخربی شده بود که هیچ فایدهای برای من نداشت؛ مثل تجسس مسافرم و بدرفتاری با بچههایم. بزرگ کردن کوچکترین مسئله یا حرفی از اطرافیانم. در خیال خود راه درست و مستقیم را میرفتم. گاهی بخاطر مشکلات زندگیام به خدای خود میگفتم مرا بیهوده آفریدهای چرا زنده هستم. و این تفکر افیونی و آلوده و حس ناامیدی که در من ایجاد شده بود من را به سمت نابودی میبرد. اما با اذن و فرمان همان پروردگاری که من از آن ناامید شده بودم چراغ کنگره ۶۰ بر سر راه من روشن شد.
بعد از ورود به کنگره، آموزشهای کنگره به من آموخت که برای انجام هر کاری در ابتدا باید فکر کنم و این تفکر خود شروع حرکت من بود. کنگره به من آموخت که هر قفلی کلیدی دارد و هر مشکلی راه حلی، و اینگونه ناامیدی مرا به امید تبدیل کرد. امید یعنی نیمه پر لیوان را دیدن. امید یعنی تا هستی، میتوانی تغییر کنی و !!! با تغییر افکارت میتوانی دنیا را تغییر دهی. امید یعنی بدانیم که خداوند همواره ما را دوست دارد و درکنار ماست و به ما همیشه زمان میدهد که اشتباهات خود را جبران کنیم. امید یعنی برای رسیدن اهداف و خواستههای خود، انتظار کشیدن.
اگر ما امید داشته باشیم، میتوانیم خود را متحول کنیم. به نظر من اشخاصی که دست به خودکشی میزنند در واقع امید خود را برای ادامه زندگی از دست دادهاند. این گونه اشخاص حتی امیدشان را به قدرت مطلق از دست دادهاند. قدرت و وجود خدا را باور ندارند. از دست دادن امید، زندگی را برای هر شخصی سخت میکند؛ به همین دلیل از ناامیدی به عنوان گناهی بزرگ و کارسازترین و بزرگترین سلاح شیطان علیه انسان نام بردهاند.
انسان ناامید درنهایت به پوچی میرسد و دست از تلاش برای حل مشکلات بر میدارد. اما آیا فقط امید داشتن به تنهایی میتواند مشکلات من را حل کند؟ اینجا بود که کنگره به من آموخت برای هر چیزی درمانی وجود دارد و قابل درمان است. کنگره به من آموخت که در راه درمان این بیماریها باید مثل چشمه روان باشم، نه مثل مرداب راکد. برای حل مشکلاتم سعی و تلاش کنم، حرکت کنم تا به گنداب تبدیل نشوم. به من آموخت که باید بدانم بیهوده آفریده نشدهام.
نه تنها من، بلکه آفرینش هیچ مخلوقی به جهت بیهودگی نبوده است. چرا که خداوند، من انسان را به عنوان اشرف مخلوقاتش و جانشین خود بر روی زمین خلق کرد. به من اختیار داد تا بر سر دوراهیها مسیر خود را درست و با دقت انتخاب کنم. دوراهیهایی که در زندگی همه انسانها بوده و هست و خواهد بود. من همسفر تا قبل از ورود به کنگره راه غلط را انتخاب کردم، وارد گذرگاههایی شدم که اگر چه جانم را تا لبه پرتگاه نابودی برد، اما به خواست خدا و با روشن شدن چراغ کنگره بر سر راهم، همه آن تلخیها و تاریکیها، همه و همه جرقهای شد برای درک و فهم عظمت روشناییها. از روزی که به کنگره آمدم، زندگی من مثل شب و روز تغییر کرده و دیگر هیچ اثری از آن ناامیدی، دعوا، بیاعتمادی و هر چیزی که زندگی مرا مختل میکرد وجود ندارد.
در حال حاضر اول از خداوند تشکر میکنم و امیدوارم بتوانم بندگی او را به جا آورم. سپس از آقای مهندس دژاکام تشکر میکنم که راه را بر ما راه گم کردهگان نشان دادن و از راهنمای خوب خودم که مانند مادری مهربان و صبور برای من و بقیه دوستانم بوده و هست. تشکر میکنم چون این افراد به من و خانوادهام آرامش، شادی، شور و امید و سرزندگی را هدیه دادند ......پایان.
نویسنده: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی زاهدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
138