English Version
English

اولین حسی که با شروع درمان اعتیاد به سراغمان می‌آید نا امیدی است

اولین حسی که با شروع درمان اعتیاد به سراغمان می‌آید نا امیدی است

هفتمین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی با استادی راهنمای محترم آقای محمد نادعلیان، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر علی‌اصغر با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن روی من" و تولد یک سال رهایی مسافر حسن، روز شنبه 1 اردیبهشت ماه 1403، ساعت 17 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خداوند را شاکرم که امروز سعادتی شد که در جمع شما دوستان باشم مدت خیلی زیادی بود که شرایط فراهم نمی‌شد تا بتوانم به کنگره بیایم برای من سعادتی شد، از ایجنت محترم شعبه و همچنین نگهبان جلسه که اجازه این خدمت را به من دادند تشکر می‌کنم.
دستور جلسه امروز دو بخش دارد یکی در مورد وادی دوم و تاثیر آن روی من است و بخش دوم هم تولد یک سال رهایی حسن آقا از لژیون دهم که آن زمان درمان ایشان به عهده من بود.
وادی دوم در ادامه وادی اول است، وادی اول در مورد تفکر صحبت می‌کرد و در وادی دوم یک مقدار حرکت رو به جلو می‌رود این وادی موانع تفکر را می‌گوید و بیان می‌کند که هر زمان انسان می‌خواهد تغییر کند با اولین چیزی که مواجه می‎‌شود نا‌امیدی است و هیچ نیرویی برای انسان نمی‌تواند قوی‌تر و بازدارنده‌تر از نا‌امیدی باشد، یکی از بزرگترین تغییرات زندگی یک مصرف‌کننده همین درمان اعتیاد است در کل در هرتغییری که شخص در هر موضوعی بخواهد داشته باشد نا‌امیدی به سراغش می‌آید و القائات منفی دیگران هم به این امر دامن می‌زند یعنی اینکه همان موقع که شخص می‌خواهد به کنگره بیاید و می‌گوید من می‌خواهم درمان شوم یکسری افراد سر راه او پیدا می‌شوند و به او می‌گویند که؛ "فایده‌ای ندارد و نتیجه نخواهی گرفت، این مشکل تا آخر عمر با شما می‌ماند" و این موضوع می‌تواند تمام مسائل انسان را شامل شود به عنوان مثال در درمان اعتیادش یا در پس‌انداز کردنش یا خانه خریدن و یا راه انداختن کسب و کار اتفاق می‌افتد، زمانی که انسان در وادی تفکر است حساب و کتاب می‌کند و سر دوراهی است که می‌تواند این کار را انجام دهد یا نمی‌تواند، دقیقاً تمام انرژی انسان را نا‌امیدی می‌گیرد و انسان را به جایی می‌کشاند که می‌گوید فایده‌ای ندارد اصلاً حرکت نکنی خیلی خیلی بهتر است.
من از تجربه خودم می‌گویم، زمانی که من سفر کردم و رهایی گرفتم در سفر دوم به من گفتند که خدمت کنم، یک چالش بزرگی که داشتم این بود که بتوانم به واسطه اینکه کارمند هستم خدمت کنم چون وقتم به صورت کامل در اختیار خودم نبود ولی در ادامه دیدم که امکان آن برایم فراهم شد یعنی شرایط مُهیا شد و من آمدم جلو و به این نتیجه رسیدم که می‌توانم خدمت کنم.
به این نتیجه رسیدم که نا امیدی برای همه اتفاق می‌افتد و این موضوع را هر مسافری می‌تواند داشته باشد، کسی که می‌خواهد سفر کند اول سفرش این موضوع را دارد به عنوان مثال وقتی می‌خواهد سفر سیگارکند، فکر می‌کند آیا می‌توانم سیگار را کنار بگذارم یا نمی‌توانم یا کسی که می‌خواهد سی‌دی بنویسد می‌گوید اصلاْ من تا به حال دست به قلم نبوده‌ام، من می‌خواهم این موضوع را به قسمت دوم دستورجلسه تولد حسن آقا ارتباط بدهم او هم همین مشکل را داشت زمانی که ایشان یک سری مشکلات و مسائل مالی داشت و شروع به سفر کرد دائم می‌گفت؛ باید بروم دنبال کارها و چِک‌هایم، دائم دنبال بهانه بود و می‌گفت شرایط برای سفر من مهیا نیست و مشکل دیگری که داشت این بود که احساس پوچی می‌کرد، به صورت کلی یک مسافر در این مرحله به این نتیجه می‌رسد که من بیهوده هستم و به درد هیچ چیز نمی‌خورم، کسانی که سفر کرده‌اند رها شده‌اند و خدمت‌گزار هستند الان می‌بینند که تا چه حد توانسته‌اند در زندگی دیگران تاثیرگزار باشند و خیلی ها را به رهایی می‌رسانند، شاید یک زمانی احساس پوچی و حتی میل به خودکشی داشتند ولی الان به این نتیجه رسیده‌اند که این امر خودش یک نوع ناامیدی بود، این دوران، دورانِ بسیار سختی است، از آنجا که انسان در این مرحله هم باید با خودش مبارزه کند هم جهانبینی درونی‌اش را تغییر دهد و هم با القائات افراد بیرون از کنگره مبارزه کند و باید به آنها هم ثابت کند که این کار شدنی است و جدا از این خودش را هم باید به انجام این کار راضی کند چون در این مرحله هنوز ثُبات قدم ندارد.
مشارکت مسافر حسن:
از آقای مهندس و خانواده‌اش تشکر می‌کنم مخصوصاً از راهنمای عزیزم آقای نادعلیان که زحمت زیادی برای من کشیدند و من را در این مدت تحمل کردند، روزی که من می‌خواستم وارد کنگره شوم نمی‌دانستم کنگره چه جایی است و وضعیت خیلی بد و گرفتاری‌های زیادی داشتم، یک خانه‌ای داشتم که بدون اطلاع خانواده‌ام آن را فروختم و در کل وضعیت خوبی نداشتم، برادرم از وضعیتم اطلاع پیدا کرد و به من تلفن زد و گفت یک آدرس می‌دهم بیا به این آدرس و من نیامدم، چند وقتی از این موضوع گذشت تا وارد کنگره شدم، وضعیت خیلی خرابی داشتم و به نان شب هم محتاج بودم، روزی که وارد کنگره شدم آقای نادعلیان استاد جلسه بود و صحبت‌های ایشان خیلی روی من تاثیر گذاشت و ایشان را به عنوان راهنمای خودم انتخاب کردم، ایشان به من گفتند بخاطر این چند دقیقه ای که صحبت کردم من را انتخاب کردی؟ من گفتم آن کسی را که باید انتخاب می‌کردم را انتخاب کردم و انتخاب من شما هستید، من چهارونیم گرم شیره سوخته اپیوم استفاده می‌کردم و مصرف خیلی سنگینی داشتم و در گردابی گیر افتاده بودم که به هیچ وجه نمی‌توانستم از آن بیرون بیایم و در خانواده هم مشکلات زیادی داشتم. خدا را شکر وارد کنگره شدم و رفته‌رفته زندگی من درست شد، از خداوند تشکر می‌کنم و از همسرم که واقعاً صبوری کردند و من را تحمل کردند و همچنین از حسین آقا برادرم که خیلی برایم زحمت کشیدند تشکر می‌کنم، امیدوارم که عزیزانی که تازه وارد کنگره شده‌اند پایدار و موفق باشند.
مشارکت مسافر حسین برادرِ مسافر حسن:
همه ما به عناوین مختلف اعتیاد را تجربه کرده‌ایم و اگر من مشارکتی می‌کنم شاید این مشارکت برای تازه واردین باشد و یک نقطه تفکری در آنها ایجاد شود، من و حسن مصرف مواد را با هم شروع کردیم ولی حسن فکر می‌کرد یک مواد جادویی پیدا کرده و به شدت وارد اعتیاد شد و ظرف مدت یک سال یک معتاد حرفه‌ای شد به حدی که من در مدت ده سال انقدر حرفه‌ای نشدم و به جایی رسیده بود و با کسانی معاشرت داشت که که اگر من از دور می‌دیدمشان مسیرم را کج می‌کردم درحالی که هم رفیق بودیم هم برادر و این ثمره درخت اعتیاد است، من به کنگره آمده بودم و بعضی اوقات یک گوشزدی به او می‌کردم، یک روزی که اوضاعش از لحاظ ظاهری خیلی بهم ریخته و خراب بود به او گفتم آخرش می‌خواهی به کجا برسی؟ آن زمان من تقریباً سه سال رهایی داشتم، هرچه به او می‌گفتم از آنجایی که سنش بالا بود و بعضی رفیق‌هایش بعد از ترک سکته کرده بودند خیلی می‌ترسید به او گفتم در کنگره درمان می‌شوی، وقتی دید که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و مال و اموالش راهم برده بودند وارد کنگره شد، به قول آقای اشکذری اگر یک مَشک سوراخ باشد هرچقدر آب درون آن بریزی فایده ای ندارد، باید اول سوراخ مَشک را درست کنی و بعد به داخل آن آب بریزی، حسن وارد کنگره شد و به وضعیت مالی‌اش سر و سامان داد، خدا را شکر به زندگی اش برگشت، وقتی در صراط مستقیم باشی همه چیز درست می‌شود، مشارکت من برای افرادی است که تازه وارد کنگره شده‌اند باید بمانند و تحمل کنند و بداند مشکلات زیاد است ولی اگر در صراط مستقیم در کنگره قرار بگیرند قطعاً به آنچه که می‌خواهند می‌رسند.
مشارکت همسفر مجتبی:
خدارا شکر می‌کنم که امروز پدرم را پاک می‌بینم و از خانواده و مادرم بخاطر اینکه ما را همراهی کردند تشکر می‌کنم و همچنین از دست‌اندرکاران کنگره که کمک کردند پدرم خوب شود سپاسگزارم، زمانی که نوجوان بودم متوجه شدم پدرم اعتیاد دارد نه می‌توانستم به خودش بگویم نه به خانواده‌ام و نه به کس دیگری، باورم نمی‌شد پدرم معتاد باشد ولی خودش نمی‌دانست که من در جریان هستم حتی چند دفعه دیده بودم که مواد مصرف می‌کند و از این موضوع خیلی ناراحت بودم ولی این موضوع را در درون خودم نگه داشته بودم و نمی‌توانستم خانواده را در جریان بگذارم چون یک فشار روانی شدید به آنها وارد می‌کرد و در آخر خدا را شکر می‌کنم که پدرم را پاک و سالم می‌بینم.

تهیه و تنظیم: گروه سایت شعبه حسنانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .