گفت و گویی ترتیب دادیم با راهنمای محترم مسافر داوود در رابطه با وادی دوم و تأثیر آن روی من، توجه شما را به این گزارش جلب میکنیم.
به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید!
سلام دوستان داوود هستم یک مسافر؛ با بیش از ۱۵ سال مصرف وارد کنگره شدم. آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک. مدت ۱۲ ماه و ۱۴ روز به روش DST همراه با داروی OT به استادی راهنمای عزیزم آقا جمشید سفر کردم، رهایی از اعتیاد ۳ سال و ١۰ ماه. ورزش در کنگره باستانی.
در ابتدا بفرمایید وادی دوم چه تأثیری در زندگی یک رهجو دارد؟
سرتیتر وادی دوم خودش بیانگر همه چیز هست. وادی دوم قائل بر این است که «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم».
این نشان میدهد که انسان چقدر موجود مهمی است، وقتی شما پی میبری که چقدر مهم هستی قطعاً خودت را دوست خواهی داشت. این نکته را هم بگویم که در اینجا وقتی میگوید؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنید، در وادی اول درست فکر کردن را آموزش گرفتیم، اگر وادی اول را به درستی جلو آمده باشیم اکنون وادی دوم خیلی برایمان سادهتر خواهد بود.
وادی دوم برای شناخت خود و دوست داشتن خودمان چه راهکارهایی به ما میدهد؟
جملهای است منتسب به سقراط و به نقل قولی از ابن سینا که فرقی نمیکند، میگوید: «سلامتی تاجی است بر سر افراد سالم که تنها اشخاص بیمار قادر به دیدن آن هستند». کسی که سالم است قدر چیزی را که دارد نمیداند. خیلی وقتها میبینیم حتی برای خودمان هم خیلی پیش میآید که شروع میکنیم به ناشکری و داشتههای خودمان را نمیبینیم. اینجا هم که در وادی میگوید انسان تاریکیها را تجربه میکند برای رسیدن به روشنایی، من معتقدم که بهتر است بگوییم انسان تاریکی ها را تجربه میکند برای پی بردن به عظمت روشنایی. کسی که تاریکی را تجربه کرده خیلی قدردان نور است. کسی که تاریکی اعتیاد را تجربه کرده قدر خودش را خیلی خوب میداند.
چرا افرادی که به کنگره میآیند بعد از اینکه به رهایی میرسند، اینقدر حالشان خوب است؟
خب مشکلات جامعه که برای همه هست، مشکل کار، زندگی و اختلاف. به هر حال مشکلات روزمره است که همه مردم و از جمله بچههای کنگره هم با اینها سر و کار دارند ولی بچههای کنگره چون تاریکیها را تجربه کردهاند قدردان حال خوب هستند، کسی که قدردان حال خوب است به این راحتیها حالش خراب نمیشود.
«چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد.......و نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد». پرنده ای که تا حالا قفس ندیده و آزاد است حالش خیلی خوب است ولی پرندهای که تا الان در قفس بوده و الان آزادی را تجربه میکند، حالش خیلی بهتر است و این آزادی خیلی برایش ارزشمندتر است. ما انسانها هم همینطور هستیم.
در این وادی گفته میشود «اصولاً انسانها تاریکی را تجربه میکنند برای رسیدن به روشنایی» چرا؟ آیا نمیتوان بدون تجربه تاریکی به روشنایی رسید؟
اینکه آیا می توان بدون تجربه تاریکی به روشنایی رسید یا نه، بطور مطلق نمیشود جواب داد، هم نسبی است و هم موضوعی. مثلاً افرادی که دانایی بالایی دارند و از تجربیات دیگران به نحو احسن استفاده میکنند در بعضی از مسائل میتوانند بدون تجربه تاریکی، به روشنایی برسند. مثلأ در همین کنگره همسفرانی که وارد کنگره میشوند؛ برادر من، خواهر من، همسر من، پدر من وقتی وارد کنگره میشوند با مقوله اعتیاد خیلی خوب و خیلی عالی و با آموزش کامل آشنا میشوند احتمال خطر برای این افراد خیلی کمتر است از افرادی مثل من که هیچ آموزشی نداشتم و نسبت به اعتیاد دانایی آنچنانی نداشتم، پس اینها میتوانند بدون تجربه تاریکی به روشنایی برسند؛ چون در اینجا افرادی را میبینند که قبلأ مصرف کننده بودهاند و در خانواده هم با این موضوع روبرو بودهاند و آمدهاند اینجا الگوها را هم دیده اند که چه اتفاقی میافتد، حال با شناختی که پیدا میکنند دنبال مقوله اعتیاد رفتنشان نسبت به من که هیچ گونه شناختی از اعتیاد ندارم خیلی کمتر است.
برای رهایی از ناامیدی شناخت کدام نیروها میتواند به ما کمک کند، لطفاً توضیح دهید؟
در مورد این سوال که برای رهایی از ناامیدی شناخت کدام نیروها لازم است، ما در کنگره نیرو را معادل حس در نظر میگیریم، ناامیدی خودش یک حس است، برای خروج از ناامیدی به نظرم اولین اتفاقی که باید بیفتد این است که من قدرت پذیرش داشته باشم. اول بپذیرم مشکل دارم و ایراد در کارم هست، مرحله بعد خواستن است. آیا من خواسته این را دارم که مشکلی که دارم را بر طرف کنم؟ و مرحله آخر تسلیم است، تسلیم نه به آن معنی که تسلیم مطلق باشد.
ارجاع میدهم به وادی اول، در وادی اول مهندس می گویند: ما برای پدید آوردن هر ساختاری اول باید تفکر کنیم. روی همین بحث اعتیاد مثال میزنم، من داوود اعتیاد دارم، سالها با آن درگیر هستم، الان پذیرفتم که مشکل دارم و خواستار این هستم که درمان شوم به واسطه ترکهای ناموفقی که قبلاً داشتهام اینجا دچار ناامیدی شدهام حالا باید چه کار کنم؟
مهندس خیلی خوب میگویند که وقتی میخواهید یک راهی را انتخاب کنید و تفکر میکنید راجع به آن راه، به خروجیهایش نگاه کنید، به الگوها نگاه کنید. خب من وارد کنگره میشوم، متد درمان DST است که کاملاً علمی و کاملاً منطقی است، حال خروجیها را نگاه میکنم و میبینم بله واقعاً حالشان خوب است. اینجا برای اینکه از ناامیدی خارج شوم باید مقداری فرصت به خودم بدهم. خب من که ۱۵ سال ۱۶ سال درگیر اعتیاد بودهام حالا یک سال هم اینجا را تجربه کنم ببینم چه اتفاقی میافتد. ضلع مقابل ناامیدی تجربه است، باید تجربه درست را انجام دهیم. به خودم میگویم، من میروم در کنگره و کاری که راهنمایم میگوید را انجام میدهم، تسلیم در برابر فرمانی که برای درمان اعتیادم میدهد نه برای هر فرمانی. تسلیم بروم جلو ۱۰ ماه، ۱۱ ماه، یک سال به خودم فرصت دهم ببینم چه اتفاقی میافتد؟ وقتی انسان کم کم در این راه وارد میشود و به مرور حالش دچار تغییر میشود آنگاه حسش بهتر میشود و وقتی حسش بهتر شد، امیدواری به سراغش می آید و متوجه میشود که الان نسبت به قبل خیلی تغییر کرده است.
از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید ،از شما سپاسگزاریم، در کلام آخر چه صحبتی با مخاطبان این گفت وگو دارید؟
کلام آخر اینکه حواسمان به امید واهی و امید واقعی باشد، در امید واهی من بدون تفکر همراه با توهم و خیال پردازی یک چیزی برای خودم در ذهنم میسازم و وعدههای بیهوده به خودم میدهم و بیشتر در باتلاق فرو میروم. ولی در امید واقعی که با وادی اول یعنی با تفکر درست شروع میشود و در ادامه همراه با حرکت است، اینچنین نیست. این امید، امید درستی است. به قول حضرت حافظ: « چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد...... من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک». انسان بسیار قدرتمند است، اگر شرایط سخت است، تو آن را به هم بزن و برای این کار باید حرکت کنی تا حرکت نکنی اتفاقی نمیافتد.
یک بیت شعر دیگر هم از حضرت سعدی بگویم که بسیار برای خروج از ناامیدی به درد میخورد و انسان را به حرکت وا میدارد که میفرماید: « به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.....اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم». انسان وقتی تلاشش را میکند اگر به غایت هم نرسد حداقل از خودش احساس رضایت میکند که من همه توانم را روی برنامهای که داشتم گذاشتم.
نکته آخر اینکه هیچ موقع در مقام قیاس نرویم، من داوود همیشه خودم را با خودم مقایسه کنم و سعی کنم امروزم از دیروزم بهتر باشد. نیایم کنگره و بگویم چرا من مثل فلانی نمیشوم؟ یا چرا فلانی حالش از من بهتر است؟ یا چرا فلانی حالش از من بدتر است؟ اینها یک مقداری متأسفانه آدم را به ناکجا آباد میبرند و از مسیر اصلی منحرفش میکنند.
خیلی سپاسگزارم از اینکه به بنده فرصت دادید که همکلام شما باشم و از دوستان خدمتگزار در سایت بسیار تا بسیار سپاسگزارم.
تهیه مصاحبه و نگارنده: مسافر بهزاد الف لژیون ۷
تنظیم: مسافر وحید لژیون ۱۸
ارسال: مرزبان خبری مسافر ایمان
نمایندگی جهانبین شهرکرد /مسافران
- تعداد بازدید از این مطلب :
351