English Version
English

ترس از مسئولیت

ترس از مسئولیت

ششمین جلسه از دور چهارم کارگاه های آموزشی ویلیام وایت کنگره۶۰ نمایندگی گرگان، با استادی مسافر محمد، نگهبانی مرزبان محترم مسافر مهدی و دبیری مسافر عبداله با دستور جلسه "ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن ، نق زدن، حاشیه)" جمعه  31 فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۷:۳۰  در پارک همکلاسی برگزار شد.

سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم مسافر ویلیام . دستور جلسه ی امروز "ظرفیت و مسئولیت و قبله گم کردن" است. همۀ ما این تجربه را در زندگی و در کنگره داشتیم و با این دغدغه روبرو بوده ایم که وقتی مسئولیتی به ما می دادند آیا ظرفیت آن را داریم یا نه؟ تجربۀ خودم  این بود که هر وقت درکنگره می‌خواستند به من مسئولیتی بدهند، برایم خیلی سخت بود و دچار تردید بودم که آیا می‌توانم این کار را انجام بدهم یا نه؟  آیا میتوانم تمام توان خود را به کار بگیرم یا نه؟ وقتی میخواستم بروم در آبدارخانه خدمت بگیرم دچار اضطراب و دلهره بودم و با خودم می‌گفتم نکند هنگام چای ریختن کسی را بسوزانم یا کتری چای را روی زمین بریزم و خرابکاری شود؟!  خجالت می‌کشیدم خدمتم را شروع کنم، پس از راهنمایان محترم آفا صفر علی و آقا وحید کمک و مشورت خواستم . ایشان فرمودند باید این کار را انجام دهی و اگر این کار را شروع نکنی و دست به عمل نزنی، راهی به جایی نمی‌بری و این اضطراب و دلهره بی‌مورد است .

من هم از همان چای ریختن که از آن می‌ترسیدم شروع کردم و کم کم و آهسته آهسته تجربۀ من بالا رفت و ظرف من بزرگتر شد و توانستم این مسئولیت را جلو ببرم. کم کم میکروفن گردانی را تجربه کردم و پس از آن مهمانداری را، و بعد نگهبان نظم را، در کنگره تجربه کردم . البته این بالابردن ظرفیت پله پله صورت گرفت تا توانستم کارهای خودم را درست انجام بدهم .

یک خاطره و تجربه هم از سیگاری شدنم بگویم شاید برای شما جالب باشد :"سال ۱۳۶۵ به خاطراین که از کارهای سنگین کشاورزی و خانه فرار کنم رفتم جبهه . پس از یکی دوماه که آنجا بودیم متوجه شدم سهمیۀ سیگار می‌دهند. یکی از دوستانم سیگاری بود و به من گفت تو هم سیگار ثبت نام کن تا من بتوانم از سهمیۀ تو استفاده کنم و وقتی می‌روم پست نگهبانی یا دیده‌بانی سیگار بیشتری بکشم. من هم قبول کردم و رفتم جلوی انبارداري یک نخ سیگار کشیدم و کلی سرفه زدم، به آن‌ها گفتم من سیگار می‌کشم و اسم بنده رانوشتند. پس از 3؛4 روز  سهمیۀ سیگار مرا دادند، روزهای اول تمام سیگارها را به دوستم می‌دادم، ولی پس از مدتی تصمیم گرفتم خودم از  سیگارها استفاده کنم چرا که زمان پست نگهبانی دو ساعت بود و با سیگار خودمان را سرگرم می کردیم با آن که سیگار کشیدن موقع پست ممنوع بود و سیگاری شدن من هم از همان زمان شروع شد. از این که با سکوت خود به حرف‌های بنده گوش دادید سپاسگزارم .

تایپ مسافر عبداله
ارسال مرزبان خبری مسافر میثم
تندرست و شادکام باشید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .