سومین جلسه از دور بیست و یکم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنمای محترم مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت، قبله گم کردن، نق زدن، حاشیه» روز پنجشنبه ۳۰ /۱ /۱۴۰۳ ساعت ۰۰ :۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
در خصوص دستور جلسه امروز ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن،
که این یک بخش از جلسه است. بخش دیگر آن آزادمردی آقا صمد عزیز میباشد.
در مورد ظرفیت، اگر به جزوه دوم جهان بینی دقت کنیم یک مثال از استخر پر از آب را برای ما عنوان کرده است؛ مقدار آبِ آن میشود کمیت و زلالی آن، آب میشود کیفیت و ابعاد آن، ظرفیت را تشکیل می دهند. نکته بعدی این است که ظرفیت هر شخصی ارتباط مستقیم دارد با میزان دانایی فرد. هر چقدر دانایی شخص بیشتر باشد ظرفیت آن شخص بالاتر میرود. اما در مورد مسئولیت عرض کنم، ما در کل در سه جهت مسئولیت داریم اول، مسئولیت نسبت به خودمان که مهمترین قسمت قضیه است. دوم مسئولیت نسبت به خانواده و بعد از آن مسئولیت نسبت به دیگران و جامعه. نکته سوم در مورد قبله گم کردن است؛ یعنی مسیر و یا جهت خود را گم کردن و تا زمانی که شخص در مسیر کنگره باشد و در جهت خاص و قوانین کنگره قدم بردارد این مسیر یا قبله خود را گم نمیکند. در این راه نباید شخص به حاشیه برود، یعنی یادمان نرود برای چی به کنگره آمده ایم و در کنگره درمانی که انجام میشود در هیچ جای جهان آموزش داده نمیشود و در این راه هیچ متخصصی حتی نتوانسته است قدم اول را بردارد.
در بحث مسئولیت که همراه با سوال میآید، این مسئولیت یک قدرتی به همراه دارد و اگر آن را کنترل کنیم و در مسیر درست هدایت کنیم کار به واقع انجام شده است و شخص به درمان میرسد و نتیجه کار خود را باحال خوش به اتمام میرساند.
در نتیجه حرفهایم عرض کنم؛ ما به یک جای خوبی به نام کنگره قدم گذاشتیم که باید قدر آن را بدانیم و در مسیر باشیم و طبق برنامه و اصول کنگره حرکت کنیم و وارد حاشیه و قبله گم کردن نشویم.
سخنان راهنمای محترم مسافر علیرضا در مورد پنجمین سال تولد و آزادمردی راهنمای محترم مسافر صمد:
جشن تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم آقا صمد و آزادمردی ایشان هست؛ خدمتشان تبریک میگویم. قدیمیترها میدانند که وقتی ما وارد کنگره در همدان شدیم؛ ساختمانی بود به اسم ساختمان آقا منوچهر، من و آقای کرمی آنجا لژیون داشتیم. صمد چون خانه و زندگیش در تهران بود در شعبه ایمان، زیر نظر آقای کلهر سفر میکرد. در آخر سفر خود یک سری به همدان آمد و آمد توی لژیون ما و در پله سه دهم بود، گفت میخواهم بیایم اینجا و سفر را ادامه بدهم من گفتم نمیشود. یک بنده خدایی زحمت شما را کشیده تا به اینجا رسیدهاید؛ حتماً باید با ایشان رهایی را بگیرید. چون صمد میخواست خانه و زندگی خود را به همدان بیاورد و من گفتم اشکال ندارد شما رهایی را با ایشان بگیرید و دست آخر رهایی را گرفتند و در ادامه در شعبه همدان سفر را ادامه دادند.
یکی از مشخصههای بارز صمد که من شناخت پیدا کردم این بود که اصلاً دنبال حاشیه نبود و خدمتگزاران شعبه، گواه این ادعا هستند و این در مسیر پیشرفت خیلی کمک حالش شد. صمد شاگرد منظمی بود و گوش به فرمان. چیزی که به او میگفتی به نحو احسن و در حد توانش انجام میداد. یک برههای کارش جوری شد که باید به ارومیه میرفت.۶ ماه از سال را در ارومیه بود( سفر صمد، عین مارکوپولو بود از تهران به همدان از همدان به ارومیه و این چند بار تکرار شد) من لژیون را تحویل دادم و در ادامه در اختیار راهنمای محترم، حسین آقای زارعی قرار گرفت و یک مدتی هم در محضر ایشان بود و قطعاً آقای زارعی هم زحمات زیادی برای ایشان کشیدهاند.
صمد در ارومیه در لژیون تازه تأسیس آنجا که در پارک فعالیت میکردند به عنوان راهنمای تازه واردین شروع به خدمت نمود و باز به خاطر کارش به همدان آمد و در ادامه، سِری بعد که به ارومیه برگشت به عنوان مرزبان فعالیت کرد. نکتهای که میخواهم بگویم این است که هیچ فرقی نمیکند در کدام شعبه و شهر خدمت میکنید این خدمتها نزد کسی که باید بماند میماند و گم نمیشود.
خلاصه سخنان راهنمای محترم مسافر صمد:
سلام دوستان صمد هستم یک مسافر
قبل از هر چیزی خدای خودم را شکر میکنم که یک بار دیگر توفیق داد تا در این جایگاه قرار بگیرم. اول از همه از بنیان کنگره ۶۰ و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین بستری را فراهم کردند که من بیام و به درمان برسم. دوم از راهنماهای خودم جناب کلهر، آقای علی بخشی و آقای زارعی تشکر میکنم و همچنین از جناب آقای کرمی هم که خیلی زحمت من را کشیدند تشکر میکنم. از ایجنت عزیز و مرزبانها که چنین جشنی را تدارک دیدند هم سپاسگزاری میکنم.
اما صحبت اصلی بنده این است که آقای علی بخشی هم فرمودند، من به واسطه شغل خودم اکثر شهرها را رفتم و هر شهری که رفتم اول سعی کردم کنگره آن شهر را پیدا کنم و در آن شعبه جایی را برای خودم کسب کنم. درکنگره ۶۰ من هیچگاه، برای رسیدن به جایگاه های مختلف خدمتی، زور نزدم و سعی کردم با حضور در آن شعبه و در کنگره آن جایگاه دنبال من باشد. مطمئنا من آنقدر حضور داشتم تا آن جایگاه، نوبت من شده وآن جایگاه را کسب کردم.
در ادامه مسافر صمد از زمان مصرف صحبت کردند:
دوستان عزیز فکر میکنند که حالا کسانی که آمدهاند در کنگره، شالی انداخته و راهنما و خدمتگزار شدهاند، اینها با یک سفر اولی فرق دارند یا اینها جنسشان یک چیز دیگر است و سواد آنها بالاست. من خودم از نظر سوادی وتحصیلات زیر سیکل هستم. کسانی که میگویند سواد من کم است این یک بهانه است. ازنظر حال خرابی از همه شما حال خراب تر بودم ولی همیشه در کنگره حضور داشتم.
درادامه از خاطرات خود هم گفتند:
یادم نمیرود در شعبه لوئی پاستور که سفرم خراب شد و برگشت خوردم یک سال طول نکشید که آمدم و وقتی آمدم و وارد شعبه ایمان شدم، شش تا هفت گرم شیره خوراکی را مثل آب خوردن میخوردم وقتی از همدان تا تهران میخواستم بروم سه ونیم ساعت می بایست در راه باشم در این مدت زمان کم من چهار گرم شیره میخوردم. دوست عزیزی که آمدی میگویی نه من فرق میکنم من جنسم فرق میکند من موادم فرق می کند.
وقتی شعبه ایمان بودم به علت اینکه انظباطی شده بودم، آقای جعفری اجازه نمیدادند من وارد لژیون شوم. هیچ وقت یادم نمیرود به یکی از مرزبانها گفتند به ایشان اجازه بدهید در لژیون بنشینند تا آقای ترابخانی تکلیفشان را روشن کنند. آن زمان مثل الان نبود که بروی مرزبانی وسیصدهزارتومان جریمه بکشی و بیایی سر لژیون. در این موارد آکادمی و جناب آقای ترابخانی تصمیم گیرنده بودند ومن یک ماه تمام جلوی درب مرزبانی آمدم و رفتم و همیشه در دعاهایم در کنگره میگفتم که من درمان شوم در کنگره بمانم و خدمت کنم.
ممنونم که به صحبتهایم گوش دادید.
تایپ، ویرایش: مسافر مرتضی(لژیون یکم)
مسافر محمد( لژیون هشتم)
مسافر میثم (لژیون سوم)
عکس: مسافر مرتضی
مرزبان کشیک : مسافر مهدی
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
214