به نام یگانه معمار هستی
عشق و محبت در این بعد حیات مترادف نفسی است که هم ممد حیات است و هم مفرح ذات. عشق بوی آغاز دارد و فرار از هر چه نبایدهاست. محبت بیشک علتالعلل است و معرف بینشی است که تغییر را رقم میزند. عشق انسان را از یک ربات بیولوژیک و خودبرنامهریز با قابلیت تولید مثل تبدیل به خالق صفاتی ارزشی و فراماده مانند بخشش، گذشت، صفا، دوستی، صمیمیت، مهر و خدوم میکند.
عشق و محبت کاملترین نقاشی هستی است در مقیاس بزرگ آفرینش با امکان دوز حداکثری تکامل نوع بشر.
عشق ظریفترین و زیباترین امکان ظهور درسختترین شرایط و مصائب را به تصویر میکشد و دلشیفتگان شیدا را مسحور خود میگرداند.
محبت کارگردان کارگاه زندگی است در پرتو بدیع خلقت که با رنگهای زیبا و دلفریبی آن را دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور میسازد.
عشق یعنی باوری به توان ابدیت. عشق و محبت نقطه صفر مرزی است بین اغنا و ارضا در رضایت معشوق به شکل عبودیت، تسلیم و رضا، که حضورش در هر عملی لازمه آغاز و تک واژه احساسی پر اعجاز است.
محبت باوری است معطر به بوی خوش باغ کبریایی؛ چه زیبا و پر شور خالق باغ، این نسخه ناب را به این بعد بعید حیات الصاق نمود.
"عشق در شکل عطش، تشنهی امکان وصال است و از روز الست همراه آدمی است از عرش تا فرش. حضور حضرتش اینگونه بشر را مفتخر به باور بودن نموده است.
"عشق در تمام تمامها و ناتمامها جاری و ساری است و بسته به خواستهی خاصهی هر بشری رنگ و لعابی اثیری و جاودانه به خود میگیرد، اینگونه که عشق در باور حافظ غزل و در پستوی خیال خیام عبریق می و ابیاتی مستانه.
"عشق را آرش در تیری خلاصه کرد که پهنای سینه مام میهن را درنوردید و گاه عشق، گرز رستم دستان است. قلم شیخ اجل است آن هنگام که گل میستاند و بوستان میآفریند. "عشق را مولوی در قامت فراق شمس به زیبایی مثنوی از بلخ به بلندای جهان هدیه داد.
"عشق و محبت پاورقی کتاب زندگیست. پایان بی نهایتها و خط بطلانی است بر تمامی باورهای زشت و زنگار گرفتهی در دایره عدم.
و عشق
سمفونی تاریک و روشن شدن ایام
و عشق
تیشه صبور فرهاد در تقلای وصال معشوق در نبردی نا برابر
و عشق
حلقه یاران راستین کنگره شصت پهلو زده بر بیکران خلیج همیشگی فارس
و عشق
تلاشی است برای بودن
و فرار از نبودن.
نگارش: مسافر امین (لژیون چهارم)
ثبت: مسافر اسماعیل (لژیون هشتم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
106