English Version
English

گروه خانواده -‌ بایستی ببخشم تا بتوانم به دست بیاورم

گروه خانواده -‌ بایستی ببخشم تا بتوانم به دست بیاورم

جلسه دهم از دوره سوم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران نمایندگی باشگاه تیراندازی باکمان کنگره ۶۰ به استادی کاندیدای پهلوانی همسفر اعظم، نگهبانی پهلوان همسفر نرگس و دبیری موقت دنور همسفر فاطمه، با دستور جلسه «دنور» روز یک شنبه نوزدهم فروردین‌ماه 1403 ساعت 16:30 آغاز به کار کرد. 

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم که امروز در جمع شما دوستان با عشق و محبت هستم و این برای من باعث افتخار است. از خانم نرگس سپاسگزارم که من را لایق دانستند تا در این جایگاه خدمت کنم. امیدوارم خداوند به همه ما قدرت و توان بدهد تا بتوانیم نور کنگره را به همه افراد نیازمند ارجاع دهیم. لژیون سردار در کنگره از لژیون‌هایی است که برای من از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چراکه حس و حال و انرژی‌های مثبت زیادی در آن هست و واقعاً حال دل‌هایمان را خوب می‌کند.

در سال 93 که وارد کنگره شدم لژیونی به نام لژیون مالی بود و لژیونی به نام سردار نداشتیم، در شعبه افسریه که من حضور داشتم سه، چهار نفر هر یک، مبلغ پنج میلیون پرداخت کرده عضو لژیون مالی شده بودند. در راه برگشت به خانه با مسافرم در مورد جشن گل‌ریزان صحبت می‌کردیم، چون تا چند روز صحبتش بود و هیجانش را داشتیم و برایمان جالب بود که افرادی در کنگره حضور دارند با چنین توان مالی، چون آن موقع پنج میلیون پول زیادی بود و ویژگی‌ای که داشت این بود که باید پنج میلیون را یکجا پرداخت می‌کردی؛ مثل الآن نبود که با شش میلیون عضو سردار شوی و در سه مرحله پرداخت کنی.

گفتم خوش به حالشان که می‌توانند این کار را انجام دهند، ولی در توان من نیست که چنین کاری را انجام دهم. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم که روزی بتوانم عضو لژیون سردار شوم و در جایگاه دنوری قرار بگیرم و کاندیدای پهلوانی باشم. امیدوارم خداوند کمک کند تا بتوانم به تعهدی که دارم عمل کنم. در ضمن باید یادآوری کنم که اگر حمایت‌های مسافرم نباشد من هیچ‌وقت نمی‌توانم این جایگاه‌ها را تجربه کنم. مسافرم حال خوشی را در کنگره تجربه می‌کند و با دل‌وجان تمام تلاشش را می‌کند تا من هم آن حال خوش را به دست بیاورم و واقعاً ممنون ایشان هستم.

در کنگره یاد گرفتم که اگر خواسته‌ای داشته باشم و در جهت آن قدم بردارم حتماً خداوند به من کمک می‌کند تا راه برایم هموار شود، کافی است به ترس خود غلبه کنم. خیلی‌ها در شعب کنگره هستند و از شرایط مالی خوبی برخوردار هستند، ولی ترس به آن‌ها اجازه نمی‌دهد و نمی‌توانند به ترسشان غلبه کنند و در این مسیر قدم بگذارند.

یادم هست سالی که می‌خواستم جایگاه دنوری را به دست بیاورم، خیلی درگیر بودم. با آقای امین و خانم مونا که اسیستانت مالی بودند صحبت کردم. خیلی دوست داشتم دنور باشم، ولی شرایط مالی‌اش را نداشتم. درنهایت عضو لژیون سردار شدم، چون فرصت پرداخت شش میلیون تا یک سال برایم مهیا بود، ولی هزینه دنوری هزینه زیادی بود؛ پنجاه میلیون هم برای خودش پولی بود. آقای امین و خانم مونا گفتند: حالا که شرایطش را نداری این کار را نکن، ولی قانع نشدم، چون خودم از درون با خودم درگیر بودم.

روز آخری که جشن گل‌ریزان بود به مسافرم گفتم: چه‌کار کنم؟ خیلی دوست دارم این جایگاه را تجربه کنم، او خودش هم برای دومین بار دنور شده بود. گفت: خب برو و دنور شو، اگر توانستیم می‌دهیم اگر هم نتوانستیم کسی یقه ما را نمی‌گیرد. گفتم: درست است، ولی من نمی‌توانم بی‌خیال آن عهدی که باخدای خودم بستم شوم، حتی اگر کسی چیزی به من نگوید. به‌هرحال اعلام دنوری کردم. آن سال گلدانی هم به دنورها می‌دادند و چه لذتی داشت! من آن گلدان را تا هفته قبل داشتم، ولی متأسفانه هفته گذشته براثر سرمای زیاد پژمرده شد. می‌خواهم بگویم که اگر خواسته‌اش را داشته باشم خداوند خودش هر جوری که من بخواهم برایم رقم خواهد زد.

پول جور شد و من مسافرم تسویه کردیم. روزی که می‌خواستیم برویم دیدوبازدید نوروزی جناب آقای مهندس، به همسرم زنگ زدند که انگشترش حاضر است؛ ایشان باعجله به ساختمان سیمرغ رفت و انگشتر را گرفت و آمد که برویم دیدن آقای مهندس. علیرضا پسرم به همسرم گفت: بابا! بیا اعلام پهلوانی کن. مسافرم گفت: نه، زود است. من گفتم که زود نیست. مسافرم گفت که جناب آقای مهندس اجازه نمی‌دهند. بالاخره داخل شدیم و تبریک نوروز را گفتیم. مسافرم به آقای مهندس گفتند: همسفرها می‌گویند اعلام پهلوانی کن. واقعاً فکر نمی‌کردیم چنین اتفاقی بیفتد. جناب آقای مهندس سؤالاتی کردند و گفتند مبارک است! ما واقعاً شوکه شدیم و از طرفی دگرگون‌شده بودیم و اضطراب و استرس در راه برگشت ما را فراگرفته بود که این چه‌کاری بود کردیم. خدا را شکر پول جور شد و تا حالا چنین اتفاقی در زندگی ما نیفتاده بود.

بعد از عید بود که رفتیم پیش جناب آقای مهندس که پول را واریز کنیم و من به مسافرم گفتم: حالا پهلوانی را برای من اعلام کن. مسافرم گفت: دیگر اصلاً جناب آقای مهندس قبول نخواهند کرد. من تازه پهلوان شده‌ام. خلاصه رفتیم پیش جناب آقای مهندس، مسافرم به ایشان گفتند که همسرم می‌خواهند اعلام پهلوانی کنند؛ آیا اجازه می‌دهید؟ آقای مهندس گفتند که تو الآن پایین بودی؟ مسافرم گفت: بله، آمده بودم که پول را واریز کنم برای خودم بود؛ الآن برای همسرم می‌خواهیم اعلام پهلوانی کنیم. مهندس گفتند: الآن یعنی می‌خواهی برای همسفرت اعلام پهلوانی کنی؟ مسافرم گفت: بله. جناب آقای مهندس بعد از سؤالاتی اجازه دادند و فرمودند: مبارکتان باشد.

من معتقد هستم وقتی خداوند و جناب آقای مهندس اجازه دادند، ان‌شاءالله مهیا می‌شود. امیدوارم در ادامه، همه ما در این مسیر قدم برداریم. برداشتی که من از لژیون سردار دارم این است که اول بایستی ببخشم تا بتوانم به دست بیاورم. من مطمئنم که هر قدمی که در لژیون سردار برمی‌دارم متفاوت از هر نوع کمکی، در خارج از کنگره است؛ چراکه هر کمکی در بیرون از کنگره، همان عمل به‌ظاهر نیک است و از طرفی نمی‌دانیم آن پول حقیقتاً در چه راهی هزینه می‌شود. ان‌شاءالله که بتوانیم بخشیدن را در تمام مراحل زندگی داشته باشیم تا در بعد بعدی، از این اندوخته‌ها استفاده کنیم.

تایپ: همسفر جمیله، لژیون چهارم تیراندازی با کمان
عکس، ویراستاری و ارسال: همسفر زینب، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی تیراندازی با کمان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .