قبل از آغاز این بحث، باید نکته ای را مطرح کنم که از روی جزوه صحفه ۲۹، موضوع توجیه است.
حس خارج از جسم یا حس مشترک چیست؟
حسین: فعلا می توانم بگویم چنین حسی هست، اما درست نمی دانم؛ در آینده بیشتر خواهم فهمید و این حس مشترک توسط حضرت مولانا مطرح شده است.
گر نبودی حس دیگر مر تو را
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنی آدم مکرم کی شوی
کی به حس مشترک محرم شوی
تمامی مبحثی که ما می توانیم با جهان بیرون ارتباط برقرار کنیم؛ ولی با جهان درون خودمان از طریق حس است.
حس گیرنده و فرستنده است که مطالب پیرامون جهان ما را می دهد.
اگر انسان را با بقیه موجودات در سیستم ظاهرش مقایسه کنیم و مغز انسان را در نظر بگیریم؛ این قسمت جلویی مغز که یک قسمت خاص در مغز انسان هست که هیچ حیوانی این قسمت جلویی مغز را ندارد.
در این قسمت، تمام ظرفیت هایی که انسان نسبت به حیوان از نظر عملیاتی، تفکر، تکلم و خیلی احساس و عواطف دیگری است که در این سیستم جلویی مغز از نظر فیزیکی پیش بینی شده است.
از نظر ما مغز هم سیستم جسم را تحت کنترل دارد و هم فرامین را می دهد؛ ولی در کل رابطه اش با عقل و حس یک رابطه مترجم است.
بنابراین ارتباطی که ما با جهان بیرون داریم، از طریق پنج حس است که برای حیوان پنج حس دیگر هم در نظر گرفته شده است.
که آن حس ها در اختیار انسان هم هستند؛ ولی انسان باید طریقه استفاده و کارکرد آنها را بلد باشد و یاد بگیرد آن پنج حس ذره ذره بالا می آیند و به وسیله آنها خیلی ندیدنی ها را می توانیم احساس کنیم.
البته ما در اینجا پنج حس داریم؛ شنوایی، بینایی، چشایی، بویایی و لامسه.
اما این ها هم پنج کانال هستند که به یک مرکز می روند و در مرکز ختم می شونند که آن مرکز تغییرات را می فهمد و ترجمه می کند؛ به طور مثال شما گل سرخ را می بینید، مرکز تشخیص می دهد این گل سرخ است.
ابتدا خیلی جالب و شیرین است که انسان علاقهمند است که به حسهای درونش دست پیدا کند و خیلی هم تلاش می کند که به آن حس ها برسد؛ یکی از خطرناکترین موضوع ها دسترسی به این خواص پنج گانه است.
بعضی از انسان ها به کلاس های مدیتیشن می روند، یا به اصطلاح خود خروج روح از جسم، و این دوره ها را می بینند و خیلی کنکاش می کنند و کتب مختلف را می خوانند تا به این منابع دسترسی پیدا کنند؛ ولی موضوع فقط این نیست که شما فقط دسترسی پیدا کنید به این اطلاعات، خیلی ها سعی می کنند خود را به اقیانوس برسانند؛ خب حالا به وسط اقیانوس رسیدی، حالا چه می خواهی بکنی؟ زمانی که به اقیانوس رسیدی نیاز به کشتی داری، باید شنا کردن بلد باشی؛ پس رسیدن به تنهایی کافی نیست و خیلی چیز های دیگر لازم است؛ در غیر این صورت در اقیانوس غرق می شوید.
مسئله بیکران یا جهان فیزیکی، به خارج از جهان فیزیکی؛ مثل یک اقیانوس است با انواع و اقسام موجودات که به تصور شما نمی رسد.
بنابراین می بینیم آنهایی که کنکاش می کنند و می خواهند وارد این حس ها بشوند، اگر بخواهند وارد این حس ها بشوند، تبدیل به یک سری انسان های پریشان و دیوانه می شوند.
اگر بخواهند وارد این حس ها بشوند، باید تزکیه کاملا انجام شده باشد. باید جویای این راه باشند و مانند یک پیر و مرشد بلد راه باشند؛ هم از این بُعد، هم از آن بُعد و تحت حمایت اینها قرار بگیرند؛ وگرنه تبدیل به یک موجود روانی و دیوانه می شوند که جایشان در تیمارستان است.
خیلی افرادی بودند که من برخورد داشته ام که آنها خواسته اند مدیتیشن کنند و وارد این مرحله بشوند و یک مقدار هم وارد شده اند؛ ولی تبدیل به انسان هایی مالیخولیایی شده اند و کنترل از دستشان خارج شده است و دیگر نمی توانند به مسیر عادی زندگی خود برسند و خیلی ها که توسط مواد مخدر، مثل حشیش و قرص ها یا بعضی از مواد که به این مرحله وارد می شوند، آنها هم تبدیل به یک دیوانگانی حتی گاها خطر ناک شده اند.
چون زمانی که کسی ادعایی می کند، آن ادعا از نظر خودش کاملا واقعی برایش ایجاد شده است یا فلان شخص خودش را یک موجود برگزیده تصور می کند، این تصور واقعا برای او ایجاد شده است. بنابراین من این هشدار را بدهم که فکر نکنید اگر دسترسی به این حس ها پیدا کنید، خیلی چیزها فرعی هستند و نمی توانند به همه چیز علم پیدا کنید و این نکته بسیار ضروری است.
جهان ماوراء، مانند یک لانه زنبور می ماند؛ تا زمانی که یک قانون در آن حکم فرما باشد.
در نظام هستی یک قانون حکم فرماست، که بقیه ی موجودات هستی اجازه ندارند که به حریم انسان وارد شوند و این فرمان توسط خداوند داده شده است و تقسیم بندی شده است؛ یعنی موجودات دیگری در هستی به صورت و اشکال مختلف وجود دارند.
ولی آنها حق وارد شدن به حریم انسان را ندارند. در شرایط عادی، هیچ نیرویی وارد این حریم نمی شود و این قانون را محترم می شمارند.
به طور مثال، برای کشور یک خط مرزی تعیین می کنند و هیچ کشور دیگری حق ندارد برای سرقت و چپاول یا هر مسئله دیگری از آن عبور کند و این قانون توسط کشور بیگانه محترم شمرده می شود؛
ولی اگر خود افراد از آن عبور کنند و در کار آنها مداخله کنند، آنها مجوز می گیرند که هر کار دلشان می خواهد با آنها بکنند.
پس تا زمانی که ما دست در لانه زنبور نکرده ایم، کسی به ما کاری ندارد؛ ولی زمانی که اعلام موجودیت کردید و خواستید وارد این مسئله بشوید، آن موقع خطرناک است.
انسان ها بعضی چیزها را به شوخی می گیرند؛ به طور مثال دور هم جمع می شوند و اصطلاحا می خواهند احضار روح یا جن گیری کنند، یا یک سری کتاب ها را خوانده اند و از روی آن یک سری اقداماتی انجام می دهند که برایشان یک بازی است. می خواهند از یک سری مطالب سر در آورند. زمانی که به قصد این کار حرکت کردند، استکان و نعلبکی و حروف الفبا می گذارند و زمانی که این کار را انجام دادند، نیرو های دیگر را فراخوان می کنند و زمانی که فراخوان کردند، آن موقع یک سری موجودات عجیب و غریب روی سر آنها می ریزند.
من تا به حال با چندین مورد برخورد کرده ام که خانمی بود که در این جلسات شرکت کرده بود و بعدا اصطلاحا کالبدش تسخیر موجود دیگری قرار گرفته بود و آن زن می گفت من از حواریون حضرت مسیح هستم. به یک بار بلند می شد، نماز می خواند و می گفت من عروس مسیح هستم، یک بار می گفت نماز فقط یک رکعت است و ... .
و مرتب در وضعیت های گو ناگونی بود و تمام زندگی اش را از دست داده بود و این خانم که یک نقاش بود، در یک جلسه احضار روح شرکت کرده بود و کالبدش مورد تسخیر قرار گرفته بود. و از این قبیل موارد متعددی وجود دارند.
پس باید این هشدار را بدهم که وارد شدن به این حوزه، به این راحتی نیست؛ بلکه تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف، مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
خدواند هم نخواسته انسان را از این موضوع محروم کند یا بگوید انسان های خاص فقط باید این مرحله را داشته باشند، موضوع اصلا اینطور نیست؛ چون اگر خداوند این خواص را در شما بیدار می کرد، ادامه حیات برای شما امکان پذیر نبود و زندگی برای شما سخت می شد و حیات تبدیل به یک بلوای بسیار وحشتناک می شد.
حیات همه چیزش روی حساب و کتاب است؛ حس بویایی انسان هزار و صد مرتبه از سگ ضعیف تر است. حال اگر انسان حس بویایی اش صد مرتبه از این قوی تر شود، دیگر نمی تواند زندگی کند و هر بویی باعث اذیت و آزارش می شود؛ به طور مثال سطل زباله ای در آن کنار بو گرفته است، اما چون درش بسته است، شما هیچ بویی حس نمی کنید؛ ولی اگر حس بویایی شما قوی بود، آن زباله حال شما را خراب می کرد. پس به این دلیل حس بویایی انسان کم است.
و به این دلیل است که حس درونی انسان ها بسته شده است؛ چون اگر باز شود، دیگر نمی توانند زندگی کنند.
در سیستم می گویند که افرادی که به یک قدرت، پتانسیل لازم، یک تفکر، قدرت، علم و تحمل لازم رسیده اند، بعد از تزکیه آن موقع اجازه داده می شود که یک مقدار از حس درونشان بیدار و باز شود و عبور کنند. اگر طبق آن مسئله که در عرفان و شرایط دیگر داریم، با تزکیه و شرایط خاص و زیر نظر استاد یک مقدار باز شود، ممکن است به کشف مجهولات کمک کند.
ولی اگر این حس همینطور الکی بخواهد باز شود، بسیار خطرناک می شود.
چند سال پیش می خواستم این کار را به بچه ها آموزش دهم که حس های درونشان بیدار شود که اساتید من را منع کردند و گفتند زود است، نمی توانند.
حالا شما فکر نکنید با مدیتیشن و کتاب خواندن و مراوده، می توانید حس ها را باز کنید؛ چون دچار یک بحران وحشتناک می شوید. شما سعی کنید با همان آموزشهای جهان مادی حرکت کنید و آنها را ذره ذره بدانید و هر گاه لازم باشد وارد آن مراحل خواهید شد.
پس بسیار باید مراقب باشید که این کلاس های مدیتیشن، یک عده افراد خل و دیوانه تحویل جامعه می دهند.
ممکن است همانطور که حس های درون باز شود، برای شما خوشایند باشد، به همان مقدار هم ممکن است زجر آور و کشنده باشد.
یک مرتبه تصور نکنید که من همه مسائل را می دانم، شما سوال می کنید، من هم در حد دانش و آگاهی خود پاسخ می دهم.
و امیدوارم با گذشت زمان، به دانش و آگاهی مفیدتری دست پیدا کنید.
چون بحث این است که حس خارج از جسم چیست؟
در این جا معتقد است که:
گر نبودی حس دیگر مر تو را
جز حس حیوان ز بیرون هوا
زمانی که می گوییم حس حیوان؛ یعنی پنج حسی که ما داریم، حیوان هم دارد. می گوید:
گر نبودی حس دیگر تو مرا؛
یعنی می گوید ای انسان، تو حس دیگری هم داری جز به غیر از این پنج حس حیوانی، ز بیرون هوا؛ یعنی داخل جسم نیست؛ بنی ادم مکرم کی شدی که به این حس مشترک محرم شدی؛
پس بنی ادم مکرم کی شدی، کی به این حس مشترک محرم شدی
پس بنی ادم اگر مکرم شد، بخاطر این است که حس خارج از کالبد را دارد و حتی به حس مشترک دسترسی دارد.
تصور نکنید و بگویید من الان همه مطالب را می دانم؛ شما سوال می کنید و من در حد دانسته های خود پاسخ می دهم و این تصور هم نیست که من همه مطالب را می دانم؛ نه این مطالبی که متعلق به صور پنهان انسان است.
یک مقدار را به صورت تمثیل من متوجه می شوم.
پاسخ من این است که اگر شما در ارتباط خود را با شیشه ها کم کنید، من هم تصور می کنم به نقاط مثبتی دسترسی پیدا کنید، پاسخ می دهد که چون شما تمام استعدادهای من را از بین می برید، این زهره ماری را می خورم که به قول حافظ "شرابی ناب میوخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش"
این یک توجیه است که همه ما از این توجیه استفاده می کنیم؛ می گویم چون مرا درک نمی کنند یا فلان مشکلات هست، پس بنابراین من می خواهم با این قضیه خود را آرام کنم و یک سری اشعار و شعرهایی در عرفان گفته شده به یک منظور و مفهوم دیگر، اما برداشت ما از آن شعرها یک مفهوم خاص خودمان را دارد.
گفتیم که در عرفان چون نمی توانند آن حالت سرخوشی را بیان کنند، تشبیه کردند به مستی، آن می که امروز ما متوجه شدیم، منظورش چه هست که همان مخدرها و اندروفین های طبیعی در بدن هست و خداوند هم به آنها میگوید خمر و می گویند چشمه ای در بهشت هست به نام خمر که این همان خمر و می درونی است.
بنابراین این شبه افیونی سیستم درون را می گویند و در اینجا صحبت می کند که می گوید:
شراب ناب می خواهم که مرد افکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیاو شر شورش؛
دارد یک بحث می عرفانی را انجام می دهد؛ اما می گویم که این یک عرق و یک مشروب خیلی عالی می خواهد.
می گویند نروید و شعرهای مردم را خراب نکنید.
اگر حافظ بزرگ می دانست شما اینگونه از اشعارش سوء استفاده می کنید، هرگز چنین شعری را نمی گفت.
این شراب، آن عرق و زهرماری نیست؛ چون آن عرق های آشغالی ک معلوم نیست چه زهرماری است، جز سر درد و رسوب کردن در موی رگهای بدن کار نمیکند.
زمانی بود که این عرق های قاچاق در بازار بود که یکسری می خوردند، یا کور می شدند یا می مردند یا هزار جور مریضی می گرفتند.
می گویند:
شما استاد توجیه شده اید و هر چیزی را و هر کار اشتباه خودتان را برای خودتان، توجیه می کنید.
پاسخ می دهد:
حق با توست، من این مطالب را خوب می دانم ولی متاسفانه نمی توانم به آنها عمل کنم؛ خودم می دانم در عرفان وقتی خواسته اند بعضی از حالت انسان را در مکاشفه ها یا سایر حالات بیان نمایند؛ چون لغت خاص نداشتند، از فرهنگ لغت عامیانه استفاده کرده اند؛ مانند حالتی که فرد در مکاشفه یا جذبه فرو می رود را به مستی تشبیه کرده اند.
اعمالی که شخص برای رسیدن به مستی انجام می دهد را، به خوردن شراب تشبیه کردند و خداوند را به معشوق و شیطان را به زلف سیاه و این شیشه ها دکان و بازار افرادی مانند من شده است.
مثلا وقتی مولانا می گوید:
گفت که تو مست نهی رو که از این دست نهی
رفتم و سر مست شدم وز طرب آکنده شدم
این جا وقتی وارد حالت الهی می شویم، یک حالتش کشش و جاذبه ای دارد.
و این نیرویی که باعث می شود هم ما و راهنماها و بچه ها به طرف کنگره کشیده شویم و بخواهیم انسان های دیگر را به خوبی و پاکی برسند، چه چیزی و چه اسمی می توانیم برایش بگذاریم، چه لغتی می توانیم بگذاریم که شما به رهجویانتان کمک می کنید؛ چون لغتی نداریم از لغت عشق استفاده می؛کنیم.
می گوییم این عشق است؛ عشق فقط به زن و مرد که نیست، عشق می:تواند در تمام قضایا باشد.
و در عرفان هم همینطور است؛ وقتی یک عشق هست، بنابراین تمثیل انسان را گفته اند عاشق و خدا را معشوق گذاشته اند؛ چون عاشق می خواهد به معشوق برسد و انسان می خواهد به خداوند برسد؛ پس خداوند را معشوق نامگذاری کرده اند.
و شیطان را در تشبیهات خودشان، به زلف سیاه تشبیه کرده اند؛ که همان تمثیل ظلمت است، برای همین از این لغات استفاده کرده اند.
زمانی که عاشق معشوق را می خواهد، واقعا باید مست باشد.
من اینطور توجیه می کنم که برای این که ما هم حرف مولانا را بشنویم یا درک کنیم، پس یا باید مست باشیم یا نئشه. پس برای مستی باید عرق بخورم و برای نئشگی تریاک و هروئین استفاده کنم.
و این شعری که مال مباحث دیگری است من ربطش می دهم به تریاک و حشیش و غیره ... .
می گویند برای درک جهان هستی، باید از حالت عادی خارج شد؛ مانند این که می گویند که برای اینکه حس های درون شما کار کند، باید از حس های ظاهر خارج شد. از این رو حس ها یا باید خواب باشد یا خلسه باشد و برای خارج شدن از این حس ها، بهترین راهش استفاده از مواد مخدر است.
استفاده از حشیش در معابد رایج است که در قدیم بین درویش های ما رسم بود که با حشیش دوغ وحدت یا آبگوشت وحدت درست می کردند و برای این کار حشیش را در آبگوشت یا دوغ می ریختند که این انحرافی هست که متاسفانه با آن برخورد می کنیم.
به راستی که وحدت و یک پارچگی خداوند را به بازیچه تبدیل نموده است، بعضی افراد برای سیر وسلوک عرفانی، دست به مصرف انواع مواد زده اند، غافل از این که مواد مخدر نمی تواند انسان را به جهان های والای غیر مادی وارد کند؛ بلکه به پست ترین جهان های ذهنی می برد و اینان نمی دانند که داخل اقیانوس رفتن کار مشکلی نیست؛ بلکه مهم شنا کردن در اقیانوس است.
چون اگر شنا بلد نباشد، در عرض پنج دقیقه غرق می شوند.
استفاده از موادمخدر انسان را وارد یک سری از بعدها می کند؛ ولی استفاده از مواد مخدر انسان را وارد جهان های پست می کند. که بسیار زجر آور است واین یک قانون است.
تهیه، تنظیم و تایپ مطلب: همسفر مرضیه، لژیون هفتم، کمک راهنما همسفر مریم، نمایندگی الهیه مشهد