یازدهمین جلسه از دور پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی بروجرد ویژه مسافران و همسفران با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر رحیم و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه «وادی اول و تاثیر آن روی من» پنجشنبه ۱۶فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا سال نو را تبریک عرض میکنم انشالله در روند سفر اولیها سالی پر از تغییرات مثبت باشد و برای سفر دومیها و خدمتگزاران پر از صلح و آرامش باشد و همیشه پایدار باشند. امروز توفیق حاصل شد که با اولین دستور جلسه امسال وادی اول در خدمت شما باشم.
وادی اول میگوید؛ با تفکر ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر هرچه هست رو به زوال میرود. تفکر یک حرکتی است از یک جای نامعلوم به یک جای معلوم. معمولاً ما انسانها بعضی مواقع خودمان را گم میکنیم و در مشکلات روزمرهای یا جمع آوری مادیات گم میشویم معلوم نیست که میخواهیم چیکار کنیم. وقتی که فکر میکنیم، میبینیم هیچ چیزی برای ما معلوم نیست، یا آشکار نیست. دنبال یک راهی میگردیم که از این دنیای تاریک بیرون بیاییم و به سمت یک معلومی یک حرکتی انجام بدهیم.
انسان معمولاً تفکری که در ذهنش نقش میبندد، مطمئناً آن تفکر ادامه دهنده آن راهی است که در ذهن خود به وجود آورده است.
من سالیان سال درگیر اعتیاد بودم و تفکر نادرست انجام دادم و به خود و خانوادهام آسیب زدهام، بر اساس این تفکرات ناصحیح مشکلاتی را برای خودم درست کردم. حالا به این نتیجه رسیدم که یک سری تفکرات درون ذهن من بوده که به واسطه مواد مخدر و آسیبهایی که به روح و روان خود زده ام، باید رفته رفته این آسیبها درست بشود. اولین پارامتر این است که باید یک فکر خوب و درستی در ذهن من نقش ببندد، که به نتیجه خوب ختم بشود، باید بدانم چه تفکری در درون خود پرورش بدهم که بتوانم نتیجه مطلوبی بگیرم.
من در کنگره زمانی لذت شیرینی صداقت را کشیدم، که آن به من القا شد و دیگر از دروغ گفتن حس و حال خوبی نداشتم. در کنگره به من بخشندگی و از خود گذشتگی القا شد. من راهنما دیدم که کیلومترها راه را طی میکند، خدمتهای مختلف انجام میدهد. اینجا بود که خود گذشتگی به من القا شد و دیگر دنبال مسائل شخصی خودم نبودم. نیروی بعدی که در درون انسان است، احیا است. توی کنگره از نظر روان و جهانبینی آموزش گرفتم و احیا شدم. انسانی بی تحرک و گوشهگیر بودم ولی وقتی که از نظر روان و جهان بینی به تعادل رسیدم و فیزیولوژی جسمم درست شد، شروع به حرکت کردن نمودم. اول به ظاهر خود و بعد به خانواده و بعد از آن به جامعهام رسیدم و همچنین به کارهای عقب افتادهام رسیدم. نیروی بعدی تحرک است که همان میشود، که با حرکت راه نمایان میشود. من قدم اول را برداشتم و تفکر در ذهنم به وجود آوردم در نتیجه راه را به من نشان داد و قدم بعدی را خودش برای من آشکار کرد.
در آخر کنگره راه چگونه فکر کردن را به ما یاد میدهد که راجع به چه چیزی تفکر کنیم و تفکر من این است که به خود و خانوادهام یا به اجتماع ضربه نزنم. نتيجه يك تفكر خوب ميتواند يك زندگي بهتر براي من باشد لذت بردن از زندگي باشد، استفاده از زماني كه در اختيارم قرار داده شده است. از فرصتي كه خداوند به من داده و از امكانات ميتوانم خيلي بهتر استفاده بكنم، اگر تفكر درستي داشته باشم و به آنها جامه عمل بپوشانم.
تایپ از: مسافر حسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
737