هشتمین جلسه از دوره نوزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا، نمایندگی پرستار،به استادی دیده بان محترم همسفر امین ، نگهبانی همسفر چنگیز و دبیری همسفر جابر، با دستور جلسه «وادی اول و تاثیر ان روی من» پنجشنبه 16 اسفند ۱۴۰3، ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امین هستم یک همسفر
انشالله سال خوبی را آغاز کرده باشید و ماه رمضان رو به خوبی سپری کرده باشید.
من عادت دارم در جلسات همسفران خود را همسفر اعلام کنم به دلیل اینکه احساس بهتری پیدا میکنم و در ابتدا هم همسفر بودم.
مقوله همسفران مسئله مهمی است که باید به آن توجه لازم را نمود. قسمت همسفران باید خیلی قویتر از حال حاضر بشود لذا امسال باید تلاش بیشتری انجام شود تا استانداردهای خومان را بالاتر ببریم تا بتوانیم به اصول جاری در کنگره نزدیک بشویم. هر چقدر ما بتوانیم به اصل موضوع نزدیک شویم نتایج بهتر و درخشانتری به دست خواهیم آورد به سخنی دیگر بایستی به مرکز دایره نزدیک شویم، زیرا در مرکز دایره است که بیشترین الهامات و دریافت ها وجود دارد.
به عنوان مثال، اگر گردباد را در نظر بگیریم مرکز آن نقطه اصلی است و در نقطه اصلی است که نیروی جانبی وارد نمیشود. وقتی به گردباد نگاه میکنيم در مرکز آن نیروهای جانبی و گشتاوری وجود ندارد ولی ارتباط کامل است. هر چقدر که ما از آن مرکز فاصله پیدا میکنیم، نیروی گشتاوریِ بیشتری را احساس خواهیم کرد به سخنی دیگر وارد حاشیه میشویم و هر چقدر این نیرو بیشتر باشد حاشیه بیشتری را احساس خواهیم کرد و در ادامه باعث این می شود که ما از اصل موضوع یعنی مرکز دایره به بیرون پرتاب شویم.
در مرکز دایره قرارگرفتن یا درمرکز دایره ماندن نیازمند ویژگی های خاص است، نیاز به آن است که انسان فرمانبردار باشد، نیاز به آن است که انسان اصول را دقیق و با دقت کامل اجرا کند تا بتواند شرایط خودش را حفظ کند.
همیشه این اتفاق میافتد زیرا همیشه نیروهای منفی مشغول کار و فعالیت هستند، میکروب ها همیشه در حال فعالیت هستند، ویروس ها همیشه در حال فعالیت هستند و آنها کمتر ناامید میشوند.
به طور مثال شما اگر غذایی را بیرون بگذارید امکان ندارد که میکروبها از آن صرف نظر کنند حتما آن غذا فاسد خواهد شد. این گونه نیست که مثلا یک وقت سر آنها شلوغ باشد و از آن صرف نظر کنند. کارخود را دقیق انجام میدهند بنابراین ما نیز باید کارهایمان را دقیق و منظم انجام دهیم.
ظاهر یک چیز میتواند زیبا و فریبنده باشد یه زهر میتواند خیلی شیرین باشد اما این بِدان معنا نیست که هرچیز شیرن زهر باشد، آن شیرینی می تواند در عین حال بسیار گوارا و خوشایند باشد هردوحالت امکان پذیر است!
ما زمانی که در مسیری قرار میگیریم، دانش ما نسبت به مسائل در لایههای مختلفی قرار میگیرد. در ابتدا ما دانش کافی درمورد موضوعات نداریم در نتیجه بایستی کاملا شاگرد و فرمان بردار باشیم زیرا هیچ شناختی نسبت به مسائل نداریم. به مرور که دانش ما افزایش پیدا میکند بایستی شروع کنیم به باز سازی خودمان یا به دیگر سخن خودمان را به تعادل نزدیک نماییم.
در مسیر به تعادل رسیدن، پس از آنکه آموزش از یک حدی عبور کرد بایستی خدمت هم به آن اضافه شود و شروع به خدمت کنیم و در ادامه زمانی که به تعادل رسیدیم بایستی محیط اطراف خودمان را نیز به تعادل برسانیم. در این مرحله اکثر انسان ها متوقف میشوند یعنی در جمع کردن مسائل طمع میکنند.
انسان ها به گونه های مختلف تقسیم میشوند، بعضیها فقط جمع کننده هستند، جمع کننده ها افرادی هستند که هر کجا که میروند فقط انرژی را جمع یا جذب میکنند. به طور مثال اگر یک جا نذری باشد این نوع انسانها بیشتر از همه نذری میگیرند حتی اگر ده جا هم نذری بدهند این افراد تمام آنها را جمع خواهد کرد و به طور کلی هر کجا که چیزی بدهند حتی اگر آن چیز خیلی با ارزش هم نباشد این افراد در آنجا حضور دارند آن را جذب خواهند کرد.
ظاهر این مسئله به زرنگ بودن نسبت داده میشود جمع کردن و جذب کردن میتواند اندوخته یا ثروت زیادی برای انسان به وجود آورد یا ممکن است باعث تجمع انرژی بسیاری برای انسان بشود ولی این انرژی زیاد مصداق بارز غذا خوردن زیاد است به خاطر خوردن بیش از حد غذا هضم آن را دچار مشکل میکند و به تبدیل به چربی و آوره می شود که نتیجه آن بیماری است!
این مال و ثروت زیادی که جمع آوری میکنیم ممکن است ثروت اندوزی باشد اما این مال یک انرژی یا میدانی اطراف خودش دارد که این میدان شما را از تعادل خارج میکند.
برای کسانی که پول را جمع میکنند و استفاده نمیکنند یا کسانی که مطالب را جمع میکنند و استفاده نمیکنند، این اعمال میتواند آن ها را از تعادل خارج کند.
به طور مثال برای کسانی که فقط در کنگره حضور پیدا میکنند ولی خدمت درستی انجام نمیدهند، آن انرژی که در آن حالت در انسان ذخیره میشود در انسان ایجاد وَهم و بی تعادلی میکند! این وَهم از چه جنسی است؟ این وَهم از جنس توهم دانایی است.
مانند کسانی که دائما در شبکه های اجتماعی مطالب مختلفی را دنبال میکنند و از هرکدام از این ها مطالبی را یاد میگیرند که این باعث سردرگمی یا به عبارتی رودل کردن آنها میشود و فکر میکنند که خیلی دانا هستند، یا فردی که کتاب های زیادی را مطالعه میکند ولی از مطالبش استفاده نمیکند و به کار نمیبندد این افراد همان جمع کننده ها هستند و فکر میکنند خیلی فرهیخته و دانا هستند ولی دانا نیستند و توهم دانایی را دارند و کار آنها جمع آوری مطالب است.
این حریص بودن انسان ها در جمع کردن مسائل و در ادامه به کار نبستن آن، درست خرج نکردن آن و خدمت نکردن؛ در انسان توهم دانایی به وجود میآورد، توهم خود بزرگ بینی و همراه آن اختلال های زیادی را به وجود میآید در نتیجه این اعمال انسان را به گمراهی میرساند! یعنی در نهایت ما به نتایج لازم خودمان نمیرسیم زیرا آن چیزی که به دست میآید باید در جای خودش استفاده شود.
یه عده دیگر از انسان ها خرج کنندههای خوبی هستند. هرچیزی که به دست می آورند را خرج میکنند اگر مقداری انرژی به دست بیاورند دوبرابر آن را خرج میکنند براساس این دسته بندی انسان شناسی بنده در این دسته از انسان ها قرار دارم. من خودم هر چیزی را به دست می آوردم دو یا سه برابرش را خرج میکردم بنابراین دچار فقدان یا کمبود انرژی و هرچیزی میشدم و این کمبود کاملا احساس میشد.
یعنی به زبان ساده تر برای انجام کارهای خودمان انرژی نداشتیم چون انرژی را بیش از اندازه در جاهای نامناسب استفاده کرده بودیم.
حالا این مسئله میتواند انواع مشکلات اعم از مشکلات فیزیکی و جمع شدن کارهای خودمان به وجود بیاد. در این حالت است که کارهای اطرافیان در اولویت قرار دارد اما کارهای خودمان در آخر جدول است. به طور مثال اگر کسی مسئلهایی داشته باشد و با این این مدل انسان ها یا با شما تماس بگیرد شما سریع مسئله آن را حل میکنید ولی برای خودتان که زخمی در بدن دارید و عفونت کرده است حاضر نیستند به درمانگاه مراجعه کنید.
اینها انواع بی تعادلیها است که ما انجام میدهیم.
ولی یک عده از انسانها متعادل هستند کسانی که در مرکز دایره قرار دارند، همان افرادی که به همان اندازهایی که انرژی کسب میکنند به همان اندازه انرژی خرج میکنند. به طور مثال اگر صد هزار تومن پول به دست آورند بیست یا سی هزار تومان آن را به نیازمندان می دهد یا اگر در یک جلسه درسی سه ساعت آموزش بگیرد یک ساعت به افرادی دیگر آموزش میدهند در نتیجه از چیز هایی که به دست آورده مقداری را برای دیگران قرار می دهد. این دسته از انسان ها همیشه در تعادل و آرامش هستند، توهم دانایی یا بزرگی به آنها دست نمیدهد. آنها در مدار تعادل و جریان زندگی قرار میگیرند. حالا این برای یک فرد صادق است که بایستی متعادل باشد، برای ساختار هم صادق است. ساختاری که بیش از آن که به دست میآورد خرج کند محکوم به ورشکستگی است یا انسانی که بیش از اندازهایی که به دست میآورد خرج میکند و اندازه محبت کردن را نمیداند ، توجه و محبت بسیار زیادی می کند و یا راهنمایی است که به رهجویان خود خیلی بیش از اندازه بها میدهد آن راهنما محکوم به ورشکستگی است.
ورشکستگی انسان به چه معنی است؟ به معنی این که فرد دیگر حال انجام کارها دیگر ندارد.
به طور مثال وقتی به مکانی میرود چون بیشتر از حد انرژیاش یا به عبارت دیگر بیشتر از آن چیزی که به دست آورده در آن مکان مصرف میکند به مرور زمان دیگر دوست ندارد که به آن مکان ها برگردد در روابطش با دوستان نیز همین گونه است چون در روابطش بیش از اندازه مایه میگذارد دیگر دوست ندارد با اون دوست ها وقت بگذارند، این نوع خرج کردن هم یک نوع ضرر هست. ولی معمولا در سیستم خودمان جمع کننده بیشتر داریم.
جمع کنندههایی که خدمت آنچنانی و کار خاصی انجام نمیدهند. اگر میخواهیم در قسمت همسفران نتایج خوبی را به دست آوریم بایستی خودمان را به مرکز دایره نزدیک کنیم و استانداردهای کنگره را پیاده کنیم این استانداردها کاملا مشخص است. استاندارد کنگره میگوید شما بایستی محبت کنید در کنار آن سخت گیری هم انجام بدهید که در وهلهی اول باید محبت باشد در کنار آن اگر دیدید رهجویی در انجام وظایف کوتاهی میکند بایستی بازخواست و هدایتش کنید که این وظیفه راهنماها و مرزبان ها است و اگر تکرار شد باید سخت با آن شخص برخورد شود. اگر در کنگره یک سری نمایندگی ها خیلیقوی هستند به خاطر آن است که هر دو سیستم را دارند. محبتی که شما دارید مانند مهر مادری است و آن سختگیری هم مثل قدرت پدر خانواده است که بایستی وجود داشته باشد. اجرا کردن این مقوله کار راحتی نیست این قانون را بایستی اول در مورد خودتان به اجرا در آورید. اگر شما یک راهنما یا مرزبان هستید بایستی خود را به استانداردهای کنگره برسانید و با آموزشهای کنگره همراه باشید، یعنی اگر آموزشهای کنگره به جلو میرود شما هم همراه آن به جلو بروید و همچنین بایستی با مطالب پیشین همراه باشید! در بعضی شعب میروم؛ مثلاً شخصی سال ۹۴ وارد کنگره شدهاست و دو الی سه بار سفر کرده و جواب نگرفتهاست. از او میپرسم کتاب ۶۰ درجه را خواندهای؟ میگوید بله یک بار خواندهم. میگویم با این سابقه حداقل ۵۰ بار باید کتاب 60 درجه را خوانده باشی. دیدهبانان مثل آقای حکیمی و آقای خدامی، 30 بار کتاب 60 درجه را خواندهاند و اصلاً کتابهایشان پاره و پوره شدهاست. یعنی بایستی کاملاً بر مطالب پایهای کنگره مسلط باشید. بارها و بارها باید در لژیونهایتان، کتاب 60 درجه، کتاب عشق و این مطالب پایهای را بخوانید و کار کنید و وقتی که تمام شد دوباره از اول شروع کنید.
سالانه حداقل دو بار، سه بار باید کتاب ۶۰ درجه را در لژیونهایتان کار کنید. در جلساتتان مطالب پایهای را کار کنید. سیدی وادیها را کار کنید. اگر میخواهیم همسفران پیشرفت بیشتری داشته باشند باید در اینجور مسائل بیشترین وقت و انرژی و تمرکز گذاشته شود وگرنه تنها کار کردن سیدیهای هفتگی در لژیون کافی نیست.
راهنما وقتی از ما درباره سیدی هفتگی میپرسید سیدی را کمی از اول، کمی از وسط و چند دقیقه از آخرش گوش میکردیم که اگر کسی از ما پرسید حداقل بتوانیم کمی از اول و آخر و وسط سیدی بگوییم. میتوان این کارها را کرد؛ همه شما هم بلدید این کارها را انجام دهید ولی اینکه شما این مطالب را بشینید و بنویسید و واقعاً 5 ساعت، 6ساعت، 7ساعت روی آنها وقت بگذارید و کار کنید؛ منجر به نتیجه متفاوتی میشود.
اگر در قسمت همسفران سیدی نوشته نمیشود فرد از لژیون باید اخراج شود. بدون هیچ تردیدی این کار باید صورت بگیرد. بعد از یکی دوبار تذکر شما باید رهجو را به مرزبانی ببرید و بگویید که ایشان سیدی نمینویسد و من دیگر نمیتوانم بپذیرمش. اصلاً نگران این نباشید که مثلاً همسفران از نظر تعداد کم هستند و اگر سختگیری کنیم همین نفرات هم میروند. اصلاً اشکالی ندارد! بگذارید بروند.
آقای مهندس سه بار قسمت خانمهای مسافر را کلاً تعطیل کردهاند و گفتهاند بروید خانهتان! و دفعه چهارم درست شد. چون استاندارد لازم را نداشتند. الان در قسمت همسفرانآقا هم لازم است به آن استاندارد برسیم. اگر استانداردها را رعایت کردید و همه رفتند و فقط ۱۰ نفر باقی ماندند همان، کافی خواهد بود. یکی مرد جنگی به از صدهزار. حتی یک نفر هم که اصول کنگره را کامل اجرا کند کافی است. خود آقای مهندس مگر چند نفر بود؟ یک نفر بود همه این سیستمها از ایشان به وجود آمد. زیرا یک نفر بود که دانا بود، یک نفر بود که میدانست. یک نفر بود که ساختار را به وجود آورد؛ و این را هم بگویم بین کسی که یک ساختاری را به وجود آوردهاست با کسی که از ساختار میآموزد تفاوت است. مثل تفاوت کسی است که خطی را اختراع میکند با کسی که خط را یاد میگیرد.
مثل فرقِ کسی که شعر میگوید و کسی که شعر را خوب میخواند. بین اینها تفاوت است. ما در نهایت باید نیرویی پرورش دهیم که بتواند بیاید و حتی به نقطهای برسد که بتواند یک چیزی به ساختار کنگره اضافه هم بکند. بنابراین اگر سه نفرِ درست و قوی بمانند هرکدامشان قادر خواهند بود یک نمایندگی را به وجود بیاورند. پس از امسال سختگیری کنید که سیستم در استانداردها باشد. محبت را نسبت به یکدیگر داشته باشید و در عین حال کاملاً هم سختگیری وجود داشته باشد. امروز چون دو نمایندگی همسفران آقا، هم نمایندگی پرستار و هم آکادمی اینجا جمع شدهاند؛ این را از شما میخواهم که اجرا کنید و هرکس هم که منظم نیست و دیر میآید، تعارف نکنید. نگویید که حیف است، اگر نیمبند هم بیاید بهتر از این است که نیاید. نه! کسی که نیم بند میآید همان بهتر که نیاید! چون وقتی یک نفر در یک ساختاری خوب عمل نکند و از استاندارد خیلی پایینتر باشد و شما به او فرجه میدهید این پیام واضح را به دیگران میدهید که اگر هم نیامدی، اگر هم سیدی ننوشتی، اگر هم نیمبند بودی اتفاق خاصی نیست و موردی ندارد! شما دارید به بقیه این پیام را میدهید که اگر عملکرد شما خوب نباشد فرقی ندارد ولی بایستی فرق باشد. اگر سیستم پاداش است، سیستم تنبیه هم باید باشد. ساختارهایی که فقط سیستم پاداش دارند محکوم به فنا هستند.
امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیدند که سیستم تنبیه برای بچهها لازم نیست ولی الان وقتی نگاه میکنیم یه تعداد بچه لوسِ پرروِ به درد نخوری پرورش دادهاند که 5 سال، 6 سال، 8 سالش است نه به پدر، نه به مادر، و نه بزرگترها به هیچکس سلام نمیکند. هیچکس را آدم حساب نمیکند. از هیچ احدی خط نمیگیرد و روز به روز هم بدتر از قبل میشود و حتی ممکن است در ۲۰ سالگی با این روشی که تربیت شده در دنیا نباشد. البته تنبیه باید درست باشد. نمیگوییم تنبیه وحشیانه باشد که با شمشیر و تبر به جانش بیفتی:) ماهم کتک خوردیم ولی به نسبتِ الان خیلی بد هم نشد. سختگیری باید باشد. ندرتاً ممکن است لازم است که این تنبیه انجام شود. ولی الان سیستم تنبیه را کلاً برداشتهاند. نه به زمان ما که با چوب و فلک و انواع سلاحها :) کتک میزدند و نه به الان که مثلاً اگر معلم جور خاصی به بچه نگاه کند فردا باید در دادگاه جواب پس بدهد. از آن نقطه آمدیم و رسیدیم به این نقطه ولی البته این را بگویم که باز آن مدل تربیت بهتر بود. حداقل از آن روش، مردان و نیروهای خوبی به وجود آمدند.
پس اگر فقط سیستم پاداش باشد میشود فساد. میشود لوس بازی. اگر فقط سیستم تنبیه باشد نتیجه میشود بیماری، مریضی، افسردگی و خیلی چیزهای دیگر. پس هر کدام باید به اندازه خودشان در هر ساختاری وجود داشته باشند. در آن صورت میتوان به آن نتیجه خوب و درخشان رسید. حتی در کلام الله تنبیه وجود دارد. حتی در کلام الله یک جایی، شلاق وجود دارد. یک جایی سختگیری وجود دارد که علتی هم پشت آن نهفته است که شاید ما الان معنایش را نفهمیم و ندانیم چون الان یک سری چیزها در جامعه جهانی مد شدهاست ولی اینها مدهای واقعی نیست. الان مثلاً یکی از چیزهایی که مد است گرایش به همجنس و اینطور مسائل است و اگر کسی اینها را مطرح کند مثلاً خیلی روشنفکر و انسان پیشرفتهای است! به فضای جدید جامعه خیلی نگاه میکنند اما یک دلایلی پشت همه اینهاست. اگر من بگویم شاید شما فکر کنید که کمی شبیه به خرافات است ولی نیروی منفی در کالبدی میتواند تداوم داشته باشد که آن کالبد در راحتی باشد. میکروب در شیر زمانی میتواند رشد کند که شیر در آرامش باشد. یعنی چی؟ شیر در دمای محیط باشد و هیچ کس با آن کاری نداشته باشد. پاستور آمد و شیر را کمی گرم کرد. شرایط راحتی شیر را به هم ریخت و میکروبها از بین رفتند. پاستوریزاسیون و شیر پاستوریزه از اینجا به وجود آمد.
دمای شیر 20 درجه را به صورت ناگهانی تا 60 درجه بالا برد و باز به صورت ناگهانی آن را سرد کرد. در یک دقیقه میکروبهایش را از بین برد. میکروبها و ویروسها از جنس نیروی منفی هستند. نیروهای منفی دیگر هم از همین قاعده پیروی میکنند. این نیروهای منفی در کالبدی که در راحتی است، شل و ول است و یک جا افتاده، رشد میکنند. برای نمایندگیای که هیچکس کاری با کار کسی ندارد، دیر میآید کاری ندارند، مشق نمینویسد کاری ندارند و... نیروی منفی در این ساختار خیلی راحت رشد میکند. اما اگر سختگیری کنی داستان مثل همان شیری میشود که داغش کردی و به صورت ناگهانی حرکتش دادی. یعنی حالت سکون را از آن گرفتی. در سکون همه چیز محکوم به نابودی است. سیستم را که به حرکت درآوری آن نیروی منفی قدرتش را از دست میدهد و ضعیف میشود و بعد سیستم شروع به رشد کردن میکند. وقتی نیروی منفی از یک حدی زیادتر میشود اجازه حرکت کردن نمیدهد.
نیروی منفی در سکون رشد میکند. وقتی که رشد کرد خودش هم سکون را به وجود میآورد. وقتی انسانی دچار تاریکی اعتیاد شد خودِ آن اعتیاد، شخص را به سکون دچار میکند. خودِ آن تاریکی، او را متوقف میکند و مانع حرکت آن شخص میشود. تاریکی نمیگذارد راه برود؛ نمیگذارد حرکت کند. پس ببینید! اینها از یک جنس هستند. همان سکون که باعث قدرت گرفتن تاریکی میشود، وقتی تاریکی قدرت بگیرد مجدداً همان سکون را تقویت میکند. قاعدهاش به این صورت است. چرا کلامالله میگوید شما اگر این کار ضدارزش را انجام دادید برای مثال باید 30 روز روزه بگیرید؟ چون این راحتی است که شما هروقت دوست دارید غذا میخورید، هرموقع دوست دارید آب میخورید. کلامالله این انسان را در سختی میاندازد. بهواسطه انجام عمل ضدارزشی، یک چیزهایی وارد صور پنهان انسان میشود که ما آنها را تحت عنوان پیوند نامیمون و نیروی منفی میشناسیم. به واسطه سختیای که در روزه بر انسان وارد میشود آن چیزهایی که وارد کالبد شخص شده بودند، خارج میشوند و دوباره چه اتفاقی میفتد؟ دوباره کالبدش پالایش پیدا میکند. همان طور که ویروس از جنس ماده وارد جسم شخص میشود؛ مشابه با همان، عمل ضدارزشی که از جنس موج است وارد صورپنهان و کالبدهای دیگر انسان میشود.
حالا زمانی که شما سختی را وارد میکنید؛ آن سختی باعث میشود که موج نیروی منفی دیگر نتواند دوام بیاورد. میگذارد و میرود! بنابراین انسانی که سختکوش است یعنی دارد میگوید که این کالبدِ من برای رشدِ نیروی منفی مناسب نیست. به همین دلیل گفته شدهاست که انسان چیزی نیست جز تلاشش. نیروی منفی در همچین کالبدی نمینشیند. مشابه با همین حالت که اگر جسمی مدام ورزش کند و سیستم ایمنیاش بالا رود؛ ویروس، آن کالبد را انتخاب نمیکند چون میداند که این سیستم آماده است و اگر وارد این سیستمِ آماده شود کاملاً با یک نیروی مهاجمی روبهرو میشود و از بین میرود. بنابراین آن ویروس میرود و یک کالبد دیگری را انتخاب میکند. این ویروسها هستند که انتخاب میکنند سراغ چه کالبدی بروند. گناه انتخاب میکند که سراغ چه کسی برود! سراغ کسی میرود که گوشه خانه افتاده است؟ یا سراغ کسی که در حرکت است؟ نیروی منفی سراغ کسی میرود که تلاش نمیکند و فقط دوست دارد بخورد و لم بدهد و کباب بزند و تفریح کند و با به دست آوردن مقدار پولی، تمام عمر در حال خوشی و تفریح باشد.
نیروی منفی این شخص را انتخاب میکند. چون میگوید این از جنس سکون است و من میتوانم به راحتی در چنین کالبدی رشد کنم. حالا اگر شخص، جایی عمل ضدارزشی انجام داد؛ فلسفه آن تنبیه، این بوده است که شرایط سخت را به وجود بیاورد که آن کالبد از آن امواج پاکسازی شود. حالا نیروی منفی چه کار میکند؟ نیروی منفی میگوید: نه! شما اصلاً تحت هیچ شرایطی حق ندارید که این کار را انجام دهید. خب این نیروی منفی میخواهد بماند، میخواهد بقا داشته باشد.
یا مثلاً میگوید روزه چیز خوبی نیست و برای بدن، ضرر دارد. دانشمندان تحقیق کردند و دیدند که نه اصلاً ضرر ندارد و اتفاقاً خیلی هم خواص دارد. اتوفاژی اتفاق میفتد و خودش از بروز کلی از بیماریها و تخریبها جلوگیری میکند. حالا در مورد خیلی از مسائل دیگر هم همین موضوع مطرح است. ما هنوز دانشمان به آن نقطه نرسیدهاست ولی اصل قضیه این است که تاریکی و نیروی منفی در شرایط سکون و راحتی، رشد پیدا میکند. خب ما باید از این دانسته استفاده کنیم و سختکوش باشیم و تلاش کنیم. تا لحظهای که زنده هستیم دست از تلاش خود برنداریم و به این صورت ما میتوانیم در مسیر رشد باشیم و آن نتیجه لازم را به دست بیاوریم. موضوع مهم این است که نیروهای منفی این موارد را "میدانند". ( لبخند معنادارِ استاد موقع گفتن این کلمه ) بقیهاش را بعداً صحبت میکنم. همین قدر کافی است که بدانید فردی که به خودش سختی میدهد، انسانی که حاضر میشود تلاش کند و زحمت بکشد؛ از مریضی، بیماری، امواج منفی و خیلی از مسائل مصون است و از این موارد فاصله دارد و زندگی بهتری را دارد. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.
در ادامه، به مناسبتِ نهمین سالروزِ رهاییِ استاد امین دژاکام از بند اعتیاد، آوای تولد سر داده شد:
در انتها جلسه، همسفران آقای نمایندگی پرستار و آکادمی به ضیافت افطار نشستند و دومین افطار ماه مبارک رمضان را در کنار یکدیگر صرف نمودند:
تایپ، ویراستاری و بارگزاری: خدمتگزاران سایت همسفران آقا-نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
10371