English Version
English

عشق مانند گنجی در وجود تمام انسان‌ها نهفته شده‌است

عشق مانند گنجی در وجود تمام انسان‌ها نهفته شده‌است

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خلاصه برداشتی از وادی چهاردهم:

عشق مانند گنجی در وجود تمام انسان‌ها نهفته شده‌است.
در ابتدای هر جلسه کنگره۶۰ بیان می شود؛ آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست و در ادامه گفته می‌شود، این سفر سفری است از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از ترس به شجاعت، از قهر به مهر، از کفر به ایمان و درنهایت از نفرت به طرف عشق.
ظلمت در اصل تاریکی و ندیدن است. اگر انسان در تاریکی قرار بگیرد موضوعات زیادی در اطرافش وجود دارد؛ ولی نمی‌تواند آن‌ها را ببیند و درک نماید؛ پس اگر در تاریکی قرار داریم و درک درستی از اطراف نداریم، به دلیل وجود نداشتن موضوعات و مسائل نیست و زمانی که نور در آن مکان تابیده شود، انسان متوجه می‌شود چیزهای زیادی در محیط اطرافش وجود دارد.
تاریکی، ناآگاهی و جهل است و روشنایی، نور دانایی است. قبل از ورود به کنگره مسایل زیادی مجهول بود که با سخنان آقای مهندس دژاکام، موضوعات یکی پس از دیگری روشن شد. انسانی که در تاریکی قرار دارد نمی‌تواند عاشق باشد .
موضوع بعدی، حرکت از ترس به طرف شجاعت است که در وادی اول بیان شد، ترس تفکر را از بین می‌برد و کسی که شجاعت نداشته‌باشد نمی‌تواند تفکر خود را به اجرا بگذارد و از رسیدن به هدف باز می‌ماند.
موضوع دیگر، حرکت از قهر به سمت مهر است، کسی که با دیگران قهر است یا به نوعی زیاده‌خواه است و چون خواسته‌های او برآورده نمی‌شود، از دیگران دلگیر است و برای بهبود این قضیه، باید قهر به مهر و محبت تبدیل شود، تا درونی آرام داشته‌باشد.
  حرکت بعد، حرکت از کفر به طرف ایمان است، کلمه کفر و کافر هم‌ردیف هستند. کسی که حقیقتی را پنهان کند تا بتواند به دیگران آسیب بزند کافر محسوب می‌شود؛ مانند یک فروشنده که جنس بد را به جای جنس خوب معرفی می‌کند تا سود بیشتری به دست بیاورد و در موضوع آخر، حرکت از نفرت به طرف عشق است.تمامی مراحل سفر یا زندگی آدمی، بیانگر این مطلب است که باید مبدأ و مقصدش مشخص شود؛
"از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود- به کجا می روم آخر ننمایی وطنم"
موضوعی که روی محبت و عشق، پوشش ایجاد می‌کند، مصرف مواد مخدر، الکل و چیزهایی که انسان را از حالت تعادل طبیعی خارج می‌کند و برای جسم و روان ایجاد مشکل می‌نماید، است.
حس، اولین شروع به کار گیری قوه عقل است و انسان دارای پنج‌حس ظاهر، پنج‌حس باطن  و یک حس مرکزی (حس ششم) است که
  توسط حواس ظاهر، مطالبی به عقل انتقال داده می‌شود. هر چیزی که در طی روز حس می‌کنیم، گوش می‌دهیم و می‌بینیم به عقل منتقل و در ادامه بایگانی می‌شود و درصورت نیاز از آن مطلب به همراه الهامات استفاده می‌شود.
اگر مطالب ورودی عقل، مطالب مثبت و صحیحی باشد انسان کمتر دچار مشکل می‌شود و از عقل سالمی برخوردار خواهدبود  و سپس می‌تواند نسبت به دیگران و نعمت‌های الهی عشق بورزد و شکرگزار باشد.
حس سالم، عقل سالم و عشق سالم در یک راستا قرار دارند. عشق و محبت در لایه‌های زیرین قرار دارند و روی آن به علت ناآگاهی و موارد ضد ارزشی مثل کینه، تجسس، غیبت، موادمخدر و... پوشانده‌ شده‌است و برای رسیدن به آن باید کم‌کم تزکیه و پالایش انجام شود تا معنای محبت واقعی درک‌شود؛ البته محبت با دوست داشتن فرق می‌کند.
ممکن است انسان در اثر نیاز چیزی یا کسی را دوست داشته‌باشد؛ ولی وقتی از آن موضوع عبور می‌کند دیگر برایش اهمیت نداشته‌باشد. برای مثال راهنما نسبت به رهجو محبت دارد، برایش پله کم می‌کند و ممکن است ۳ روز سقوط آزاد به رهجو بدهد که این عمل همراه با درد و رنج است؛ ولی عین محبت است؛ چون برای ساختن و ساخته شدن لازم  است،این عمل برای خداوند و بندگان نیز صادق است.
مشکلات زندگی عشق است؛ چون در مشکلات، انسان به تکامل و تغییر جایگاه می‌رسد؛ ولی انسان نادان، مشکلات را لعنت خداوند می‌داند.
نیروی منفی یک مکمل و آموزگار است که از انسان به‌عنوان  دانش‌آموز امتحان می‌گیرد تا مشخص شود در چه جایگاهی قرار دارد. یک مصرف‌کننده کارتون‌خواب، برای انسان هوشیار یک معلم است که نشان می‌دهد، پایان کار عمل منفی این‌گونه است. انسان عاقل هیچ‌گاه از رب و مربی خود دلگیر نمی‌شود؛ حتی کسی که با حس بد موضوع صحیحی را  منتقل می‌کند. به گفته آقای مهندس دژاکام  انسان دارای ۳۸ میلیارد و ۲۰۰ میلیون سلول می‌باشد که هر کدام مانند یک کهکشان هستند و اگر عظمت یک کهکشان را در ذهن خود تجسم کنیم، متوجه خواهیم‌شد که انسان یک فرمانروای بزرگ بر جسم و روان خودش است. تک‌تک سلول‌ها، دارای صور آشکار و پنهان هستند که اعمال و رفتار فرد، نقش مهمی در عملکرد آن‌ها دارد؛ برای مثال فردی که درونش پراز کینه، نفرت، دروغ یا مصرف  سیگار، مواد مخدر و الکل است، در حقیقت نسبت به میلیارد‌ها سلولی که در اختیار دارد هیچ‌گونه  محبت و عشقی ندارد و این دسته انسان‌ها کمتر از جسم خود آگاه هستند و نمی‌دانند که خداوند چه نعمت بزرگی
به آن‌ها عطا کرده‌است.
اگر انسان نسبت به خودش محبت نداشته باشد نمی‌تواند نسبت به دیگران محبت داشته باشد؛ زیرا ابتدا همه‌چیز از درون آغاز می‌شود و سپس به بیرون انتقال می‌یابد. محبت باید در درون شخص وجود داشته‌باشد تا بتواند آن را به دیگران هدیه کند. مهم‌ترین موضوعی که در وادی چهاردهم نهفته‌است، وارد شدن به بهشت برین است. اگر از وادی اول تا وادی چهاردهم به مطالب ذکر شده بنگریم، خواهیم دید که هر کدام کلیدی به انسان می‌دهد تا بتواند از ضدارزش‌ها به طرف ارزش‌ها حرکت کند و بایدها و نبایدها را مشخص کند تا در نهایت سیستم ایکس یا همان شبه‌افیونی انسان بازسازی شود و به عدالت، معرفت و عمل‌سالم نزدیک شود. اگر سیستم ایکس به درستی کار کند انواع بیماری‌ها بهبود پیدا می‌کند و انسان حال‌خوش را تجربه خواهد کرد و زندگی برایش لذت‌بخش خواهد شد.
اگر بخواهیم خودمان را محک بزنیم، باید ببینیم که بیشتر به انجام ارزش‌ها یا انجام ضدارزش‌ها تمایل داریم.
" تا در طلب گوهر کانی کانی / تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی / هر چیزی که در جستن آنی آنی "         ( مولانا )

نویسنده: راهنما مسافر حسن رضوانی
ارسال: سایت نمایندگی ملاصدرا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .