عشق مفهومی عمیق دارد و هر فردی از آن تعبیری دارد. بسیارند انسانهایی که لاف عشق و شیدایی میزنند، ولی با خم ابرو پا پس میکشند و جا میزنند. عشق با تکانههای اضداد شروع میشود و با امواج همچون انوار الهی از آسمان به زمین میرسد و چون زنجیرهها موجودات را به هم متصل نگه میدارد. معنای عشق بسیار عظیم است و نمیشود گفت یک مفهوم واحد و مشخص دارد هر شخصی با درک خود و احساسش و دانایی خود برداشتی از آن دارد، ولی عشق هرچه هست نفسی تازه و جانی دوباره است در وجود آدمی.
با تمام این توصیفات گفتگویی داشتیم باراهنما همسفر آذر عزیز و نظر و دیدگاهشان را در این مورد جویا شدیم. خانم آذر به همراه مسافر خود با تخریب شیره و تریاک وارد کنگره شدند، 16 ماه سفر کردند به راهنمایی خانم راضیه و جناب آقای منصوری با متد DST و داروی OT و اکنون نزدیک چهار سال است که از دستان جناب مهندس دستور قطع مصرف دریافت کردهاند. ورزش خانم آذر تنیس روی میز و ورزش مسافرشان والیبال است.
به نظر شما مفهوم کلی مثلث عشق چیست و چرا جناب مهندس در اکثر آموزشهای خود بر آن تأکیددارند؟
عشق قامتها را راست، اندیشهها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر تقویت و خلاق میکند. مثلث نمادی از هماهنگی، تناسب و اتحاد است. در ابتدا برای پیدا شدن عشق باید یکچیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق مفهوم پیدا کند و یکی از پایههای اصلی عشق، سایهها است و بدون سایه، عشق مفهومی ندارد. ضلع دوم مثلث عشق، جاذبه است؛ هرگاه چیزی، چیزی را بهطرف خودش بکشد و آن را جذب کند به آن نیروی کشش و جاذبه میگویند و هرگاه چیزی، چیزی را از خودش دور و یا دفع کند؛ به آن نیرو، نیروی دافعه میگویند.
ضلع دیگر حس است؛ حس یک گیرنده است که به شکلهای مختلف در کل هستی و نیستی وجود دارد. اگر حس وجود نداشت هیچ ساختاری به وجود نمیآمد. برای مثال در موجودات و انسانها بدون حس ظاهری چگونه میتوانستیم ساختار یک انسان را داشته و به حیات خودمان ادامه بدهیم؟ اگر گیاه حس نداشت چگونه میتوانست نور را دریافت کند؟ چگونه میتوانست سرما و گرما را تشخیص بدهد؟ همانطور که میدانیم کل هستی، ذرات هستی و آنچه در هستی وجود دارد از امواج به وجود آمده است؛ این حس است که قادر به جمعآوری اطلاعات و تطبیق خود با کل نظام هستی است. حس یک گیرنده و اولین نیرویی است که عقل، ایمان و عشق را به کار میاندازد.
جناب مهندس یکی از هدفهای کنگره را رسیدن به تعادل افراد بیان میکند و مثلث عشق یعنی هماهنگی بین اضلاع. در مثلث عشق، بهتنهایی هیچکدام کارساز نیست و مثلث بدون یک ضلع خط شکستهای بیش نیست. هستی بر پایه نظم و تعادل است و هر چیزی نامتعادل و ناهماهنگ باشد فناناپذیر است. عشق در کل مخلوقات به صور مختلف در جریان است تا سبب قوام آفرینش و چرخش چرخ گردون باشد و طبق مثلث آنها به یکدیگر متصل هستند. همه موجودات در عشق شناورند و پایه و اساس هستی عشق است. همینطور معرفت، شناخت و آگاهی نقش مهمی را در مثلث عشق دارد و ایشان برای رسیدن به تکامل و آرامش ما عشق را جزء اصول میدانند؛ زیرا بدون آن تمامی آموزشها تهی و بینتیجه خواهد بود. اساس کار کنگره عقل، عشق و ایمان است.
در وادی از تکانهها یا اضداد صحبت شده است، به نظر شما آیا این تکانهها میتوانند سکوی پرتاب و پیشرفت باشند و چه کسی از آن بهره میبرد؟
جهان بر پایه اضداد تشکیلشده است، ولی مهم این است که این تکانهها باعث نابودی انسان جاهل و نادان میشود؛ اما انسان دانا از آن تکانهها در جهت تکامل و ساختن خود استفاده میکند و اتفاقاً سکوی پرتابی برای او میشود.
اگر عشق و محبت نبود چه اتفاقی برای هستی میافتاد؟ چه زمانی میشود معنای واقعی محبت را لمس کرد؟
اگر عشق و محبت نبود قطعاً کل هستی به هم میریخت؛ گردش زمین به دور خورشید، گردش ماه به دور زمین و ...؛ کل کائنات و هستی حول یک محور میگردند. آن چیزی که پایه این جهان هستی است نظم است که همه بر پایه عشق است. زمانی که انسان با آموزش به شناخت و آگاهی و معرفت انسان و خداوند برسد شاید بتواند محبت واقعی را لمس کند؛ البته در وادی چهاردهم استادان آقای مهندس میگویند: «عشق به سخن نیست؛ قابللمس نیست» و درجایی دیگر میگویند: «زمانی که باورها بامحبت واقعی عجین شوند، معنای محبت را لمس خواهیم کرد».
ما با ورود به کنگره چهارده وادی را پشت سر میگذاریم تا به رهایی برسیم، برای رسیدن به درجات خدمتی کدام وادی را تأثیرگذارتر میدانيد؟
تمام وادیها چراغ راهی برای ما میباشند که بهوسیله آنها مسیر خود را پیدا میکنیم و باید در طول زمان به تزکیه و پالایش خود بپردازیم و به دانایی و آگاهی برسیم. زمانی که معرفت و شناخت پیدا کردیم و سرشار از آگاهی شدیم مطمئناً تبدیل به چشمه جوشان خواهیم شد و در ادامه این چشمه تبدیل به رود خروشان خواهد شد و تمامی موانع سر راه خود را برمیدارد و به دریا میپیوندد و آن زمان است که به عشق میرسد و خواهان این است که به دیگران حس خوب و عشق بدهد و این امر باعث میشود که درجات خدمتی را یکییکی پشت سر بگذارد و بتواند راهی را که پیموده با دیگرانی که سرشار از ناامیدی هستند به اشتراک بگذارد و از وجود خود برای آنها مایه بگذارد تا افراد دیگر نیز به آرامش و حال خوش برسند.
شما تجربه شال راهنمای تازهواردین و شال راهنمایی را دارید، عشق در این دو جایگاه چگونه تعریف میشود؟
عشق به انسانها جایگاه خاصی را طلب نمیکند؛ شخصی که حس زیبای دوست داشتن و محبت را از دیگران دریافت کرده است، ناخودآگاه و بهمرورزمان در او هم محبت پدیدار میشود؛ البته محبت درجات متفاوتی دارد. یک شخص در جایگاههای پایین ممکن است در وجودش عشق فراوانتری داشته باشد تا فردی که مقام و جایگاه بالاتری نسبت به دیگران دارد. برای من در هر دو جایگاه خدمتی حس دوست داشتن دیگران وجود داشت. خاطرم هست هر شخص تازهوارد با خود جذبه و حس خاصی را میآورد و به من انرژی میداد و درون من را پر از حس قشنگ میکرد و من هنوز بعد از مدتها که آنها را در شعبه میبینم حس قشنگی را دریافت میکنم و این امواج عشق است که در بین انسانها وجود دارد و اکنونکه در لژیون با رهجوها هستم همان حس را دارم، فقط روزبهروز به خاطر مدتزمان بیشتری که با آنها هستم این حس و عشق عمیقتر میشود.
و کلام آخر ...
«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است».
طراح سؤال و انجام مصاحبه: همسفر فروغ رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون پنجم)
تایپ: راهنما همسفر آذر (لژیون چهارم)
عکس و ارسال: مرزبان خبری، همسفر شهناز
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
462