تعدادی از همسفران لژیون دوم با راهنمایی همسفر طیبه در مورد دستور جلسه هفتگی «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» بیان کردند:
سلام دوستان طیبه هستم یک همسفر
وادی چهاردهم اینقدر عظمت و بزرگی دارد که آقای مهندس راجع به آن در ۱۲ سی دی برای ما صحبت کردند و نکات مهم آن را به ما آموزش دادند. صحبتکردن درباره عشق و محبت کار سادهای نیست. عشق بهظاهر سوختن است؛ اما نه برای خاکسترشدن بلکه برای تبدیلشدن به نور. گاهی عشق یعنی روی گدازههای آتش راهرفتن، ولی وقتی در وادی عشق قرار میگیری آتشهای گداخته را مانند گلبرگهای نرم و لطیف زیر پای خودت احساس میکنی این بهخاطر قدرت عشق است که سوزندگی را احساس نمیکنی بهخاطر کشش و جاذبهٔ شوق آن است که هیچکدام از سختیها را احساس نمیکنی و همه را بهجانودل میخری. سیزده وادی را پشت سر گذاشتیم تا به وادی چهاردهم وادی محبت و عشق رسیدیم؛ چون اگر دانایی و آگاهی بالایی نداشته باشیم نمیتوانیم معنی عشق را درک کنیم و بفهمیم. انشاءالله خداوند در این راه به من توفیق آموزش و خدمت دهد تا بتوانم به معنای واقعی وادی عشق و محبت برسم.
سلام دوستان گلی هستم همسفر هادی
مثلث عشق دارای سه ضلع سایهها، جاذبه و حس است. برای پدیدارشدن عشق شرط اول آن است که باید چیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق مفهوم یابند و ما عاشق یا معشوق آن چیز گردیم این موضوع میتواند در بعد مادی یا بعد روحانی باشد. وجود سایهها و الزامیبودن آنها یکی از پایههای اصلی عشق است؛ چون عشق در جسم، روح و در سایر پیکرههای یک انسان قابل احساس میباشد به این دلیل میگوییم سایهها، اما در مورد جاذبه هرگاه کشش ایجاد شود به آن نیروی کشش قدرت جاذبه میگوییم و هر گاه چیزی را از خودش براند یا دفع کند به آن نیروی دافعه میگوییم. انسانها باوجوداینکه ثابت و مستقل هستند میتوانند با چرخش در افکار، اندیشه، رفتار و کردار خود بهگونهای متفاوت عمل کنند که دارای قدرت جاذبه یا دافعه باشند. این موضع بستگی به دانایی و فرق نگاه آنها دارد و اما ضلع سوم عشق حس است. حس مانند قدرت مطلق است و در تمامی هستی و نیستی موجودی رویت ناپذیر است. حس یک گیرنده است و به اشکال گوناگون وجود دارد. اگر در کل هستی و نیستی حس وجود نداشت هیچگونه ساختاری به وجود نمیآمد.
سلام دوستان سمیه هستم همسفر محسن
به نام حضرت دوست که همهٔ عشق و محبت هستی از اوست. وادی چهاردهم همان وادی عشق و محبت است که ما را در کنگره کنار هم جمع کرده است، اساس کار کنگره بر مبنای عشق و محبت است. محبت واقعی همراه معرفت، عقل و ایمان است. من باید جای خودم را در کنگره پیدا کنم و مسئولیت کارهایم را بپذیرم و بدانم که آنها به دست خودم ساخته شدند، باید خودم را ببخشم و از نو بسازم؛ چون وقتی محبت در درونم زنده شود به عشق هم میرسم پس من به خدا توکل میکنم تا خداوند راه را برای من نمایان کند. من باید محبت کنم تا محبت بگیرم؛ اما باید محبت بهاندازه و به جا باشد همیشه محبت به معنی خوبیکردن نیست گاهی یک اخم، یک کممحلی و... به معنای محبت است. دیدن محبت چشم دل میخواهد و عشق و محبت است که ما را زنده نگه داشته است. وقتی فرد آن را حس کند به آرامش خواهد رسید.
عشق و محبت باید بلاعوض باشد، عشق و محبت یکی از زیباترین ارتعاشات هستی است که میتواند در دل سرسختترین و سنگدلترین افراد نفوذ کند و او را نرم و آرام کند و این به خود فرد بستگی دارد که چقدر معرفت و دانایی داشته باشد. به عبارتی اگر دستم را دراز کنم عشق در دستانم قرار میگیرد به شرطی که دستانم خالی از نفرت، کینه، زشتی و خشم باشد. عشق یک مثلث دارد که اجزای آن عشق، محبت و عقل است و این سه مؤلفه باید همزمان در کنار هم باشد تا فرد به محبت واقعی برسد. اگر وجود انسان مثل ظرف باشد و داخل ظرف علم و دانش باشد؛ ولی محبت نباشد مثل ظرف خالی است. افکار منفی و ضد ارزشیها قاتل و دشمن مهر و محبت هستند و وقتی در درون ما باشد محبتی وجود ندارد. وقتی محبت وجود دارد که ضد ارزشیها و افکار منفی در وجود ما نباشد.
ویرایش متن و ارسال مطلب: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی خیام نیشابور
- تعداد بازدید از این مطلب :
179