English Version
English

رسیدن به عشق با گذشتن از مثلث جهالت "ترس، ناامیدی و منیت"

رسیدن به عشق با گذشتن از مثلث جهالت

جلسه‌ی هشتم از دوره بیست و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی رودهن با استادی راهنمای محترم مسافر عباس، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من " روز شنبه ۱۹ اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

 


 

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز دو بخش دارد؛ بخش اول وادی چهاردهم «آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است» و تأثیر آن روی من، بخش دوم هم جشن تولد سه سال رهایی محمدرضای عزیز است.
خداوند را سپاسگزار و شاکر هستم، از این بستری که برای من مهیا نموده تا بتوانم آموزش بگیرم، اجرایی و درک کنم. بستری که کنگره ۶۰ برای ما مهیا کرده است، سرمنشأ آن عشق و محبت است، با عشقی که مهندس دژاکام نسبت خودشان و تمام اعضای کنگره دارند، آن را مهیا نمودند تا من بتوانم در این بستر قرار بگیرم و به جایگاه اصلی خودم که آرامش، آسایش و سلامتی است برسم. قدردان و سپاسگزار خدای خودم هستم که در زمان و دوره‌ای زندگی می‌کنم که مهندس دژاکام در آن قرار دارد تا من در کنار ایشان آموزش بگیرم.
خوب، صحبت‌کردن در مورد عشق سخت است، تا آدم عاشق نباشد، نمی‌تواند از عشق صحبت کند، وادی عشق سرمنشأ و شروع به‌وجودآمدن هستی است. خداوند خودش عشق است و از آن عشق مخلوقات خودش را آفریده است، محبتی که نسبت به مخلوقینش دارد، باعث می‌شود تمام ما انسان‌ها و موجودات کل هستی به سمت او جذب شویم و عاشق و معشوق او شویم. برای اینکه یک معشوق یا عاشق خوبی باشم، باید محبت‌هایی که نسبت به من صورت می‌گیرد را درک کنم، بشناسم و بفهمم. زمانی که به پیرامون خودم نگاه می‌کنم، تمام موجودات هستی نشانگر محبتی است که قدرت مطلق نسبت به من عباس داشته، دارد و خواهد داشت. قبل از اینکه من چیزی بخواهم، او برای من مهیا نموده و از قبل برایم تدارک دیده و آفریده است، این من هستم که باید محبت را لمس و حس کنم، به سمت آن بروم تا بتوانم به خواسته‌هایم برسم.


برای اینکه من در مسیری قرار بگیرم تا محبت جاری باشد، باید دلایلی داشته باشم، به نظر من در مثلث عشق "سایه، جاذبه و حس"؛ سایه‌ها، همان دلایلی هستند که برای محبت در من ایجاد می‌شود، اگر من به دنبال محبت هستم، باید چیزی درون طرف مقابلم ببینم و حس کنم تا عاشق باشم و بتوانم آن را درک کنم و محبت را در آن جاری کنم تا محبت بین من، دیگران و حتی تمام موجودات هستی برقرار شود. هر چقدر حس من پالایش شده و پاکیزه‌تر باشد، قطعاً جذب من نیروهای خوب، مثبت و الهی خواهد بود، هر چقدر حس من مخرب و آلوده باشد، قطعاً چیزهایی جذب می‌کنم که نیروهای منفی و ضد ارزش‌ها خواهد بود.
برای شناخت باید آموزش بگیرم، هر جایی که آموزشم متوقف شود، آنجا پایان درک محبت و عدم ایجاد آن بین من و دیگران خواهد بود، اگر از مثلث جهالت "ترس، ناامیدی و منیت" بگذرم، قطعاً به وادی عشق قدم خواهم گذاشت.


بخش دوم دستور جلسه جشن سه سال رهایی محمدرضای عزیز است؛ به او تبریک می‌گویم و برایش آرزوی موفقیت می‌کنم. همچنین به جناب آقای مهندس، خانم آنی و تمام اعضای کنگره ۶۰ در زمین و سما تبریک عرض می‌نمایم. به همسفرشان و راهنمای همسفرشان تبریک می‌گویم، امیدوارم همیشه در هر جایگاهی که هستند، بهترین عملکرد را داشته باشند.
محمدرضا زمانی که وارد کنگره شد، با تعدادی از همکارانش به اینجا آمدند، بعد از مدت کمی با شیوع کرونا، تمام کسانی که با محمدرضا آمده بودند رفتند. به دلیل کرونا یک بخشی از کنگره مجازی شد، اما در ادامه دوباره حضوری شد. پابه‌پای من راهنما آمد، از من پرسید کارم را چه‌کار کنم؟ به او گفتم: به کارت برس و همان‌طور که ما می‌آییم شما هم بیایید. فرمان‌بردار خوبی بود و توانست پیوند محبت بین خودش و کنگره را پیدا کند، توانست درک کند که مسیر و راهی که آمده درست است و باید ادامه دهد، نتیجه‌اش امروز این است که سومین سال رهایی او را جشن می‌گیریم. سختی‌ها و مشکلات زیادی داشت و از درون با خودش بسیار درگیر بود، تزکیه و پالش خوبی انجام داده و در حال انجام‌دادن است. ظرفیت پایینی داشت، اما امروز در حال نزدیک‌شدن به تعادل است.


تمام این موضوع‌ها را به‌خاطر عشقی می‌بینم که محمدرضا نسبت به کنگره پیدا کرده است، اگر دلیلی برای ماندن در کنگره نداشت، عاشق کنگره نمی‌شد و امروز خدمتگزار نبود. در حال حاضر ایشان خدمتگزار قسمت OT و بخش پورتال نمایندگی رودهن است. برای او آرزوی موفقیت می‌کنم و امسال انشا الله شال کمک راهنمایی را روی شانه‌هایش ببینم، امیدوارم بتواند همین‌طور ادامه دهد تا طبق پیامی که برای او نوشته‌ام یاری‌رسان باشد.
برای اینکه عاشق باشیم باید بگذریم، محمدرضا هم از خیلی چیزها گذشت، شاید افراد قدیمی‌تر یادشان باشد که بارها برای انتخابات نگهبانی کاندید شد، اما رأی نیاورد تا بالاخره به آن خواسته‌اش رسید. شاید خود من اگر جای محمدرضا بودم، برای بار سوم ثبت‌نام نمی‌کردم، اما استمرار و عشقی که محمدرضا نسبت به کنگره دارد باعث شد که ماندگار شود.

برگزاری مراسم تولد مسافر محمدرضا، رهجوی راهنمای محترم مسافر عباس:



اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر؛ تخریب هشت سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک بوده، مدت ده ماه و پنج روز سفر کردم، با روش DST و داروی OT، با راهنمای عزیز عباس آقا، در حال حاضر سه سال و سه ماه و هشت روز است که آزاد رها هستم، در ضمن مسافر سیگار هم هستم؛ ده ماه سفر کردم، با راهنمای عزیز احمد آقا رستمی، الان هم دو سال و شش ماه است که آزاد و رها هستم.

آرزوی مسافر:
آرزو می‌کنم افرادی که خواستار رهایی هستند در مسیر کنگره قرار بگیرند.

سخنان مسافر محمدرضا:
سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر،
از همه شما ممنونم که در جشن من شرکت کردید. در ابتدا از خانم آنی بزرگ تشکر می‌کنم که با صبر و شکیبایی خودشان باعث شدند آقای مهندس به درمان برسند و ممنونم از آقای مهندس که کنگره ۶۰ را به وجود آورده‌اند تا من بتوانم به‌سادگی به درمان برسم. از راهنمای خودم واقعاً ممنونم که برای من زحمت کشیدند، البته تمام راهنمایان درونشان دانایی مؤثر وجود دارد و نمی‌شود زیاد از آن‌ها تعریف کرد، من راهنمای خودم را زیاد اذیت کردم، اما ایشان با صبر و شکیبایی و آموزش‌هایی که به من دادند، همیشه به من می‌گفتند، خدمت کن، من هم با خدمت کردن، شاید بتوانم مقدار خیلی کمی قدردان زحمات ایشان باشم. امیدوارم به آن جایگاهی که در کنگره ۶۰ می‌خواهند برسند و همیشه سلامت باشند.
از راهنمای سفر اول همسفرم خانم فاطمه ممنونم که خیلی زحمت کشیدند، از راهنمای سفر دوم همسفرم خانم نیره هم تشکر می‌کنم.
از همسفرم بسیار تشکر می‌کنم، زمانی که وارد کنگره شدم، ایشان نمی‌دانستند که من مصرف‌کننده مواد مخدر هستم، راهنمای من فرمودند که باید همسفرت را بیاوری و من هم بعد از یک هفته ایشان را به کنگره آوردم. در ابتدا ایشان شوکه شدند، اما زمانی که وارد اینجا شدند و کنگره را شناختند، خیلی بهتر از من جلو آمدند، آموزش دیدند و به جایگاه‌های خوبی رسیدند، من در حال تلاش هستم که به آن جایگاه‌ها برسم. امیدوارم همیشه موفق باشند و در جایگاه‌های بالاتری قرار بگیرند.
از همسفر کوچکم آقا آرتین تشکر می‌کنم که امروز به اینجا آمد و بسیار شاد شدم.
من زمانی که مواد می‌کشیدم به‌جایی می‌رفتم که  حدودا چهارده نفر باهم مصرف می‌کردیم، یک روز که به آنجا رفتم دیدم، همه آن‌ها در حال رفتن هستند، به آن‌ها گفتم کجا می‌روید؟ گفتند: جایی پیدا کردیم به نام کنگره ۶۰  به آنجا می‌رویم. به من هم گفتند بیا برویم، با اصرار آن‌ها من هم به اینجا آمدم، به دلیل شنیده‌هایی که در موردNGO های دیگر داشتم، از ترک کردن، اما زمانی که به کنگره آمدم، ازاینجا خوشم آمد، یکی از دلایلش این بود که؛ روزی که به اینجا وارد شدم، مانند امروز جشنی بود. از بین آن چهارده‌نفری که وارد اینجا شدیم، فقط من ادامه دادم، بقیه رفتند. امیدوارم آن‌ها هم دوباره بیایند و رها بشوند.
زمانی که می‌خواهم به کنگره وارد شوم، خودم را مانند بچه‌ای می‌بینم که می‌خواهد به مهمانی برود، ذوق دارم، کیف می‌کنم و انرژی می‌گیرم. همیشه عباس آقا به من می‌گوید، زمانی که قضاوت می‌کنی، باید در آن جایگاه قرار بگیری تا بدانی چه می‌شود، همیشه دوست دارم در جایگاه‌های مختلف قرار بگیرم و آن خدمت‌ها را تجربه کنم.
از راهنمای محترم آقا حبیب نصیری خیلی ممنونم؛ زمانی که وارد اینجا شدم، در قسمت مشاوره OT   پنج دقیقه دیر آمدم، فردی که مشاوره می‌داد، به من گفت نمی‌خواهد بنشینی، با عصبانیت برگشتم. در آن زمان آقا حبیب مرزبان بودند و به من گفتند کجا می‌روی؟ من را دوباره به آن قسمت برگرداند، فکر می‌کنم اگر آن اتفاق نمی‌افتاد، من الان اینجا نبودم.



سخنان راهنمای محترم همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر ابراهیم، خدا را شاکرم که در این مجموعه هستم و به بهانه‌های مختلف این ارتباط وجود دارد. این روز قشنگ را در رأس با آقای مهندس، خانم آنی و خانواده محترمشان، همچنین به ایجنت و راهنمای محترم عباس آقا هم تبریک می‌گویم.
به آقا محمدرضا تبریک می‌گویم، به خاطر این‌همه صبوری و تلاشی که کردند. ما اعضای یک خانواده هستیم، اما در روشی که کنگره دارد، جایگاه‌ها کمی متفاوت است. به خانم نیره عزیز و به عاطفه عزیز هم تبریک می‌گویم. همچنین به ایجنت محترم همسفران خانم شهین عزیز و به تمام راهنمایان و تمام اعضای کنگره تبریک می‌گویم. زمانی که عاطفه وارد کنگره شد، جلسه دوم یا سوم بود که من در جلسه پشت سر او نشسته بودم، گفتم این فرد کیست، آیا تازه‌وارد است؟ زمانی که او را دیدم متوجه شدم که رهجوی خودم است که بالباسی منظم و مرتب آمده بود. خدا را شکر می‌کنم به خاطر داشتن همچین رهجوهایی، نه برای خودم، بلکه برای کل کنگره و سیستم.
از همان روز اول استارت زده شد، ما جلوی در بودیم، یک‌جمله‌ای به او گفتم، با تعجب به من گفت خانم فاطمه از کجا می‌دانی؟ گفتم خیلی مطالب را بلدی، اما الان مرتب نیستی، زمانی که با یک مصرف‌کننده زندگی می‌کنی، حتی اگر آدم از این موضوع اطلاعی نداشته باشد، این تخریب وجود دارد. گفتم: می‌دانم اطلاعات زیادی داری، کنگره برای همچین آدم‌های خوب است که وارد اینجا شوند و در مسیر دانش و آگاهی خودشان را نشان دهند.
کرونا شد، همه در خانه بودیم و آنلاین شد، به من گفت چرا صدای آقای مهندس و استاد امین را که می‌شنوم حالم آن‌قدر خوب نمی‌شود؟! به او گفتم: جلوتر که آمدی در مسیر حالت خوب می‌شود، به من گفت، فقط با شما حالم خوب است. گفتم خدا را شکر، این موضوع باعث می‌شود، این مسیر را باهم برویم. خوب در اوایل آن حس برقرار نشده بود و خدا را شکر که زمانی که آن حس برقرار شد، ادامه‌دار بود و در حال حاضر یکی از خدمتگزاران خیلی خوب شعبه است، امیدوارم روزی شال نارنجی را بر روی گردن هر دو عزیز ببینیم.



سخنان راهنمای محترم همسفر نیره:
سلام دوستان نیره هستم همسفر فرزاد، خیلی خوشحالم که امروز را تجربه می‌کنم. داشتم با خودم فکر می‌کردم چرا در وادی چهارده؟ آقا محمدرضا جواب من را دادند؛ چون چهاردهمین نفر از آن گروه بودند که ماندند.
همان مسائلی که در مسافر وجود دارد، درون همسفر هم هست؛ یعنی همسفر همان چالش‌های مسافر را گذرانده است. در مورد عاطفه، در سفر اول که من نبودم، خانم فاطمه زحمت کشیدند. به ایشان تبریک می‌گویم، همچنین به عباس آقا، به آقا محمدرضا، عاطفه عزیز و دو پسر گلشان تبریک می‌گویم.
در مورد عاطفه می‌خواهم دو بیت شعر بخوانم؛
       هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر                       آرام تر از آهو بی‌باک‌تر از شیرم
       هرلحظه که می‌کوشم در کارکنم تدبیر                   رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر



سخنان راهنمای محترم تازه واردین همسفر عاطفه:
سلام دوستان عاطفه هستم همسفر محمدرضا، در ابتدا خدای خود را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان، همچنین از راهنمای مسافرم عباس آقا تشکر می‌کنم. از ایجنت همسفران خانم شهین خیلی سپاسگزارم که این اجازه را دادند که راهنمایانم در کنارم باشند. همین‌طور از دو بزرگوار: راهنمایانم که بسیار از ایشان آموزش گرفتم و در این مسیر بسیار به من کمک کردند.
یک‌چیز مشترکی که بین من و مسافرم وجود دارد، راهنمای محترم آقا حبیب است، روز اول که به اینجا آمدم، با ایشان مواجه شدم که مرزبان بودند. حال خوبی نداشتم، اصلاً نمی‌دانستم کنگره چیست، مصرف‌کننده کیست و مواد مخدر چه هست! انگار یک زلزله‌ای در زندگی‌ام به وجود آمده بود، فقط گریه می‌کردم. زمانی که وارد شعبه شدم، آقا حبیب خیلی به من امید دادند، گفتند: همسفران خودم هم به اینجا می‌آیند. فردا که برای مشاوره آمدم، خانم مهتاب و خانم زهرا مانند یک مادر دلسوزانه به من مشاوره دادند.
آشفتگی زیادی داشتم و از درون آرامشی نداشتم، خودم نمی‌دانستم علت آن چیست، شاید آن تخریب‌هایی بود که در درون داشتم و خودم از آن خبر نداشتم. بعدازاینکه از موضوع مسافرم مطلع شدم، مقصر اصلی را ایشان می‌دانستم و به خودم می‌گفتم چرا باید در کنار او باشم، اما قبول کردم که به اینجا بیایم. زمانی که متوجه شدم آموزش‌هایی که می‌دهند، بیشتر به درد خودم می‌خورد، پایبند اینجا شدم و واقعاً ازاینجا آموزش گرفتم، هرروز که می‌گذشت بیشتر دل‌بسته کنگره می‌شدم. از خدای خودم سپاسگزارم که این مسیر را جلوی پای من قرارداد تا در این مسیر به آن چیزی که می‌خواهم برسم.
در سفر دوم خیلی چالش‌هایی داشتم که امتحان‌های الهی بودند، بیشتر مواقع می‌ماندم که چطور باید از پس آن‌ها بربیایم،  خانم نیره با آموزش‌های خوبی که در اختیار من گذاشتند، واقعاً مسیر را به من نشان ‌دادند. این موضوع درست است که راهنمایان چراغ راه رهجوها هستند، اما به خودت بستگی دارد که تلاش کنی و این مسیر را ادامه دهی.
به افرادی که تازه‌وارد اینجا می‌شوند می‌گویم که؛ باید تمام توان خودشان را بگذارند تا به رهایی برسند. این گلی که از آقای مهندس می‌گیریم، خیلی دور نیست، اما نیاز به نگهداری دارد. در ادامه این جایگاه را برای تمام افراد کنگره آرزو دارم که در این نقطه بنشینند و لذت آن را ببرند.

دریافت گل رهایی مسافر امیر، مسافر مقداد، مسافر صمد؛ رهجویان راهنمای محترم مسافر رحیم:

دریافت گل رهایی مسافر محسن، رهجوی راهنمای محترم مسافر پوریا:

تنظیم و ارسال: مسافر علی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .