چند روزی بود که همسفران نمایندگی شفا، از ورود دیدهبان خانم آنی کماندار، مطلع شدند؛ همگی خوشحال و پر از حس عالی، لحظهشماری میکردند تا لحظه موعود فرا رسید و دیدهبان همسفران خانمِ کنگره۶۰، به نمایندگی شفا در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۰۱ ورود کردند و آن روز برای همگی جاوید شد، پر از آرامش، شادی و... . شما را دعوت میکنیم به محفل آموزنده و دلنشین، گفتگویی با الگوی همسفرانِ خانم.
با عرض سلام، خیر مقدم و خوش آمد خدمت شما، دیدهبان خانم آنی کماندار، از حضور شما به شعبه پر عشق شفا، بسیار خوشحال، پر انرژی و مشتاقِ آموختنِ هستیم.
ابتدا میخواستم از خانم آنی بزرگ، بزرگ بانوی کنگره۶۰، آنچه که از ایشان آموختهاید، از بنیان کنگره و خانواده خودتان اگر دوست دارید، حسی سخن بگویید.
جالب بود؛ در کنگره بلاخص پدرم که ایشان هم پدر و هم استادمان هستند؛ یک مقدار آدم وقتی مخصوصاً کوچکتر و نوجوان است سخت است که بخواهد این مسئله را یاد بگیرد و اینها را که هم پدرش باشد و هم اُستاد با هم تفکیک کند؛ ولی زمان برد تا توانستیم اینها را یعنی جایگاه اُستادی و جایگاه پدر بودن را از هم جدا کنیم، این باعث خوشحالی است که هم پدرم و هم اُستادم هستند.
خانم آنی بزرگ مادرم، همیشه از بچگی همراه خانواده بودند؛ دیپلماسی خوبی داشتند و زمانی که پدرم اعتیاد داشتند، ما متوجه اعتیاد ایشان نشدیم، همه سختیها و مشکلات را خودشان مدیریت کردند و جوری برخورد میکردند که آن احترام و جایگاهِ پدر در خانه را برای ما حفظ کردند، همیشه اَدب و حُرمت بین ما وجود داشت، آن سختیِ بار را به تنهایی بر دوش کشیدند، من ۱۴ سالم بود وقتی که پدر رها شدند، بعد من متوجه شدم؛ برادرم و پدرم به من گفتند که ایشان اعتیاد داشتند و درمان شدند؛ یعنی من بعد از درمانِ پدرم متوجه اعتیاد ایشان شدم. تا قبل از آن مشکلات و مسائل را به حساب بد شانسی میگذاشتم؛ بعد از آن متوجه شدم که اعتیاد میتواند چه تخریبهایی در شخص، جامعه و خانواده ایجاد کند! مادر در این سالها خیلی سنگ صبور بودند ما همیشه بالاخره آن غُرغُرها و مسائلی را که با مادر راحتتر هستیم را با ایشان مطرح میکردیم و آن احترام و فاصله با پدرمان را داشتیم و خیلی از غرولندها برای مادرمان بود ولی همیشه از حمایتها و راهنماییهای پدرم، مادرم و هم برادر بزرگترم که اُستاد جهانبینی در کنگره هستند برخوردار بودم؛ خدا را شکر تا به اینجا...
از کجا تا به کجا؟! درمان اعتیاد، سیگار، اضافه وزن، بیماریهای لاعلاج، تغییر بیان ژن، جهانی شدن علم کنگره؛ لطفاً از نیروهای الهی و اساتیدی که بنیان کنگره، از آنان یاری میجستند؛ بفرمایید:
سوالات شما یک مجموعه و پکیج کامل است ولی حالا راجع به قسمت اول صحبتتان، جناب مهندس گفتند: ایشان خودشان هم قصد نداشتند که اعتیاد را کنار بگذارند ولی میخواستند در ماه رمضان یک کنترلی بر میزان مصرفشان داشته باشند؛ تا بعدها متد DST، در زمان ماه رمضان به بیرون آمد و خدا را شکر، کم شد تا به صفر رسید.
خودشان میگویند: در ابتدای کار در کتاب۶۰ درجه هم نوشتند که من تصور اینکه بخواهم مواد را کنار بگذارم نداشتم؛ ولی این اَمر به اِذن، لطف و رحمت خداوند اتفاق افتاد؛ پدرم توانستند درمان DST، را پیدا کنند و اگر این رحمت و لطف خداوند نبود که شامل حال خانواده ما نمیشد؛ خانوادهمان از هم گسیسته شده بود و پدرم سالها پیش بر اثر اعتیاد از بین میرفتند؛ رحمان و رحیم خداوند بود که این راه را پیدا کردند؛ خوب ما هم اوّل نوجوان بودیم بعد یواشیواش وارد کنگره شدیم، تماشاگر بودیم؛ ولی کمکم یک گوشه کار را گرفتیم و مشغول به خدمت شدیم و یک ذره احساس و درکمان روی این موضوع بیشتر شد.
مسائل دیگری هم به وجود آمد، مثلاً اضافه وزن، در مورد سیگار هم که فکر میکنم سال ۹۰ بود که پدر روزی یک پاکت، دو پاکت سیگار مصرف میکردند که خیلی زیاد بود و سکته کردند، همان متد DST، را روی سیگار هم پایهریزی کردند و از طریق آدامس نیکوتین خودشان درمان شدند؛ پشتبند آن بچّههای دیگر هم روی درمان سیگارشان کار کردند، یعنی هر چقدر کنگره جلو میرفت، انگار خودش راه را نمایان کرد. خیلی از آدمها بودند که اعتیاد داشتند، بیماری همراه هم داشتند؛ وقتی درمان میشدند خیلی از بیماریهای همراهشان هم از بین میرفت؛ خودشان هم میآمدند و مشاهداتشان را میگفتند: که ما فلان مریضی را داشتیم و خوب شدیم؛ ما و آقای مهندس فکر میکردیم که این اتفاقی است ولی به مرور زمان متوجه شدیم که نه اتفاقی نیست؛ یکسری بیماریها همراه با درمان اعتیاد خوب میشود؛ وقتی پیگیری کردند به صورت پایلوت آزمایشی دارند یک سری تحقیقات را انجام میدهند، افرادی را که اعتیاد داشتند پروندههای پزشکیشان را بررسی میکنند، حالا یا کیس ریپورت میدهند یا تحقیقات که کار جلو رفت؛ الحمدالله.
جهان پزشکی هم روی بیمار کار نمیکردند و میگفتند که اعتیاد بیماری نیست یک اختلال روانی است و این اختلال درمان ندارد! فکر میکردند خوب طرف باید اراده داشته باشد! آن تفکرات و تصورات در آن سیستم درمانی بود، تا اینکه کمکم جناب مهندس آمدند و مثلث درمان اعتیاد را مطرح کردند که شامل «جسم، روان و جهانبینی» است؛ متد DST که هم روی جسم کار میکند، نوشتارها و کتابها وجود دارد که روی جهانبینی کار میکند؛ وقتی جسم درمان شد، جهانبینی هم درمان میشود. وقتی هم جهانبینی درمان شود، روان هم به درمان میرسد و اینها روی هم تاثیرگذار است؛ خوب خیلی از همسفرها هستند مواد مخدر نداشتند ولی وقتی وارد کنگره میشوند روی جهانبینی اینها کار میکنند، خیلی از مشکلات و مسائل در اینجا برطرف میشود؛ آن مسئله بیسیم و با سیمی که مواد و ذهن هستند به این صورت به جلو آمد.
الحمدالله تحقیقاتی دارند انجام میدهند که جناب مهندس چهارشنبهها خودشان صحبت میکنند و گزارش کارها را میدهند؛ شکر خدا تا به اینجا جلو آمدیم با تلاش و کوشش تکتک اعضای کنگره و جناب مهندس است. انشاالله خداوند توان بدهد تا بتوانیم کارهای دیگر را هم، جلو ببریم.
شما خودتان تجربه سفر نیکوتین داشتهاید، لطفاً در صورت تمایل در این مورد صحبت کنید؛
من هم سفر ایکس کردهام و هم نزدیک به ۱۰ سال مصرف کننده سیگار بودم، در ۱ سال و ۲ سال خیلی سیگار مصرف میکردم، روزی ۱ تا ۲ پاکت، ولی بعد درمان شدم و راهنمای من جناب مهندس بودند و فکر میکنم که ۸ سال یا ۱۰ سالی از درمان سیگارم میگذرد.
خدا را شکر؛ حستان به لژیون جونز چگونه است؟
لژیون جونز هم خیلی شگفتانگیز است؛ چون خیلی آدمها بودند که اضافه وزن داشتند و آمدند، اضافه وزنشان را کم کردند؛ خیلی از امراضشان بر طرف شد؛ خیلیها نابارور بودند که توانستند باردار شوند که برای خود من خیلی شگفتانگیز است. این هم خیلی جنبه مهمی است همانطور که آرام آرام سیگار آدم را میکُشد! اضافه وزن هم انسان را یواش یواش از بین میبَرد، چون عروق و قلب باید چقدر تلاش کند، خون را پمپاژ کند تا بتواند بدن را تغذیه کند و اینها، فشار خیلی زیادی به فیزیک شخص وارد میکند؛ حالا من پزشک نیستم ولی چیزهایی میدانم، انشاالله بچهها بیایند اضافه وزن خود را درمان کنند.
پیمانی که عزیزان خدمتگزار قبل از گرفتن شال میگیرند چه رسالتی بوجود میآورد؟
بسته به همان شخص دارد، یک وقتهایی یک نفر پیمان را اجرا میکند و واقعاً سر عهد و پیمانش میماند؛ خیلیها هستند که پیمان را میبندند و مهم این است که انسان سر آن عهد و پیمانش بماند و آن دیگر رابطه قلبی خودش و خدای خودش است.
نشانههای تعادل و رسیدن به نهرهای درونی که در کتاب عشق داریم در صُور آشکار و پنهانِ یک همسفر از نظر شما چیست؟
همانطور که جناب مهندس گفتند: در کلام الله یکسری مسائل درباره گذشته، حال، آینده و طبیعت گفته شده یک سری قوانین زندگی و یکسری چیزهایی هم که مَثَل هستند؛ مَثَل بهشت؛ وقتی از نهرها سخن میگویند مَثَل از شرایط را نشان میدهد؛ مثلاً آقای مهندس در سیدیشان میگویند: که فکر میکنند ماده شبهافیونی بدن که دُرُست کار بکند، همان خَمر است؛ که واقعاً اگر شما بالاترین جایگاه را هم داشته باشید، پول، ثروت و همه چیز هم داشته باشید ولی این خَمر دُرُست کار نکند، نمیتوانی از هیچ چیزی برخوردار باشی! انگار در جهنم هستی! این خَمر باید درست کار کند؛ وقتی انسان در صراط مستقیم حرکت میکند تزکیه و پالایش هم انجام دهد، آسایش و آرامش پیدا میکند؛ این خَمر هم درست کار میکند؛ ولی وقتی از قوانین الهی عدول کند و فاصله بگیرد، این خَمر هم شروع میکند به خرابکاری که گویی خداوند با این خَمر آدمها را در کنترل نگه میدارد و تعادلها را برقرار میکند.
اُستاد امین عزیز میگویند: همه چیز صُور آشکار و پنهان دارد؛ صور آشکار و پنهان خطِ خَمر که با تعادل کار میکند، چیست؟
وقتی خط خَمر دُرُست کار کند، هر وقت بخواهی میخوابی، هر وقت بخواهی پا میشوی، هدف داری، دنبال کارت میروی، خیلی میل و اشتیاق داری و خواستههای خودت را دنبال میکنی (البته خواستههای معقول، منظورم است مشخصاً) کسی که خط خَمرش کار نکند، شب میخواهد بخوابد، خوابش نمیبرد! دیوانه میشود، میخواهد کارهایی انجام بدهد تمرکز ندارد؛ سیستم دردِ بدنش خوب و درست کار نکند، یک ذره آسیب ببیند، دادش در میآید! همه اینها را خدا کنترل میکند، سروتونین، دوپامین، انکفالین و... وقتی همه این خَمرها در بدن آدم درست کار نکند یا کم و زیاد کار کند، آسایش آدم را مختل میکند.
متشکرم، خانم آنی عزیز، همسفرانِ تازه وارد و سفر اوّلیها، خیلی ناراحتی و رنج دارند؛ برای عزیزان چه پیامی دارید؟
پیامش این است که بیایند و شروع کنند به آموزش دیدن؛ چون انسان برای اینکه تغییر کند نیاز به آموزش دارد، آموزش هم یک زمان دارد؛ هفته یکبار بیایند، یک وادی بنویسند، پیگیری کنند، علمی را که یاد میگیرند، سعی کنند عملی و پیاده کنند، صرفاً طوطیوار نباشد که یک تکلیف را تحویل دهند! سعی کنند موضوعاتی را که یاد میگیرند در زندگیشان پیاده کنند، کمکم حس و حالشان عوض میشود.
در ادامه آموزشها، چه زمان خدمت بگیرند و در مشارکتهای مالی شرکت کنند؟
در مورد مشارکتهای مالی که در سفر اوّل اصلاً پول نمیگیرند، شاید درمان نشد؛ وقتی طرف سفرش تمام و درمان شود، در کنارش باورش تغییر کرد، داشته باشد کمک هم میکند؛ بعضاً هم گفته شده که ۶ ماه بگذرد از سفر، در شرایطی که مثلاً توانست خدمت مالی کند، اجازه بدهید؛ وقتی طرف، درمان میشود؛ زندگیاش تغییر کرده، باورهایش عوض میشود آن موقع پول هم داشته باشد، میدهد؛ مسئله بعدی اگر آدمها باور داشته باشند پولی که دارند میدهند در جایی درست استفاده میشود، هزینه میکنند؛ ولی اگر احساس کنند در جای درستی هزینه نمیشود و اعتماد نکنند، پول هم اگر داشته باشند نمیدهند! اینطوری هم نیست که طرف بیاید کنگره و پول زور از او بگیرند، خودشان وقتی درمان میشوند، نگاهشان تغییر میکند، توان مالی داشته باشند، کمک هم میکنند.
از نظر خانم آنی کماندار عزیز، شادی، خوشبختی و زیبایی حقیقی در چیست؟
آدمها در زندگی هدفهای مختلفی دارند، زاویه نگاهشان به زندگی فرق میکند؛ ولی بهنظر من نهایت اینها، همان حال خوشی است که جناب مهندس میگویند: باید به آن حال خوش برسد، برای رسیدن به آن حال خوش و به آسایش و آرامش هیچ راهی جز تزکیه و پالایش وجود ندارد؛ ممکن است گوش یک نفر را بِبُری و در مقطعی یک پولی به جیب بزنی! فکر کنی حالت خوش شده، آن اوّلش حالت خوش میشود ولی بعدش حالت خیلی خراب میشود و این یعنی؛ همان تزکیه پالایش را انجام بده تا به آن آسایش و آرامش برسی.
خانم آنی عزیز به خدمتگزاران شعبه شفا (البته همسفرانِ خانم که مخاطب ما هستند) آنچه فکر میکنید نیاز است را بفرمایید.
خیلی خوشحال شدم که امروز در خدمت شما بودم، شعبه نمایندگی شفای مشهد، خیلی جمعیّت زیادی بود همه حضور داشتند واقعاً خیلی پُر احساس و پُرتلاش، امیدوارم خداوند توان بدهد در این مسیری که دارند حرکت میکنند، ادامه بدهند و تکتک آدمها بتوانند به انسانها کمک بکنند، هم قدری به خودشان و خدای خودشان نزدیک شوند؛ اگر درست حرکت بکنند هم باعث ارتقا خودشان هم خدمت به خلق و اِرتقا دیگران میشود.
انشاالله پاینده باشید. من خدا قوّت و خسته نباشید میگویم خدمت تکتک اعضای کنگره و عزیزان خدمتگزار.
و با انتهای گفتگو، همچنان با صبوری اما قاطعانه و دقیق با نگاهی نافذ و هنری از جنس دیدن، اثری جاودان در وجود و قلب همسفران نمایندگی شفا، به هدیه گذاشتند.
خداوند در تمام جهانها، نگهدار خانم آنی بزرگ، مادری که عاشقانه و همیشه همراه خانواده و در پی آن همدلِ جمعیت احیای انسانی کنگره۶۰، بودهاند، باشد.
تا دیداری دیگر بدرود دیدهبان محترم خانم آنی کماندار.
تایپ، ویراستار: همسفر مینا، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
تنظیم و ارسال: همسفر اعظم، رهجوی راهنما همسفر اعظم
همسفران نمایندگی شفا
- تعداد بازدید از این مطلب :
2343