English Version
This Site Is Available In English

محبت واقعی، قردادی نیست

محبت واقعی، قردادی نیست

حجم وادی چهاردهم تقریباً دو برابر وادی سیزدهم و جمع‌بندی وادی‌هاست. اگر به تمام ادیان الهی با از زاویه دیگر نگاه کنید همه آن‌ها بر مبنای عشق و محبتند ما هیچ دینی نداریم که بر مبنای عشق و محبت نباشد. ممکن است چیزهای دیگری برداشت کنیم ولی آن‌ها جز این مطالب هیچ چیز را نخواستند به انسان تفهیم کنند. شما اگر کتاب آسمانی را نگاه کنید ۱۱۴ سوره دارد تمام سوره‌ها با به نام خداوند بخشنده مهربان شروع می‌شوند. ما بعضی اوقات می‌خواهیم صحبت کنیم و می‌گوییم بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ و رد می‌شویم ولی به درون این کلام رسوخ نکردیم. بعضی اوقات انسان یک حرف می‌زند ولی به درون جمله پی نمی‌برد. فرد روستایی بود که نصف شب داخل طویله می‌رفت و به گاو خود علف و آب می‌داد ولی یک شب قبل از او یک شیر آمده و گاو را خورده بود و جای گاو نشسته بود، این فرد رفت علف را ریخت، آب را گذاشت و بیرون آمد، فردا صبح که به طویله می‌رود می‌بیند همه جا خون ریخته و گاوش هم کشته شده، می‌فهمد دیشب شیر بوده که جلویش آب و علف ریخته است؛ بعضی اوقات کلمات و مفهوم کلمات مثل این قضیه می‌مانند ما خیال می‌کنیم یک چیز سبک است و اصلاً احساسی به آنها نداریم ولی اگر بدانیم پشت این قضیه چه حجاب و قدرتی نهفته است ممکن است شوکه شویم بنابراین ما نمی‌دانیم پشت جمله بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ چه چیزی قرار دارد اگر بدانیم شوکه می‌شویم ولی الان همین‌طور می‌گوییم و رد می‌شویم. وادی چهاردهم با پیام محبت آغاز می‌شود، بزرگان در مورد توحید، یگانگی و رسیدن به آخرین مرحله تعابیر متعدد و مختلف بیان کردند و یکی از آن مسائل همین وادی عشق و محبت است که اگر به مرحله لازم و عشق خود برسد می‌تواند با مرحله توحید و یگانگی مترادف باشد. من از روی پیام محبت می‌خوانم و گذرا رد می‌شوم «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی‌ است.» آنچه وجود دارد و قابل ارزش است و می‌توانیم روی آن حساب کنیم همین محبت است. ظروف تهی یعنی هیچ چیزی ندارند و خالی‌اند اینجا ظروف به معنی انسان‌هایی گرفته شده که درون‌شان محبت وجود نداشته و گویی هیچ چیز ندارند. انسان اگر همه چیز داشته باشد پول، سرمایه و علم ولی این یک قلم را نداشته باشد مثل ظرفی خالی‌ست و بعد در پیام آمده من که می‌گویم، کلام خود نیست. راوی می‌گوید این کلام من نیست مثلاً زمانی در مورد یک مسئله خاص بقال یک حرف می‌زند و برای شما یک ارزش و مفهوم دارد و زمانی استاد دانشگاه می‌گوید و ارزش دیگری دارد و این‌ها با هم متفاوت است. این کلام فردی است در جمع بیکران هستی که باورش کار هر کس نیست مگر معنای آن، بداند که آن چیست. این کلام متعلق به کسی است که در کل بیکران هستی فرمانروایی می‌کند به عبارتی دیگر می‌تواند این مفهوم را برساند که این کلام مثل کلام خداوند می‌ماند یا فرد دیگر که خیلی ارزشمند و قدرتمند است که من از زبان آن سخن را بیان می‌کنم و هر کسی نمی‌تواند باور کند مگر معنا و مفهوم آن را بداند و آن فرد را بشناسد که چه کسی است یا سیستم چگونه است.
ارابه‌ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین می‌گذرد، نیازمندند. در اینجا بیان می‌کند که زمین و آسمان به هم مرتبط‌ هستند و دستورات فقط از آسمان به زمین نمی‌آیند بلکه از زمین  به آسمان هم برگشت می‌کنند و آن برگشت مهم است‌ یک دستور بالا داده می‌شود و باید اجرا شود و وقتی اجرا شد باید جوابش برگردد و بعد بر مبنای آن جواب حرکت بعدی را انجام می‌دهند. انسان‌ها می‌توانند در بیکران هستی مؤثر واقع شوند یعنی اگر علم و دانشی در آنجا باشد آزمایش می‌شود و این دانش به آنجا برمی‌گردد و آنجا نیز به آن نیاز دارند و این قضیه رفت‌ و برگشت است و این نیست که بگوییم این سیستم‌ها مجهز‌ند و به یکدیگر نیاز ندارند و فقط ما به آسمان نیاز داریم، آسمان هم به زمین نیازمند است و برای نگهبان ماوراء خیلی مهم است که در زمین چه می‌گذرد. بشکافید آنچه شکافتنی نیست یعنی آنچه که به تصور می‌آید قابل شکافتن، حل و بررسی نیست شما بروید آن را پیدا کنید مثل مسئله اعتیاد قابل شکافتن نبود و همه فکر می‌کردند که تمام شده ولی باز اعتیاد شکافته شد، هسته اتم شکافته شد و همه این‌ها علم‌هایی هستند که شکافته شدند. آن چیزی که فکر می‌کنید که شکافتنی و قابل حس نیست شکافتنی و قابل حس است ما باید راه‌ حل را پیدا و برای آن مسیری را ارائه نماییم. اگر بخواهیم خوب نگاه کنیم هیچ چیزی در هستی وجود ندارد که قابل شکافتن نباشد یعنی مشکلی که من دارم این مشکل من قطعاً راه‌ حلی دارد. در دل سنگ‌‌ها بروید و ترکیب‌ها را جدا نمایید. باید حتی یک سنگ را بشکافید و وارد ترکیبات آن شوید و آهن و طلا آن را جدا کنید. این شکافتن را می‌توانیم به دو صورت بگیریم یکی شکافتن علم و مشکلات و یکی شکافتن قلب‌هایی که مثل سنگ سیاه است یعنی آن قلب‌ها هم قابل شکافتن است و اگر این کار را بکنیم هنر است. وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند، معنای محبت را لمس می‌کنیم و دیگرانی که هیچ‌وقت از نظر محبت حضور نداشته‌اند، همان ظروف تهی هستند. وقتی اعتقادات و باورهای ما با محبت واقعی یعنی محبتی که حضوری باشد، قراردادی و به پول، مقام و جسم بستگی نداشته باشد، اگر محبت واقعی و دوست داشتن از درون باشد آن موقع ممکن است معنی محبت را ذره‌ذره لمس کنیم.
دیگرانی که از نظر محبت حضور ندارند مثلاً در یک خانواده‌ همسر، فرزند، دوست و هر نسبتی ممکن است داشته باشند، این‌ها حضور دارند ولی نکته مهم این است که از نظر محبت هم حضور داشته باشند. رابطه مادری، پدری، خواهری و برادری همه قرارداد و یک‌سری الفاظ است که هیچ معنا و مفهومی ندارند و موقعی که این‌ الفاظ با محبت واقعی وجود داشته باشند مفهوم پیدا می‌کنند بنابراین دیگران که از نظر محبت وجود ندارند مثل ظرف‌های خالی‌ هستند و گاهی اوقات تنها چیزی که با یکدیگر دارند دشمنی و ایراد گرفتن از یکدیگر است مثلاً می‌گوید مشکل دارم و ۱۰ هزار تومان بدهی دارم، کمکم کنید این بدهی را بدهم، خانمش می‌گوید چرا چشم‌هایت را باز نکردی، حواست کجا بود، چرا قرض گرفتی و چرا بدهی بالا آوردی، در این زمان شما نه تنها نسبت به پرداختن بدهی آن هیچ کمکی نمی‌کنید بلکه او را شدید به رگبار انتقادات می‌گیرید که چرا بدهی به بار آورده‌ای و این کاری است که در بعضی از سیستم‌ها انجام می‌شود‌ و وقتی آن مشکل را برای ما مطرح می‌کند ما به او حمله می‌کنیم بنابراین در یک سیستم یا خانواده به جای این کار یک راه‌ حل بدهید. اگر فرد کسی را دوست داشته باشد و او خطا کند و خطایش هم عمدی باشد باز او سعی می‌کند به یک شکلی کمکش کند.
در آخر وادی سیزدهم ساکنین می‌گویند از عشق صحبت کن و او می‌گوید عشق وادی است که در مرحله بعد راجع به آن صحبت می‌کنم و الان قادر به صحبت کردن راجع به عشق نیستم باید از قدرت مطلق استمداد بگیرم چون به تنهایی قادر نیستم این کار را انجام دهم؛ ساکنین صف به صف ایستاده‌اند؛ در حالی‌که منتظر بازگشت جانشین هستند که بعد از تنفس برای پاسخگویی به جایگاه برگردد‌. جانشین از درب وارد می‌شود در حالی که سه فرشته یا نگهبان او را همراهی می‌کنند، اکثر وادی‌ها تصویر است و این تصویر در ذهن مشخص می‌شود و آدم موقعیت را می‌سنجد. جانشین از درب وارد می‌شود حالا برگشته که در مورد عشق صحبت کند در حالی که سه نگهبان او را همراهی می‌کنند و دیگر تنها نیست‌. سمبل علم و دانش، ملکی است که او هم همراهی‌شان می‌کند. جانشین، در جایگاه قرار می‌گیرد، سکوت برقرار می‌گردد، بعضی از ساکنین با شوق و اضطراب همراه با سکر و حیرت، به جانشین و همراهان او می‌نگرند، جایگاهی که قبلاً برای پرسش و پاسخ بود وارد آن‌جا می‌شود و کاملاً سکوت مطلق است. بعضی از ساکنین هم شوق داشتند که او صحبت کند و او را ببینند و هم اضطراب داشتند که که در این مرحله شوق و اضطراب با یکدیگر همراه هستند، همراه با سکر و حیرت، سکر به معنی مستی است و چیزهایی که سکر‌آور هستند مثل حالت مستی می‌مانند مستی عرق سگی منظورمان نیست، حیرت به معنی تعجب است ‌و این حالت‌ها برای این است که چرا نگهبانان با آن‌ها آمده‌اند و داستان چیست و به جانشین و همراهان او نگاه می‌کنند.
جانشین می‌گوید برای پاسخگویی آماده‌ام، اما نظر به اینکه پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است و امروز خط دیگری آغاز خواهد شد و انشعابی عظیم به وقوع خواهد پیوست و از آنجایی که مبحث عشق و محبت آن‌چنان گسترده و عظیم و دارای رمز رازهای بسیار می‌باشد سه نگهبان مرا همراهی خواهند کرد. به‌طور کلی همه ما انسان‌ها قطره‌ای از اقیانوس خداوند هستیم. در وادی قبل بیان می‌شود که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و امروز خط دیگری آغاز شد. مبحث عشق بسیار  گسترده‌ است، رمز و رازهای زیادی دارد من به تنهایی نمی‌توانم راجع به این مسئله صحبت کنم بنابراین احتیاج به استمداد و کمک دارم این است که نگهبانان مرا در این قضیه همراهی می‌کنند، هر کدام به نوبه خود خطابه‌ای خواهند گفت. در تمامی مراحل، روح با لطافت و مکانیزم منحصر به خودش با القائات و الهامات، همه ما را یاری خواهد رسانید یعنی هر کدام از این نگهبانان به ترتیب یک خطابه‌ای را صحبت می‌کنند. خطابه متنی است که راجع به یک موضوع خاص شخص سخنران می‌کند. در این حال جانشین جای خودش را با یکی از نگهبانان عوض می‌کند و نگهبان در جایگاه قرار می‌گیرد، سلام من سردار هستم یک نگهبان، ساکنين:‌ سلام سردار، من خوشحال هستم که فرصتی پیش آمد تا نزد شما باشم و با شما سخن بگویم پس برای استفاده از فرصت بدون چیدن مقدمه، مطلب اصلی را آغاز می‌کنم برای آنانی که حال خوشی ندارند، دو راه بیشتر وجود ندارد یا به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند ملحق شوند و یا صبر کنند که نیروهای مخرب و بازدارنده، آن‌ها را با گردباد عظیم به عمق ظلمات هدایت کنند. آن‌هایی که حال خوشی ندارند و در ضد‌ارزش‌ها غوطه‌ورند دو راه بیشتر وجود ندارد یکی این که وارد مرحله تزکیه، تسویه و صراط مستقیم شوند و به نیروهای مثبت، خوب و الهی ملحق شوند و اگر ملحق نشدند باید صبر کنند که نیروهای بازدارنده و مخرب آن‌ها را به عمق ظلمات هدایت کنند.
برای اینکه خوب بدانید که چگونه جهان و جهان‌ها بر نقاط کلیدی به دوران در می‌آیند و ستون‌های آنها به کجا وصل هستند و تحولات انسان به چه نحوی آغاز و تکمیل می‌شود؛ بایستی بگویم اضداد. منظور از جهان و جهان‌ها فقط زمین نیست بلکه تمام جهان‌ها است‌ و بر چه پایه‌ای می‌توانند به این دوران خودشان یعنی به زندگی، حیات و سیستم‌شان ادامه دهند و چیزی که باعث می‌شود در انسان تحولات به‌وجود آید و حرکت کند اضداد است. اضداد یعنی تاریکی و روشنایی، راستی و دروغ و ترس و شجاعت. اضداد مانند تکانه‌ای برای بیداری انسان‌ها هستند، ابتدا محشر به پا می‌کنند که سلاح بردارند و با نیروهای مخالف خود درگیر شوند زیرا انسان ناآگاه در اصل و اصول به سرعت می‌خواهد از خود و دیگران دفاع کند مثلاً وقتی شما می‌دانید ممکن است مورد تهاجم قرار بگیرید شب تا صبح بیدار می‌مانید تا مورد تهاجم قرار نگیرید. گوزن در چراگاه باید از نسبت به ضدش که شیر، ببر و پلنگ هستند هوشیار باشد. این بیداری برای انسان‌ها یک محشر و آشوبی به پا می‌کند‌ برای اینکه از ریشه با ضدها و نیروهای مخالف خود مبارزه کنند و سلاح در این جا تمثیل است. انسان‌های ناآگاه به کوچک‌ترین چیزی فوری می‌خواهند از خود و دیگران دفاع کنند مثلاً یک نفر به دیگری چیزی گفته، فوری می‌خواهی از او دفاع کنی و سریع عکس‌العمل نشان می‌دهی و این بر مبنای ناآگاهی‌ است، اگر آگاه باشی صبر و تفکر می‌کنی، فوری پاسخگو نیستی، عکس‌العمل نشان نمی‌دهی. وقتی یک مرتبه می‌خواهند با نیروی ضد مقابله کنند اکثراً خراب می‌کنند و نمی‌توانند نتیجه درست بگیرند اما نمی‌دانند که نیروی مخالف، آماده است که انسان بی‌تفکر حرکت عظیمی انجام دهد که سیل خروشان او را از مسیر دور نموده و به طرف خواست خود ببرد.
اضداد برای خود یک‌سری برنامه‌ریزی‌ها دارند و وقتی انسان ناآگاه سریع حرکتی انجام می‌دهد از حرکت او به نفع خودش حداکثر استفاده را می‌کند مثلاً یک‌سری ورزش‌های رزمی هستند که بر همین مبنا حرکت انجام می‌دهد یعنی از زور خود طرف برای شکست او استفاده می‌کند. یعنی انسان‌هایی که دارای این خصوصیات هستند یکدیگر را می‌یابند و با جمع و جذب شدن به هم، یک خطی درست می‌کنند و خود و دیگرانی که همسو با آنها هستند را می‌یابند و این هر روز ازدیاد می‌یابد و از نیروهای مخرب کم می‌گردد. انسان‌های که دارای این خصوصیات یعنی عشق و محبتند، یکدیگر را در کائنات پیدا می‌کنند و جمع می‌شوند و با یکدیگر یک خط درست می‌کنند و این هر روز زیاد می‌شوند و جذب می‌کنند و افرادی را که از نظر عشق، انسانیت و پاکی مثل خودشان هستند آنها را پیدا می‌کنند.
اگر در جهت مواد مخدر بخواهیم صحبت کنیم، ما از جهان تاریکی‌ها بیرون آمدیم و الان یک خط که خود ما هستیم درست کردیم، به طور مرتب این خط زیاد می‌شود و شهر‌های مختلف می‌رود تا به انسان‌های که در تاریکی هستند کمک کند و آن‌ها به این خط و خطوط ملحق شوند و درنتیجه از نیروهای مخرب کم می‌شود. تکرار و تداوم مانند آن است که رودها و اقیانوس‌های صاف و زلالی به‌وجود آیند که قوت یا غذای نیروهای راستین در هر نقطه از عالم شوند و آنگاه محبت این کلمه زیبا معنی‌دار می‌شود و همه دارای اندیشه و تفکر نیکویی می‌گردند، خصومت و دشمنی، بی‌معنی می‌شود زیرا هر چیزی که بخواهد که معنای راستین می‌یابد به لحاظ نداشتن غذا و سرپناه و خیلی مسائل، در مقابل هم قرار نمی‌گیرند. این حرکت برای کل کائنات و نیروهای مثبت است و ما مسئله مواد مخدر که یک مثال عینی است را گفتیم که خودمان ببینیم. زمانی که محبت معنای خودش را پیدا کرد یواش‌یواش و به آرامی خصومت و دشمنی بی‌معنا شد. ما در زمان گذشته یک‌سری دشمنی‌هایی داشتیم و الان این خصومت‌ها و دشمنی‌ها کمرنگ‌تر شده ولی نمی‌توانیم بگوییم از بین رفته و تا موقعی که انسان دشمنی و خصومت دارد بیشترین تخریبش به خود انسان می‌رسد. خصومت و دشمنی هزینه دارد و بهای آن بسیار سنگین است. یک نفر به فرد دیگر گفت که من گوشت را می‌گیرم و دور دنیا پیاده می‌چرخانم گفت بگیر ولی باید خودت هم با من بچرخی حالا انسان اگر بخواهد خصومت و دشمنی کند ابتدا در خود انسان تخریب ایجاد می‌شود.
یک‌سری از انسان‌ها در مقابل هم قرار می‌گیرند زیرا غذا ندارند و گرسنه هستند و انسانی که هیچ چیز ندارد در مقابل دیگران قرار می‌گیرند. اگر با انصاف، همه چیز برای همه کس وجود داشته باشد، حداقل نیمی از آنچه آنها را مقابل هم سلاح بر می‌دارند، از بین می‌رود. اگر با انصاف همه چیز تقسیم بشود و وجود داشته باشد حداقل نیمی از آنچه در مقابل هم قرار گرفتند از بین می‌رود و حتی در این سیستم کنگره ما سعی می‌کنیم همه چیز را به انصاف بین خودمان تقسیم کنیم.  چه محبت و چه کار اگر تقسیم نشوند همه مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و متلاشی می‌شوند. اگر دردی وجود داشته باشد، نیمی از خواسته‌های آنان درمان می‌شود و یا اصلاً دردی به‌وجود نمی‌آید که درمانی را بخواهد و اکنون این تخم و دانه‌هایی که با آموزش راستین کاشته شده‌اند و هنوز کاملاً از تخم بیرون نیامده‌اند، آنقدر زیاد و زیادتر خواهند شد تا کشتزارهایی گردند که خود، خود را آبیاری خواهند نمود و اکنون رنگ این جوانه‌ها شیری رنگ است اما پس از مدتی این‌ها تبدیل به رعد و برق‌هایی خواهند شد که پیام آنها صلح است و این عدالت آنهاست مثلاً وقتی که شخصی وارد گروه مافیا می‌شود اگر شما یک ذره به او غذا بدهید و آن چیزی که می‌خواهد نصفش را در اختیار او قرار بدهید دیگر جز گروه مافیا نمی‌رود که مواد فروشی کند و خیلی کارها دیگر بکند. اگر آموزش‌ها درست و راستین باشند بذرش الان کاشته شده ولی هنوز کاملاً از تخم بیرون نیامده ولی آنقدر زیاد و زیادتر خواهند شد که تبدیل به یک مراتع و کشتزار می‌شوند، رنگ جوانه معمولاً سبز است مثلاً وقتی که عید گندم می‌کارید اول که بیرون  می‌آیند شیری رنگ‌ هستند و هنوز سبز نشده‌اند و بعد از مدتی این جوانه‌ها تبدیل به رعد و برق‌هایی خواهند شد که پیام‌شان صلح است و جنگ نیست. در پیام محبت هم می‌گوییم جویبارها روان شده‌اند فرمان آن جنگ نیست بلکه دادن محبت است که به هر کس که در وجودش نور موج می‌زند.

نویسنده: همسفر زینب، راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
گردآوری و ویرایش: رابط خبری همسفر رقیه، راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
بارگذاری: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .