جلسه چهاردهم از دور پنجم سرس کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران شعبه یوسف آباد با دستورجلسه "صورت مسئله اعتیاد" با استادی جانشین بنیان کنگره استادامین، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر امیرفرهنگ در تاریخ 1 مهرماه 1402 راس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
شاکر خداوند هستم که در جمع شما حضور دارم؛ اینکه هر کجا که آدم می رود و بین بچه ها قرار می گیرد این نعمت است. یک سری چیزها برای انسان، ساده و پیشپا افتاده به نظر میآید ولی میبینی که اینطور نیست. خیلی وقتها همینکه آدم، این امکان را دارد که از اتاقش بیرون بیاید و یک چایی برای خودش بریزد، اتفاق کوچکی نیست! بنابراین انسان باید به آن بها و اهمیت بدهد تا این قضیه رشد کرده و شعاع اضافه کند.

من دیدهام بیشتر انسانهایی که در تعادل هستند انسانهایی شکرگزارند، به موقع از دیگران قدردانی میکنند و قدر انسانها را میفهمند و درک و احساس میکنند. فرزندی را تصور کنید که قدردان کارها و زحماتی است که خانواده برایش انجام می دهد در مقابل فرزند دیگری هرکاری در خانواده برایش انجام میشود را نمیبیند و دائم ناراحت، ناراضی، متوقع و افسرده است. در اینجا اگر پدر و مادری عاقل باشند وقتی میبینند که برای فرزند، هر کاری انجام میدهند ولی باز آن فرزند ناراحت است، قطعا در رویه خودشان تجدید نظر می کنند. زمانی که پدر و مادرِ خردمند، در مواجهه با ناسپاسی این کار رو انجام می دهند؛ سیستم کائنات و خداوند هم که خرد مطلق است قطعا در رویهی زندگی انسان ناسپاس تجدیدنظر خواهد کرد.
یکی از مشکلات بزرگ انسان، نسیان و فراموشی است. انسان، زمانی که چیزی را به دست میآورد خوشحالیاش دوام نداشته و بلافاصله به چیزهایی که ندارد فکر میکند. این حقّه را همیشه انسان به خودش می زند. اینکه یک نفر، میتواند با یک اتفاقِ کوچک، یک هفته خوشحال و شاد بماند، یکی از نشانه های رشد، آموزش و بلد بودن جهان بینی است. در نقطه مقابل، انسانهایی هستند که یک اتفاقِ خوبِ بزرگ هم، نمیتواند چند دقیقهایی آنها را خوشحال نگه دارد و شادی با دوامی به آنها بدهد.
شما یک تابلوی نقاشی را در نظر بگیرید؛ شاید ما وقتی میخواهیم نقاشی کنیم به پسزمینه و رنگ تابلو توجه نکنیم، همیشه رنگ پسزمینهی تابلو سفید نیست، ممکن است قهوهایی، سبز یا سیاه باشد. شما در زمینهی سفید میتوانید نقاشی روشن و واضحی بکشید، هرچقدر این پس زمینه سیاه و سیاه تر شود نقاشی که روی آن می کشید محوتر و مبهم تر میشود. وقتی در یک صفحه ی سیاه، با ماژیک زرد، گل زیبایی بکشیم یا با ماهها زحمت در یک صفحهی سیاه، رودخانهایی آبی را ترسیم کنیم اصلاً کسی می تواند آن را ببیند؟ زمانی که پس زمینه و بکراند مشکل دارد تمام آن زحمات، غیر قابل رؤیت، فهم و احساس است؛ انسان هم دارای همین پسزمینه است و مهم است که پسزمینهی انسان ها چگونه باشد.
تمام تلاشی که انسان برای تزکیه و پالایش انجام میدهد، برای این است که، بیاید رنگ پس زمینه درونش را، روشن تر بکند. در جهانبینی هر چقدر پیشرفت کنی به سمت روشنتر شدن میروی و در آخر به سفیدی میرسی. در تصویر سفید است که ما میتوانیم همه چیز را بفهمیم و درک کنیم. در تصویر تیره، هرچقدر هم موشکافانه و با دقت نظر به مسئله نگاه کنید چیزی قابل رویت نیست. هرچقدر انسان دانا و باهوشی هم باشید در پسزمینه سیاه، نمی توانید زیبایی ها را ببینید و این اشکال از زیباییها نیست اشکال از بکگراند یا پسزمینه است.
مشکل اینجا به وجود میآید که، انسان هم زمانی که پسزمینهاش سیاه است، خوبیهایی که به او می شود را نمیبیند. اتفاقاتِ خوبِ زندگی، برایش قابل رؤیت نیست؛ در زندگیاش، گل، جنگل، سبزه و کوه هست ولی برای او معنایی ندارد و جز سیاهی چیزی برای او قابل رؤیت نیست.انسان زمانی که درگیر تاریکی شد، آن پسزمینه شروع میکند به سیاه و تیره شدن و به جایی می رسد که نعمت ها و اتفاقاتِ خوبِ زندگی برای انسان درک نیست. بنابراین انسانِ درگیرِ تاریکی، همیشه در حال شکایت، ناراحتی و افسردگی است.
انسانی که کینهای است یعنی، زمانی که به او رنگ سیاه میدهند، این سیاهی را صد سال در خودش نگه می دارد. پس همیشه پسزمینه اش، سیاه می ماند. ولی انسانی که بخشنده است، زمانی که شما لکه سیاه را روی تصویر میپاشید او یک روز بعد پاکش می کند! چه کسی از این قضیه سود می برد؟ خود شخص! پس وقتی انسانی بخشنده باشد و صفات خوب داشته باشد و بدی ها را در خودش نگه ندارد، آن وقت، قدرت پیدا میکند که خوبیها و زیباییها را ببیند. پس اشکال از نابینا بودن نیست، اشکال این است که در تاریکی مطلق، بیناترین چشم ها هم، نابینا میشوند و قدرت رؤیت ندارد.
الان متوجه میشویم که چرا بخشندگی، گذشت و مثبت اندیشی خوب است، چون پسزمینهی انسان روشن میشود و پس از آن اتفاقاتِ خوب رقم می خورد و اتفاق خوب این است که توانایی انسان در دیدن خوبی ها و زیبایی ها بر میگردد. روی روشن کردن پسزمینه کار کردن، ارزش تلاش و زحمت را دارد و آن نتیجه ای که به دست می آید درخشان است.اگر همه سی دی ها و آموزش ها را یادبگیریم ولی باز همان کینه و چشم و همچشمی و دشمنیها در ما باشد، تغییری نکردهایم! فقط، بار اضافی حمل میکنیم. زحمت را کشیدهایم، جهانبینی و مطالب اضافه را آموختیم ولی در نهایت کاربردی ندارد. کاربرد آموزشها می بایست در بالا رفتن توان ما، در گذشت، بخشش و کنار آمدن با مردم جلوهگر شود. اگر جهانبینی، نتواند این تغییرات را به وجود بیاورد، امری بیفایده است.اما در خصوص دستور جلسه؛ بعضی دربها که باز می شوند مثل دروازه شهر هستند، درب و مسئله اعتیاد هم که باز شد، انگار موضوعی باستانی گشوده شد. هزاران سال مسئله اعتیاد لاینحل بود، تا زمانی که توسط مهندس، درب آن گشوده شد. جالب اینجاست هر چیزی که باستانی است درش گنجهای بیشتری وجود دارد و زمانی که مسئله اعتیاد باز شد در پی آن درمان سیگار و بعد درمان بیماری های لاعلاج، از دلِ آن بیرون آمد و نشان داد این موضوعی که هزاران سال لاینحل بوده چقدر مسائل درونش پنهان بوده است.پیدا کردن آن درب، در دیوارِ نامرئی و باز کردن آن، مسئلهای بود که آقای مهندس پیدا کردند و متد DST که بسیار هم ساده بود از این کشف به وجود آمد.
ارسال: مسافر امیرفرهنگ
- تعداد بازدید از این مطلب :
16182