گرچه غم بسیار اما شادی از ما دور نیست.
در هیاهوی زندگی دریافتم چه بسیار دویدنها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم، چه بسیار غصهها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالیکه میتوانست اینگونه نباشد. دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد هرگز نمیشود. خدا خواست و کنگره را سر راه من و مسافرم قرار داد آن هم زمانیکه زندگی مجموعهای از ناامیدیها را برایم رقمزده بود، کنگره۶۰ به من یاد داد ناامیدی معنایی ندارد و امید همیشه میتواند انسان را سر پا نگه دارد.
زندگی همیشه انتظار لحظهای مناسب برای عمل است؛ با یافتن کنگره۶۰ به این مفهوم رسیدم که زندگی همین لحظهای است که الان من در آن قرار دارم.
گاهی اوقات آنقدر از زندگی سیر میشدم که دلم میخواست تا سقف آسمان پرواز کنم، پر از اشک بودم ولی به سختی میخندیدم به قول فروغ که میگفت: شهامت میخواهد که سرد باشید و گرم بخندید؛ کنگره۶۰ روزنه نوری از جنس خورشید بود که مرا به آرامش رساند.
این نکته را از غنچه آموختم که تا لب بر خنده باز نکنی گل نمیشوی. اگر قرار است با هر سقوطی زندگی معنای خود را از دست بدهد هیچ دانهای به لانه مورچه نمیرسد.
کنگره۶۰ درس امید، رازداری، تلاش، انسانیت و ... را به من و مسافرم آموخت. من یاد گرفتم اگر نمیتوانم به کسی امید بدهم ناامیدش نکنم، اگر نمیتوانم زخمی را مرهم کنم نمک هم نپاشم، اگر شنونده خوبی هستم باید رازدار خوبی هم باشم، یاد گرفتم بیشک اگر خودِ من به فکر خودم نباشم کسی در این دنیا خوشبختی و شادی را به من تعارف نخواهد کرد، تا زمانی که غمها و اشتباهات گذشتهام را رها نکنم نمیتوانم در زندگی پیشرفت کنم و در یک کلام یاد گرفتم انسان باشم.
.png)
من در کنگره با چشم خود انسانهای موفقی را دیدم که دائم به دنبال فرصتی برای کمک به دیگران هستند مثل راهنمایان، دیدهبانان، مرزبانان و دیگر افرادی که در این مکان بدون چشمداشت کمک میکنند تا من و امثال من که در تاریکی ماندهایم، نجات پیدا کنیم اما افراد ناموفق همیشه به دنبال انجام کارهایی هستند که برای آنها سود داشته باشد و میپرسند این کار چه سودی برای من دارد؟
یکی از مسائل بسیار مهم که قبل از آمدن به کنگره متوجه آن نشده بودم بحث منیت بود و همیشه ذهنم را با طرح چراهایی درگیر میکردم اما با حضور در جلسات با این جمله که در ابتدای هر جلسه توسط نگهبان اعلام میشود «بزرگترین دشمن انسان جهل و نادانی اوست» با موضوع منیت آشنا شدم، متوجه شدم کسی که منیت دارد جایگاه خودش را در هستی گُم میکند، منیت یکی از اضلاع مثلث جهالت است که ضلعهای دیگر آن را ترس و ناامیدی تشکیل میدهند.
من قانون شاد بودن و خوب زندگی کردن را در ۱۴وادی و سیدیهایی که گوش کردم و نوشتم آموختم؛ دریافتم هرگز متنفر نباشم، ساده زندگی کنم، کمتوقع باشم، فراوان ببخشم، همیشه لبخند بزنم و از شادیهای کوچک لذت ببرم بنابراین فقط کافیست باور داشته باشم که لذت و شادی در داشتن چیزهای بزرگ نیست، یاد گرفتم برای داشتن هر چیز ارزشمندی در زندگی باید بهای آن را پرداخت نمود و خوشبختی زمانی بهدست میآید که آنچه فکر میکنم و آنچه انجام میدهم با هم هماهنگ باشند.
شادیهای زندگیام را به آقای مهندس دژاکام و تمام اعضای خانواده کنگره۶۰ مدیون هستم، ممنون و سپاسگزارم که این حس قشنگ را به من و مسافرم هدیه دادند و خواستهام از خداوند این است که زیباترین خوشیهای دنیا را تجربه کنند.
نویسنده: همسفر فریده لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
تایپ: همسفر مهدیه لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ویرایش: رابط خبری همسفر هاجر لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ارسال: همسفر افضل لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
895