به قول استاد رعد، با نام نامی عشق، نوشتن از وادی چهاردهم را آغاز میکنم؛ اما نه نمیشود به این راحتی از عشق گفت؛ پس به عقب برمیگردم و به قول استاد سردار، با نام نامی قدرت مطلق و سپس به قول استاد سیلور، با نام امواج عشق مینویسم؛ باشد که پس از شناخت قدرت مطلق که عشق از او انشعاب مییابد و تمام هستی بر اساس عشق به خالق در حرکت هستند، در ذهن به اعماق آفرینش سفر میکنم و میرسم به امواج عشق که متراکم شده و اولین ذره را تشکیل داد و صاحب مکان شد و از آنجا که امواج عشق همواره در حرکتاند، نتوانست آرام گیرد و با جنبش خود فضا را پدید آورد و از حرکتِ مکان عشق در فضای پر از عشق، زمان خود به خود خلق شد و این ذره که آغشته به انوار الهی عشق است، با انوار نهفته در فضاهای دیگر هستی ممزوج گشته و طبق فرمان شروع به عمل مینماید و زایش آغاز شده و هستی با عشق گسترش مییابد.
حال با وجود انوار عشق در کل هستی، چرا حال من در زندگی بد بوده است؟ استاد سردار جواب این سؤال من را دادهاند: برای آنانی که حال خوشی ندارند، دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند ملحق شوند یا صبر کنند تا نیروهای مخرب و بازدارنده آنها را در گردباد عظیم، به عمق ظلمات هدایت کنند. بله من در گذشته در عمق تاریکی، جهالت و منفعت طلبی بودم و فکر میکردم که خواستار حق و حقیقت هستم. در این وادی دیگر از دست نیروهای منفی زندگی نمینالم، چراکه استاد آنها را اضداد معرفی میکنند که نقش بیدار کردن من را دارند و لازمه رسیدنِ من به شناخت و معرفت است؛ اما در مورد خطابه زنجیرههای عشق؛ استاد رعد چه زیبا فرمودند: عشق با محبت آغاز میگردد و محبت صورت مسئله است و حل آن میشود عشق.
در هر زمینه از خود سؤال میکنم؛ آیا محبت من خالص است یا خیر؟ سعی میکنم با خود صادق باشم که اگر خالص بوده، بیچون و چرا است یا اگر محبت من آنقدر زیاد است که میتوانم از خود بگذرم، آنگاه در مییابم که عاشق هستم. گاهی خدا را از یاد میبرم و فراموش میکنم که خداوند به من چه داده است؟ بله عشق چه نعمت عظیمی است که دل سنگ را نرم میکند و زندگی را زیبا! حال نوبت سپاسگزاری من است. چگونه؟ استاد میفرمایند: انسان بودن، سپاس از هستی، سپاس از قدرت مطلق، یعنی وادی چهاردهم. پس برای انسان بودن و انسان ماندن یک راه وجود دارد، بخشیدنِ گناه دیگرانی که به من ستم کردهاند یا کسانی که من را رنجیده خاطر کردهاند و اینکه به دنبال منفعت خویش نباشم و منفعت جمع و منفعت کل هستی را در نظر بگیرم و سرانجام، عشق بلاعوض به مخلوقین را تجربه کنم؛ از این طریق پلههای رسیدن به عشق خالق را طی کنم و برسم به توحید.
آنجا است که خواهم توانست راستی و حقیقت را پاس دارم، بدون آنکه همه روزه سعی کنم. از ضد ارزشها دوری نمایم، بدون آنکه همه روزه سعی کنم. به انسانها کمک نمایم، بدون آنکه سعی کنم. همانطور که در پایان سفر درمان اعتیاد، مصرفکننده مواد مخدر مصرف نمیکند، بدون آنکه همه روزه سعی کند مصرف نکند. چراکه دیگر نیاز و گرایشی به مواد ندارد. همچنین در پایان سفر تغذیه سالم، فرد پرخوری نمیکند، بدون آنکه تلاش کند که پرخوری نکند، چراکه او دیگر گرایشی به پرخوری ندارد. در نهایت در هر زمینهای میتوان به معرفت و عشق رسید و اما رسیدن به بالاترین مرتبه عشق، رسیدن به توحید است که انسان خورشیدی میشود که نور عشقش به کل هستی میتابد، بدون آنکه همه روزه سعی کند نور خود را بتاباند. برای نور عشق الهی، برای وجود با عشق و تابنده مهندس دژاکام و برای وادی چهاردهم شکر شکر شکر.
نگارش: کمک راهنمای تازه واردین همسفر سمیه
ویرایش: همسفر مهناز رهجوی کمک راهنما همسفر ساره (لژیون هشتم)
ارسال مطلب: همسفر پریسا مرزبان خبری
همسفران نمایندگی رودکی
- تعداد بازدید از این مطلب :
236