«و آنگاه که احساس خستگیِ تمام مینماید نوری بر فراز آسمان، ظاهر میگردد و راه را برای او، نمایان میسازد. قدمی که برمیدارد، بر زمین بارانخورده مینگرد و وجود حیات را در آن، به صورت جوانههای منظم، به صف میبیند و آن وجود؛ در شهری است که اکنون، جایجای آن از نعمت الهی به حیات، بازگشته و راه به نقطه زندگی، یافته است قدری اندام راست میکند و با وزش نسیم؛ منتظر دگرگونی تازه میماند.» استاد سردار
گفتوگویی دوستانه داریم با دو نفر از عزیزانی که مدت زمان کوتاهی است وارد سفر دوم جهانبینی شدهاند.
ابتدا ورود شما را به سفر دوم تبریک میگوییم، لطفاً خودتان را با ذکر آخرین آنتیایکس مصرفی، مدت تخریب و مدت رهایی، معرفی کنید.
سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر
خیلی ممنونم، آخرین آنتیایکس مصرفی، شیره و تریاک، مدت تخریب بیش از ۲۰ سال، روش درمان DST، داروی درمان OT ، مدت سفر ۱۱ماه و ۱۸روز، کمکراهنمای مسافرم آقای احمد کاظمی و کمکراهنمای خودم خانم فاطمه عزیز و مدت رهایی ۱۵۰روز
سلام دوستان زهره هستم همسفر جواد
ممنونم، آخرین آنتیایکس مصرفی حشیش و قرص، مدت تخریب ۳سال، مدت سفر ۱۱ ماه، کمکراهنمای مسافرم آقای احمد کاظمی، کمکراهنمای خودم خانم فاطمه عزیز، داروی درمان OT و روش درمان DST، ورزش در کنگره مسافرم والیبال و خودم هم دارت و مدت رهایی، یکماه
1- فکر میکنید بهواسطه اعتیاد و زندگی با یک فرد مصرفکننده، چه چیزهایی را در زندگی از دست دادید؟
همسفر سمیه: البته در این چرخه طولانی چیزهای زیادی را از دست دادیم ولی به نظرم مهمترین و با ارزشترین آنها، زمان بود؛ زمانیکه باید در کنار هم میبودیم و لحظات خوشی را سپری میکردیم، زمانی که باید کنار فرزندانمان میبودیم، زمانی که باید مشغول آموزش گرفتن میشدیم و... این زمان برای مسافرم، به مصرف کردن مواد و برای خودم در تنهایی و دعا کردن گذشت. اما الان بسیار خوشحالم که خداوند به من فرصت داد تا زمانهای از دست رفتهام را جبران کنم.
همسفر زهره: با داشتن فرد مصرفکننده اولین چیزی که همسفر از دست میدهد توان و انرژی و بعد، امید و آرامشِ روحی و روانی است.
۲- آیا زمانی پیش آمد که در طول سفر اول از حرکت و سفر نادرست مسافرتان دلسرد شوید، در آن لحظات چه عکسالعمل و رفتاری نشان میدادید؟
همسفرسمیه: در اوایل سفرِ مسافرم، به خاطر ترکهای قبلیاش، امید چندانی نداشتم اما چند ماه که از سفرش گذشت و تغییرات خوبی را در او مشاهده کردم، تصمیم گرفتم که با امید، سفر خودم را شروع کنم، جا دارد همینجا از مسافرم تشکر کنم به خاطر سفر بسیار خوبی که داشتند بهطوریکه در طی این مسیر، نهتنها دلسرد نشدم بلکه روزبهروز امیدوارتر و دلگرمتر هم شدم.
همسفر زهره: بله در طی سفر مسافرم گاهی وقتها دلسرد میشدم ولی با راهنماییهایِ کمکراهنمای عزیزم و آموزشهایی که دریافت کردم از این دلسردیها و ناامیدیها گذر کرده و روزبهروز امید به درمان مسافرم در دلم شکوفاتر شد.
۳- به عنوان یک همسفر یا همان نقشِ بالِ پروازی که کنگره به همسفرها داده است از عملکرد خودتان در سفر اول راضی بودید؟
همسفر سمیه: همانطور که در جواب سوال قبل گفتم، اوایلِ ورودم به کنگره خیلی جدی نبودم و جلسات برایم خستهکننده بود، اما وقتی کیفیتِ آموزشها، حال خوبِ مسافرم که با چه اشتیاقی سفر میکند و همچنین افرادی که عشق در وجودشان موج میزد را مشاهده کردم، کمکم بهخودم آمدم و آموزشها را دریافت کردم. در حال حاضر بسیار خوشحالم که زود متوجه شده و از نظر تلاش در سفرم چیزی کم نگذاشتم و به خاطرِ سفر خوبم، وجدانی آسوده و آرام دارم.
همسفر زهره: اوایل سفرم کموکاستیهایی داشتم ولی بعد با آموزشهای بسیار خوب کنگره، سفرِ خوب و پُرباری را برای خودم رقم زدم.
۴- در طول این سفر چگونه خانه و خانواده را در برابر مسائل و مشکلات کوچک و بزرگی که پیش میآمد مدیریت کردید؟
همسفر سمیه: در ابتدای سفر مدیریت کردن آن برایم مشکل بود، چون خانوادهام از این مسئله، خبری نداشتند و باید مثل سالهای قبل، پنهانکاری میکردم و به همین خاطر، فشار زیادی به من وارد میشد اما با گذشت زمان و آموزشهایی که از کنگره گرفتم، به این نتیجه رسیدم که مهم نیست زندگی قبل من و مسافرم چگونه گذشته، مهم این است که امروز، مسافرم بهترین راه را برای ساختنِ خودش انتخاب کرده و من هم باید در کنار او خودم را بسازم، بنابراین با خانواده و فرزندانم صحبت کرده و گفتم که ما کجا بودیم و الان در چه مسیری قرار گرفتیم. در این مسیر، مشکلات دیگری هم وجود داشت که هرکدام از آموزشهای کنگره کلیدی بود برای گشایش آنها.
همسفر زهره: به علت اینکه در مسیر آموزش بودم، بهراحتی میتوانستم مشکلات را مدیریت کنم، همان آموزشهایی که در لحظه از کنگره میگرفتم یاریرسان من در حلِ مشکلاتِ پیشآمده بود.
5- حس و حال شما زمانی که متوجه شدید که یکی از عزیزانتان مصرفکننده هست، با زمان رهایی ایشان چه تفاوتی داشت؟
همسفر سمیه: در هر دو مورد، در اوج بودم؛ اولی در اوج تاریکی و ناامیدی و دومی در اوج روشنایی و امیدواری. زمانی که متوجه بیماری مسافرم شدم، دیگر شب و روز برایم معنایی نداشت و چیزی که به ذهنم میآمد این بود که زندگیِ نوپای من رو به اتمام است و سختترین روزهای عمرم را پشت سر میگذاشتم. اما حس و حال زمانِ رهایی مسافرم، از شیرینترین و زیباترین تجربههایِ زندگی من بود، چون بعد از مدتها مسافرم را در اوج غرور و عزتنفس میدیدم و صدایی در درونم میگفت از این به بعد او قویترین و مطمئنترین تکیهگاه زندگیام است و این، آرامشِ من را چند برابر میکرد. این آرامش را ابتدا، مدیون خدای خودم و بعد بنیان کنگره۶۰ و تمام خدمتگزاران این مجموعه میدانم و بسیار قدردان و سپاسگزارم.
همسفر زهره: خیلی متفاوت بود، زمانی که متوجه شدم پسرم مصرفکننده است از زندگی ناامید شده و تمام توان و انرژی خودم را از دست دادم، تمام هَمّ وغم من مسافرم و بیماریش شده بود و هرلحظه به دنبال راهی بودم که او به درمان برسد. اما زمانی که مسافرم رها شد بهترین و فراموشنشدنیترین زمانِ زندگی من بود، مخصوصاً با آن اتفاق جالب و مهم که رها شدن مسافرم با ورود خودم به سفر دومِ جهانبینی در یک روز با دستان حضرت عشق، جناب مهندس دژاکام، رقم خورد و آن روز بهترین و زیباترین لحظهی عمر من بود.
و در پایان، میگویم زندگی مانند یک دوچرخه است که برای نیفتادن بایستی حرکت کرد.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم. این رهایی گوارای وجودتان باد.
.gif)
تهیه: رابط خبری همسفر افضل لژیون کمکراهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
نگارش: همسفر سمانه لژیون کمکراهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ارسال: همسفر وجیهه لژیون کمکراهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
326