English Version
English

قسمت دوم مصاحبه با استاد امین

قسمت دوم مصاحبه با استاد امین

قسمت دوم مصاحبه:

رشته تحصیلی شما که فیزیک هست آیا درزمینه‌ی نگارش جهان‌بینی کمکی کرده است؟

خیلی زیاد! شاید اگر هر رشته تحصیلی دیگری را دنبال می‌کردم چیزهایی را که در جهان‌بینی آموخته‌ام به این شکل نمی‌توانستم یاد بگیرم؛ یعنی برای درک من از جهان‌بینی بهترین گزینه همین رشته فیزیک بود. البته رشته فیزیک گرایش‌های زیادی دارد که من هم‌اکنون گرایش کیهان‌شناسی را دنبال می‌کنم. وقتی در این گرایش قبول شدم حواسم به این نکته نبود که من در کنگره معلم جهان‌بینی هستم و رشته‌ای که قبول‌شده‌ام به بحث جهان‌شناسی می‌پردازد و این نکته خیلی برای من جالب بود.

به نظر شما خمر وجودی یا سیستم ایکس یک همسفر چگونه بازسازی می‌شود؟

عوامل مختلفی در این قضیه دخیل هستند. ابتدا باید ببینیم که چگونه تخریب شده است. پاسخ سؤال شما در منابع آموزشی کنگره موجود است. یک مصرف‌کننده و یک انسان سالم در کنار هم قرار می‌گیرند و سال‌ها باهم زندگی می‌کنند. به‌واسطه این ارتباط تنگاتنگ تأثیراتی روی‌هم می‌گذارند. آقای مهندس همیشه این مثال را بیان می‌کنند که مصرف‌کننده مثل یک راننده است و یک سرنشین هم کنارش در اتومبیل نشسته است.

سرنشین همیشه در ترس و وحشت است. راننده که یا خمار است و یا در اکثر مواقع نشئه است. انسانی که نشئه است ترسی ندارد چون حس‌هایش کار نمی‌کند و درکی از موقعیت ندارد. به همین خاطر با سرعت زیاد رانندگی می‌کند و از پیچ‌های جاده با سرعت عبور می‌کند؛ اما سرنشین به دلیل اینکه حس‌هایش طبیعی است خطرات را حس کرده و شرایط بدی را تجربه می‌کند و پر از وحشت و استرس است. تخریب همسفر از همین‌جا به وجود می‌آید. اکنون زندگی به روال عادی خودش برگشته و یکی از مسائل مهم و کلیدی این است که بتواند مسافر را به خاطر بلاهایی که بر سرش آمده است ببخشد.

اینکه دائماً اتفاقاتی را که افتاده به مسافر یادآوری می‌کند یعنی هنوز به درمان و تعادل نرسیده است. چرا باید ببخشد؟ چون مسافر بیمار بوده و در حالت طبیعی نبوده است. باید بتواند ببخشد و او را مقصر نداند و دائماً گذشته را به او یادآوری نکند. بخشیدن کار آسانی نیست و نیاز به خیلی چیزها دارد. خیلی چیزها را باید یاد بگیریم تا بتوانیم ببخشیم. باید قلبت بزرگ شود، تفکر تغییر کند، حس‌ها، جهان‌بینی، نوع نگاه و خیلی چیزها باید عوض شود. قسمت دیگر قضیه این است که شما سال‌های زیادی از عمرتان را در کنار یک مصرف‌کننده ازدست‌داده‌اید.

احساس می‌کنید که عمرتان تباه‌شده و پیر شده‌اید. اکنون مسافر درمان شده و شما مانده‌اید و سال‌های ازدست‌رفته؛ حس می‌کنید دیگر فایده ندارد. حال می‌خواهید چه کنید؟ باید بتوانید تلاش کنید و بدانید که هیچ‌چیزی بی‌حکمت نیست و انسان باید تا لحظه‌ای که زنده است تلاش کند. اگر در مسیر قرار بگیرد بسیاری از چیزهای ازدست‌رفته برمی‌گردد. این‌ها را باید به‌آرامی یاد بگیرد اما یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. ما هم از هیچ‌کس انتظار نداریم که یک هفته در کنگره باشد و تمام این‌ها را اجرا کند. حداقل یکی دو سال طول می‌کشد تا پایه‌ها را بسازد و بعدازآن درمان می‌شود و به تعادل نزدیک می‌شود.

شما درجایی فرمودید که برای کمک راهنما شدن شرط اول عشق و شرط دوم نگاه درست به رنج‌ها هست. ممکن است برای کسانی که عشق به خدمت دارند در این مورد توضیح دهید؟

وقتی شما کمک راهنما یا معلم می‌شوید ممکن است جایی از مسیر را اشتباه بروید. وقتی می‌گوییم شرط اول عشق است یعنی اینکه دچار این حقه نشوید که به خاطر حساسیت در اجرای قوانین، عشق خود را از دست بدهید؛ یعنی تبدیل به یک انسان خشک و مستبد شوید. شما می‌خواهید قوانین را اجرا کنید ولی تبدیل به یک انسان خشن، ظالم و سختگیر می‌شوید. اینجا خود شما طعمه نیروی منفی شده و صفت شما تغییر کرده و دیگر معلم نیستید و دیگر به درد آموزش دادن نمی‌خورید.

عشق به شما کمک می‌کند. آیا این عشق در وجود خود احساس می‌کنید؟ اگر احساس نمی‌کنید پس یکجایی را کج رفته‌اید. اگر حس‌های منفی مثل خشم و نفرت نسبت به دیگران و شاگردان خود دارید یعنی اینکه باید به عقب برگردید و آنجایی را که اشتباه کرده‌اید درست کنید. مورد بعدی نگاه درست به رنج‌ها یعنی اینکه خودت کجا بودی و در چه جایگاهی قرار داشتی؟ زمانی که بلد نبودی چگونه رفتار می‌کردی؟ این قوانین و محبت بود که تو را به اینجا رساند پس نباید رنج‌ها و سختی‌هایی را که پشت سر گذاشته‌ای فراموش کنی. این به شما کمک می‌کند و مثل یک قطب‌نما در مسیر آموزش دادن هدایت می‌کند.

 

دور نگاه شما نسبت به فعالیت همسفران آقا در شهرستان‌ها چگونه است؟

من به آن‌ها خیلی امیدوارم که جایگاهشان را پیدا کنند و کلیدش هم این است که باید کیفیت آموزششان بالا باشد؛ یعنی باید همانند مسافران و حتی سخت‌کوش‌تر در آموزش گرفتن، خدمت کردن، نوشتن سی‌دی و فعالیت‌های دیگر تلاش کرده و گره‌های خود را باز کنند تا بتوانند به جایگاه خودشان برسند. به همین خاطر است که آقای مهندس اجازه داده‌اند در شهرستان‌هایی که گروه همسفران آقا تشکیل نشده است همسفران آقا در لژیون مسافران بنشینند و با همان کیفیت آموزش بگیرند. اگر این کار را انجام بدهیم فکر می‌کنم در آینده به نتایج خوبی خواهیم رسید.

شما در مقدمه کتاب ۶۰ درجه از اتفاقاتی که در منزلتان می‌افتاد سخن گفته‌اید. سؤال من این است که شما در جایگاه فرزند خانواده، اعتیاد پدر را چگونه می‌دیدید؟

درواقع اصلاً نمی‌دیدم چون نمی‌دانستم که پدرم معتاد است. فکر می‌کردم گاهی اوقات به‌صورت تفریحی به اصطلاح دودی می‌گیرند. اصلاً اطلاعی نداشتم که ایشان سال‌های سال است که معتادند و نمی‌توانند از اعتیاد خارج شوند. این بار سختی و رنج را خانم آنی بزرگ به دوش می‌کشیدند و به هیچ‌کس ابراز نمی‌کردند. این رازی بود که فقط در سینه خودشان بود و هر جا که کمبودی داشتیم با تلاش سخت و کار شبانه‌روزی و انجام تزریقات آن را جبران می‌کردند. البته من هم با ایشان می‌رفتم! هر روز صبح تا ظهر در درمانگاه کار می‌کردند و یک شب در میان هم تا صبح در بیمارستان بودند تا خانواده را حفظ کنند.

من از عمق فاجعه خبر نداشتم اما تغییرات را حس می‌کردم. می‌دیدم که آقای مهندس روزبه‌روز پیرتر و شکسته‌تر می‌شوند. ناامیدی و بدخلقی ایشان را می‌دیدم ولی متوجه علت آن نبودم؛ و خوب بود که متوجه نمی‌شدم چون اگر می‌فهمیدم آسیب جدی می‌دیدم و این از درایت و صبوری خانم آنی بود که این تشخیص و دانایی را داشتند که نباید این قضیه به فرزندان منتقل شود. مادرانی هستند که تا اتفاقی می‌افتد فرزندش را به خاطر اعتیاد پدرش تحقیر می‌کند یا می‌گوید می‌دانستی که پدرت معتاد است؟!

یا با فرزندش راجع به اعتیاد پدرش درد دل می‌کند؛ اما نباید این‌گونه عمل کنند چون با این کار می‌خواهند بچه را به‌اصطلاح به تیم خودشان بیاورند و باهم برعلیه پدر خانواده اقدام کنند یا امتیاز بگیرند؛ اما انسان عاقل این کار را نمی‌کند چون بچه آسیب می‌بیند و در آینده به‌جای اینکه یک انسان پخته باشد مثل یک ستون کج‌وکوله خواهد شد.

یکی از شرایط ازدواج، آگاهی است. لطفاً درمورد آگاهی و یا حس دوست داشتن کمی توضیح بفرمایید؟

راجع به ازدواج که نمی‌توانم صحبت کنم چون خودم این کار را نکرده‌ام! اما راجع به حس دوست داشتن؛ من نمی‌توانم راجع به این قضیه نظر مستقیم بدهم چون کار درستی نیست؛ اما به‌طورکلی در هر پیوندی اعم از ازدواج، شراکت، دوستی و یا هر پیوند دیگری سی‌دی موانع محبت را در نظر داشته باشید؛ یعنی مراقب باشید دوست داشتن شما با حس مالکیت به هم نیامیزند. البته مقدار کمی حس مالکیت اشکالی ندارد ولی اگر شما بخواهید طرف مقابل کاملاً مال شما باشد از همان ابتدا در دست‌انداز افتاده‌اید.

چون اگر شما بخواهید شخصی را برده و بنده خود کنید این با تمام آموزش‌هایی که آموخته‌اید در تعارض است. اگر شما کسی را دوست دارید، نگرانش هستید، احساس مسئولیت می‌کنید و وظایفی به‌صورت متقابل و دوطرفه بین شماست. مثل پدری و فرزندی، خواهری و برادری و غیره؛ ولی اگر بخواهید او را مال خود کنید در مسیر اشتباهی افتاده‌اید. ازدواج هم یک نوع پیوند محبت است و همان‌طور که گفتم باید سی‌دی موانع محبت را در نظر داشته باشیم.

و حرف آخر:

برای همسفران آقا بهترین خواسته‌ها را دارم و امیدوارم که آن‌ها هم مسیر خودشان را پیدا کنند. از شما هم متشکرم و امیدوارم در مسیر درست تداوم داشته باشید.

لینک قسمت اول مصاحبه:

https://congress60.org/News/202006/%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86

تهیه گزارش: همسفر مهدی
تایپ: مسافر محمود

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .