جلسه اول از دوره سیودوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران عمان سامانی شهرکرد با دستور جلسه 《هفته بنیان》به استادی دیدهبان محترم آقای کامران، نگهبانی همسفر عاطفه و دبیری همسفرفاطمه روز دوشنبه 14 آذرماه ۱۴۰۱ساعت۰۰ :۱۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد محترم:
سلام دوستان کامران هستم مسافر
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که اجازه داد در کنار همدیگر آموزش بگیریم. از ایجنت و گروه مرزبانی تشکر میکنم به جهت این دستور جلسه و دعوتی که به عمل آوردید. امیدوارم جلسه خوب و پرباری را در کنار هم داشته باشیم و آموزشهای لازم را بگیریم. تبریک ویژه دارم این هفته عزیز و پر شگون را خدمت آقای مهندس و در راس خدمت اساتید مهندس که چنین استادی را برای ما پرورش دادند. یک جایی در زندگی به نقاطی برخورد میکردم و تصور میکردم هیچ راه عبوری نیست، همیشه این جمله را با خودم داشتم که خداوند هیچگاه انسان را تنها نمیگذارد و در آن لحظههای حساس به کمک انسان میآید. ولی همیشه برای خودم این سوال بود این اتفاق چطور میافتد و برای خودم ملموس نبود که چه شکلی عمل میکند.
تا زمانیکه وارد کنگره شدم و از وجود آقای مهندس و علم و دانش ایشان استفاده کردم و این مسیر باز شد و این مشکل بزرگ حل شد، من متوجه شدم که خداوند رحمت خودش را توسط انسانها برای انسانها میفرستد؛ یک انسانهایی را آماده میکند و آموزش میدهد و گسیل میکند برای اینکه مشکلات انسانهای دیگر را حل کنند و این در کنگره خیلی ملموس هست و تکتک ما با تمام سلولهای بدنمان احساس کردیم که چقدر زیبا خداوند برای ما راهنما، علم و دانش میفرستد که ما بتوانیم توسط آنها مشکلات خودمان را حل کنیم و از این بابت خداوند را شاکرم که همچین رحمت عظیمی را برای تکتک ما خانواده بزرگ کنگره۶۰ فرستاد تا بتوانیم مشکلی که برای جهانیان غیر قابل حل بود، به راحتی و آسانی از آن عبور کنیم.

باید شکرگزار خداوند باشیم بابت وجود جناب مهندس و اساتید و خانواده محترمشان که باعث شدند ما از این مسیر زندگیمان به سامان برسد.
هفته؛ هفته بنیان هست و قرار هست در مورد بنیان صحبت کنیم و صحبت کردن در مورد بنیان و عظمت بنیان سخت هست. من روز دوشنبه خدمت آقای مهندس رسیدم، تنها چیزی که توانستم در مورد این روز و این هفته بگویم؛ تولد آقای مهندس را تولد خودمان میدانیم، واقعا اگر این اتفاق نمیافتاد شخص خودم وضعیت خوبی نداشتم و خدمت آقای مهندس گفتم، هفته پیش پدرم من را صدا کرد بدون هیچ مقدمهای گفت: آخرین رفیقت رفت. گفتم: اگر کنگره نبود، وضعیت من هم معلوم نبود. ما که زندگیمان در کنگره به سامان رسیده، هیچ وقت نباید فراموش کنیم که کنگره چه کار عظیمی برای ما انجام داد و چه لطف بزرگی شامل حال ما شد که اجازه دادند روی این صندلی بنشینیم.
به آقای مهندس گفتم: این روز را یک تجدید پیمان میدانیم، با آن آرمانها و اهدافی که شما برای کنگره دارید. ما در چنین روزی با شما عهد میبندیم که تا پای جان بایستیم تا شما به آن اهدافی که در کنگره دنبال میکنید برسید.همه ما میدانیم که هدف تشکیل آکادمی؛ نشر علم کنگره و انتشار به سراسر جهان هست. هر کدام از ما نقش خودمان را در این سیستم بازی میکنیم و اثرگذاری لازم را خواهیم داشت در این حرکت عظیم که در حال اتفاق افتادن در کنگره است.

باید شکرگزار باشیم که به ما این اجازه داده شد همراه باشیم و به نشر این علم و دانش کمک کنیم تا رسیدن به دست انسانهایی که نیازمند هستند. در پیامی که چند وقت پیش آمده بود تکلیف را برای ما روشن کرد، همه تلاش، کوشش و همت بلند داشته باشیم تا مسیرها را کوتاه کنیم تا انسانهای دیگر راحتتر به علم کنگره دسترسی داشته باشند.
این پیام به نوعی وظیفه تکتک ما را روشن کرد، جدا از اینکه نگاهی به زندگی خودمان داریم و باید زندگی را در مسیر درست هدایت کنیم و نگاهی هم به زندگی انسانهایی که نیازمند و منتظر هستند افرادی بیایند و دست آنها را بگیرند و به آنها کمک کنند.
سال هشتادوچهار شهریور ماه شعبه اصفهان راهاندازی شد و افرادی بودند و از تهران میآمدند برای اینکه جلسات کنگره شکل بگیرد. آقای خدامی، آقای مهدی حسینی و آقای جمال کبیر رضایی و خواهرش خانم سودابه کبیر رضایی بودند. اولین رهایی کنگره آقای فنایی بودند و روزی که ما رفتیم تهران خدمت آقای مهندس، حساب کردیم که چند هزار کیلومتر طی شده است تا یک نفر به رهایی برسد، شاید برای شما عجیب باشد؛ ما به یک رقمی رسیدیم، چهار دور، دور کره زمین بود و این به زبان بسیار ساده است.
وقتی کسی با هزینه خود و گذشتن از خیلی خواستههای زندگی شخصی شبها و روزها، تابستان و زمستان طی یک سال این مسیر را بیاید و برود تا یک نفر به رهایی برسد و این سر منشا خیری شد که در اصفهان نزدیک چهار هزار نفر تحت درمان هستند و در استان خودمان نزدیک به پانصد نفر روی OT هستند، شانزده شعبه در اصفهان و چهار شعبه در شهرکرد حاصل آن حرکت بود. وقتی نگاه میکنیم؛ روند شکلگیری کنگره را از ابتدا، اولین جلسه کنگره، شهریورماه سال هفتادوهشت شکل گرفت. انسانهایی کنار آقای مهندس قرار گرفتند و این مسیر را شروع کردند ابتدا این همت، گذشت، فداکاری در وجود اعضای کنگره بود و اگر نبود، این اتفاق نمیافتاد که ما نزدیک صدوبیست شعبه سراسر کشور داریم و آمار اعضای کنگره از کارتهایی که صادر میشود نزدیک به صد و شصت هزار نفر است و در حال حاضر شصت هزار نفر در سراسر نمایندگیها در حال آموزش گرفتن هستند. در ابتدا مدیون آقای مهندس و کشف عظیمی که صورت گرفت و در ادامه گذشت و فداکاری دیگر انسانها بود که کنگره به اینجا رسید و این مسیر ادامه دارد و تکلیف برای ما روشن شد، همانطور که دیگران آمدند و مسیر را برای ما هموار کردند و ما هم بهاندازه توان خودمان کمک کنیم تا انسانهای دیگری در این مسیر قرار بگیرند. اگر در مورد بنیان صحبت میکنیم، بنیان؛ یعنی ریشه و در ساختار کنگره۶۰ آقای مهندس را بهعنوان بنیان و ریشه میشناسیم. تمام آن خوراک، آذوقه و املاح موردنیاز ساختار کنگره از طریق ریشه تأمین میشود؛ اگر ریشه کار خود را خوب انجام بدهد، قطعاً ساختار و درخت خیلی قوی میتواند به رشد خودش ادامه بدهد و اینیک نشانهای هست که ما باور کنیم آن علم و دانشی که از ریشه به این ساختار منتقل میشود.

یک علم و دانش راستین هست که نتیجه این ساختار قوی و منسجمی است که امروز نهتنها اعضای کنگره بلکه بیرون از کنگره در سیستمهای اداری و اجرایی استانها، وقتی حضور پیدا میکنیم همه کنگره را یک سیستم قوی میشناسند، حتی کسانی که مدیریت شهری میکنند بیایند از کنگره یاد بگیرندو این نشان میدهد که مسیر درست است و اگر کسی بخواهد زندگی و هدفی که در کنگره دنبال میکند به نتیجه برسد، باید درست حرکت کند. آنچه از آقای مهندس به ما میرسد قبلاً تجربهشده است و شاید مربوط به این سالهای عمر ما نباشد، شاید هزاران سال تجربه پشت این علمی باشد که توسط ایشان به ما رسیده است، فقط کافی هست بر خودمان لازم بدانیم و اجرا کنیم و آنچه در کنگره دنبال میکنیم فراموش نکنیم.
هدف این هست که در کنار همدیگر باشیم، در کنار بنیان باشیم و کمک بکنیم تا زندگی یک انسان به سامان برسد، این را نباید هیچوقت فراموش کنیم. رهایی یک انسان اولویت هدفهای ما در کنگره و در یک نمایندگی هست، کسی که با حال خراب وارد کنگره میشود به این کمک کنیم تا حالش خوب و مشکل آن حل بشود. همانطور که به ما کمک شد، همانطور که یک روزی ما با حال خراب وارد کنگره شدیم و به ما کمک شد هدف این هست، این را نباید هیچوقت فراموش کنیم؛ چون اگر فراموش کنیم؛ یعنی گذشته خودمان را فراموش کردیم و اگر کسی گذشته و ریشه خودش را فراموش کند؛ یعنی انسانی بیهویت هست، پس این را در کنگره نباید هیچوقت فراموش کنیم.
اگر ما در کنار هم قرار گرفتیم، درست هست که به همدیگر داریم کمک میکنیم و از تجربیات همدیگر استفاده میکنیم، ولی درنهایت باید هدف و مسیر بهجایی ختم بشود که رهایی یک انسان در آن باشد و اینزمانی اتفاق میافتد که آقای مهندس یک مثالی را در سیدی تمثیل بیان کردند و آن مثال این بود؛ جویهایی که روان میشوند و یک عدهای میآیند و در این جویها دست میکنند و این جویها گلآلود میشود، وقتی آن منبع (جایی که آب جمعآوری میشود) گلآلود میشود، این یعنی که باید حواسمان باشد که وقتی از این بستر داریم استفاده میکنیم خدایناکرده، خارج از قوانین و حرمتهای آن عملی انجام ندهیم که باعث بشود خدایناکرده آب گلآلود بشود و باعث این بشود که دیگران نسبت به عملکرد کنگره بدبین بشوند و آسیبی از این قضیه به انسانها برسد.

مثال دایره و مثلث مثال خیلی قشنگی هست؛ همان خوشههای گندم؛ ما زمانی میتوانیم کنار همدیگر قرار بگیریم (مثل خوشههای گندم) که کلام ما جز کلام محبت، چیز دیگری نباشد. کلام بنیان هم چیزی جز محبت نیست، کلام بنیان هم از ابتدا همین بوده و تا آخر هم همین خواهد بود؛ همیشه ما را به سمت محبت سوق دادند، اگر این محبت بین ما نباشد ما هیچ حرف و کلامی در اینجا برای گفتن نداریم. اگر در موقعیتهایی قرار گرفتم احساس ریاست یا اینکه خود را بالاتر از آنها ببینم خدایناکرده اینطور نباشد؛ اصلاً اینطور نیست، همانطور که آقای مهندس ندیدند. وقتی کلام ما کلام محبت باشد، هم میتوانیم به همدیگر کمک کنیم، هم آن ساختار را میتوانیم انسجام بدهیم و خیلی قوی عمل بکنیم.
مثلثی که در وسط این دایره قرارگرفته همان مثلثهایی هست که آقای مهندس در هر سیدی یکی از آنها را برای ما باز میکند.هرچقدر ما عمل به آن علمی باشیم که دریافت میکنیم، میتوانیم این مجموعه را خیلی قوام و استحکام بدهیم؛ اگر به آن علم عمل نکنیم، دقیقاً مثل آن ساختاری میشود که دیگر هیچ انسجامی ندارد و با این قوام این ساختار از بین میرود.
این هفته در درجه اول؛ یادآور گذشت و فداکاری انسانهایی هست که این مسیرها را باز کردند و در درجه دوم؛ یادآور عشق و محبتی هست که در مجموعه کنگره هست. اگر این عشق و محبت نبود، قطعاً نه شهرکردی به وجود میآمد، نه اصفهانی وجود داشت، نه مسافر و همسفری وجود داشت، همه و همه یادآور آن عشق و محبت هست. این عشقی که در بین بچهها بود و باعث شد که ما در کنار هم قرار بگیریم و در درجه سوم؛ هدفی که داریم دنبال میکنیم؛ این آتش را مهار بکنیم و آتش را تبدیل به بزرگترین پرنده کنیم که با خودش سرعت صوت همراه با بهترین رنگها داشته باشد، این هدف هست که من در این ساختار قوی بشوم و برای زندگی انسانها یک نقش زیبایی بزنم.هدف این هست که در این هفته در مورد این موضوعات صحبت بکنیم. جایگاه مهندس جایگاهی هست که نیاز به تعریف ندارد؛ ایشان یک نویسنده، یک محقق، یک معمار، یک ادیب، یک شاعر و از هر جهات کاملاً تمام هست.

کتابها و نوشتههای ایشان در بالاترین ردههای علمی جهان استفاده میشود؛ مقالاتی که آقای مهندس در خصوص بیماریها، درمان اعتیاد، کوئید ارائه کردند، الان در بالاترین مراجع سایتهای علمی معتبر دنیا دارد چاپ میشود و پربازدیدترین بیننده را دارند.
پیشنهادهای مختلف از مراکز علمی مختلف میشود برای اینکه با کنگره همکاری بکنند، این از کجاست؟! پس جایگاه ایشان اصلاً نیاز به تعریف ندارد، جهانیان پی بردند و ما خیلی سالها هست که به این پی بردیم و ما فقط بهعنوان یک عضو فقط میتوانیم خدا را شکر بکنیم که در دورهای از حیات داریم زندگی میکنیم که در کنار یک چنین استاد بزرگی در حال آموزش هستیم.در سیدی زندگی، تأکید ایشان بر آموزش، یادگیری و زندگی کردن هست. آموزش گرفتن، آموزش دیدن وزندگی کردن هست. این را از ما میخواهد که خوب یاد بگیریم که خوب زندگی بکنیم. این خوب زندگی کردن برای خیلیها تعریفهای مختلفی دارد، ولی آن چیزی که ما در کنگره یاد گرفتیم؛ این هست که آن چیزی را که برای خودمان نمیخواهیم، برای دیگران هم نخواهیم، آن چیزی را که برای خودمان نمیپسندیم، برای دیگران هم نپسندیم. در کنگره تعریف زندگی کردن؛ یعنی خوبی، خوب هست و بدی، بد هست. خیلی تعریفهای ساده، ولی بسیار پرمعنا و مفهوم و پرمغزی هست که در بیرون شاید هزار و یک تعریف برای زندگی داشته باشند.
تعریف زندگی در کنگره این هست؛ که این مهم نیست که در کنگره، ما مثل ستارگان بدرخشیم؛ ما کاری بکنیم که دیگران مثل ستاره بدرخشند. تعریفهای زندگی اینها هستند که ما در کنگره آموختیم.بهترین و شادترین لحظات آقای مهندس زمانی هست که فرم رهایی را دارد امضاء میکند؛ هیچچیزی برای ایشان لذتبخشتر از این نیست. استادی که ببیند شاگردانش اینچنین از مسیر آن دارند عبور میکنند، برای ما هم همین هست.آرزوی تکتک راهنمایان و خدمتگزاران کنگره این هست که این لحظات را ببینند، زیباترین لحظات ما در کنگره همین هست؛ اشکها به لبخند، غمها به شادی تبدیل میشود؛ اینها زیباترین لحظاتی هست که ما در کنگرهداریم.

در بیرون از کنگره خیلیها این لحظات زیبا را در دوره زندگی خود تجربه نمیکنند؛ اگر هم تجربه بکنند سوری هست، ولی ما این را با تمام سلولهای وجودمان درک میکنیم، همه و همه مدیون آموزشهای آقای مهندس هست.همیشه دعا میکنیم که انشاءالله سایه آقای مهندس سالیان سال بر سر ما باشد که همه مدیون این آموزشها هست و چقدر جالب هست که ما هر چه را در کتاب مخصوصاً ۶۰ درجه میخوانیم و یا در سیدیهایی که بهصورت هفتگی صحبت میکنند؛ قدمت نوشتارها مربوط به ده، پانزده و بیست سال پیش هست، ولی همه و همه اتفاقاتی که امروز در کنگره دارد میافتد؛ آن روز وعده آن را به آقای مهندس داده بودند که این اتفاقات در کنگره میافتد. آنجایی که میگوید: «من زنان و مردانی را میبینم که بهصف ایستادهاند تا به یاری و کمک خودشان بیایند.» این را چه کسی میگوید؟! این را خداوند میگوید.
میخواهد اعتقاد و باور آقای مهندس را به راه و مسیر قوی بکند و ما انسانهایی را دیدیم که آمدند و امروز شاهد بهصف ایستادن این انسانها هستیم.چقدر باید دیگر برای ما دلیل و برهان بیاورند که ما باورمان بشود بدون دلیل روی این صندلیها ننشستیم. چند هزار انسان، حالا من اصلاً به دنیا و ایران کاری ندارم، در استان و شهر خودمان، کوچکترش میکنم در منظریه که یکی از نقاط آسیبپذیری که ما حالا در جلسات میرویم، ازنظر این مشکلات اینچنینی از آن یاد میکنند. چند نفر در این منظریه هستند که میدانند کنگره اینجا هست. چرا شما باید روی این صندلیها نشسته باشید؟! چرا شما مثلاً باید در جاده به تهران بروید؟! چرا شما که خدمتگزار هستید در این راه باید بروید؟! چرا کس دیگری نیست؟! اینها چیزهایی هست که باید در مورد آن خیلی فکر کرد.
حالا من اینجا یک مقداری پیازداغ آن را زیاد کنم، بگویم خداوند برای بچههای کنگره یک مقداری بیشتر حال داده است، واقعاً دروغ نیست. درست هست که میگوییم همه در این مثلث، در این دایره همه در یک جایگاه هستند؛ این ازنظر ماهیت انسان هست، همه انسانها را در یک اندازه خلق کرد، بعد به جهت همان عشق و محبت برای بچههای کنگره خداوند واقعاً سنگ تمام گذاشته است. با تمام وجودم این را میگویم، یکطوری انگار بیشتر در این قضیه به ما حال داده است. پس بیدلیل روی این صندلیها ننشستیم. بهقولمعروف نگاه خودمان را از آن اتفاقاتی که در زندگی ما هست برداریم. بله همه سختیها، مشکلات و اعتیاد هست، ولی اگر نگاه خود را از این موضوع برداریم، متوجه میشویم که هدف خیلی بزرگتر و بلندتری هست به جهت این آموزشی که داریم در این تاریکی میگیریم.

اگر انسانی از این آزمون سربلند بیرون بیاید؛ یک انسان کارآزمودهای میشود که به خیلی از انسانها میتواند کمک بکند، این مسیر برای همین هست. اگر کامران توانست از این مسیر عبور بکند، شما و خیلی افراد دیگر هم میتوانید.بههرحال شکر میکنیم این اتفاق خوب و این رحمتی را که شامل حال تکتک ما شد. بابت این فرصت و در این مرحله از حیات خودمان از خداوند سپاسگزار هستیم.در اینجا از افرادی که از برپایی کنگره در شهرکرد تا به امروز خدمت نمودند و در حال خدمت هستند نام میبرم و از آنها تشکر میکنم.آقای محمد حیدری که بهطور شش سال مرتب از اصفهان به شهرکرد میآمدند و به انسانها کمک میکردند.
آقای مهدی یک دوره ایجنت شعبه شهرکرد بودند و در ادامه آقای اسکندر و خانم زری آمدند و یواشیواش لژیونهای قسمت همسفران رونق گرفت که در قسمت همسفران خانم زری، خانم مرجان و خانم زهرا حضور داشتند و همینطور ادامه پیدا کرد تا دوره ایجنتی آقای فرزاد و آقای آرش بود والان که دوره ایجنتی محمد و جمشید هست. این سلسله همینطور ادامه پیدا میکند و بچهها همت خیلی خوبی دارند و تمام تلاش خود را در کنار هم دارند انجام میدهند. امیدوار هستیم که در ادامه بتوانیم این بستر را توسعه بدهیم.
خداراشکر ما هفته گذشته مجوز صندوق ذخیره بروجن را گرفتیم، این خودش یک پروسه خیلی سختی هست، فقط اجازه تشکیل لژیون نیست. اینکه آقای مهندس اجازه دادند، اصلاً این منطقه پول واریز بکنند؛ این خودش یک پروسه خیلی سخت هست که خداروشکر اجازه آن را دادند. انشاءالله که این هم انجام بشود و من خیلی امیدوار هستم که بتوانیم در ابتدای سال آینده انشاءالله در منطقه بروجن هم شعبه راهاندازی بکنیم و این اتفاقی بود که هفته پیش افتاد.
بههرحال بچهها آماده میشوند و خداوند همسفرهها را میچیند، وقتی میهمان برود، سفره را خداوند پهن میکند. انشاءالله این هم اتفاق بیفتد و خیلی خوشحال هستیم. امیدوار هستم که همه شما سالم و سلامت باشید و ما هم در کنار شما خدمتگزار باشیم. تمام این اتفاقاتی که افتاده را مدیون آقای مهندس هستیم. من فقط فرمانبردار بودم. ایشان میگفتند: این کار را بکن، میگفتم چشم. بگویند: نکن؛ میگویم چشم. بههرحال هر چه بوده، لطف آقای مهندس و خداوند بوده است که اتفاق افتاده است و جدی میگویم، من از خودم هیچچیزی ندارم هر چه هست؛ درسهای آقای مهندس هست و من فقط خودم را به انجام آنها اجبار کردم، نمیدانم تا الان چقدر توانستهام که عمل کنم.امیدوار هستم که ایشان و خداوند از من راضی باشند؛ رضایت معلم، رضایت خداوند هم هست.برای همه شما آرزوی لحظات، ساعات و عمری خوب و خوش در کنار عزیزانتان دارم.
خیلی خوشحال هستم که امروز در کنار شما بودم و از خداوند میخواهم که اجازه بدهد در کنار هم باشیم و رحمت خود را از ما دریغ نکند.
خیلی ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید بهافتخار خودتان.


پیام مرزبان کشیک همسفر الهه

پیام مسئول نشریات همسفر معصومه

پیام مسئول امتحانات همسفر نسرین

لژیون های دارای پذیرش رهجو

قرائت پیام سفر دوم توسط دیدهبان محترم آقای کامران

تحویل جایگاه نگهبانی به همسفر عاطفه و جایگاه دبیری به همسفر فاطمه


استقبال از دیدهبان محترم آقای کامران در نمایندگی عمان سامانی شهرکرد همسفران


خدمتگزاران

برگزاری لژیون ویلیاموایت همسفران

نویسندگان:همسفر حکیمه لژیون کمک راهنما همسفر سودابه (لژیون چهارم)
همسفرپرتو لژیون کمک راهنما همسفر نسرین( لژیون دوم)
عکاس و ارسال مطلب: راهنمای تازه واردین همسفر زهرا
نمایندگی عمان سامانی شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1215