دوازدهمین جلسه از دوره چهارم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی مبارکه؛ با استادی کمک راهنما مسافر مهدی، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر فرشاد با دستور جلسه ازدواج و سومین سال رهایی مسافر مجتبی در روز پنجشنبه 14 بهمن ماه۱۴۰۰ ساعت ۱۶ آغاز به کارکرد.

به نام نامی عشق . از مسافر فرشاد به خاطر گزارش کامل خلاصه جلسه قبل سپاس گذارم . خداوند را شکر می کنم که به جلسه رسیدم و عذر خواهی می کنم از حضار محترم به خاطر چند دقیقه تاخیری که داشتم، درشعبه سلمان یک جلسه بسیار مهم داشتیم که دیدبان محترم اقای اشکذری در شعبه سلمان بودند و نکاتی که می فرمودند بار آموزشی خیلی بالایی داشت و علم زیادی را می توانستیم یاد بگیریم و هر کاری کردیم که چند دقیقه زودتر جلسه را ترک کنیم ،ولی انقدر این سخنان جذاب بود که نشد و شاید اگر خارج می شدیم بی احترامی بود به این بزرگوار،خب تا اخر جلسه ماندیم و با چند دقیقه تاخیر به این جلسه رسیدیم.از استاد خوددم اقای رضا شوشتری عذرخواهی می کنم چون ایشان باید در این جایگاه باشند ولی خب خداوند قسمت بنده کرده وبه ایشانم گفتم ولی قبول نکردندو خیلی خیلی خوشحال که امروز در خدمتشان هستیم،پیشکسوت و بزرگ تر شعب اصفهان هستند و بنده هم افتخار شاگردی ایشان را در کارنامه ام دارم.
در مورد دستور جلسه ها وقتی به پنجشنبه ها می رسیم ما باید نتیجه گیری کنیم و سعی می کنیم آموزش ها را یاد گرفته باشیم و در ذهن خود هک کنیم . در این منطقه هنوز ازدواج ،اون سنت های قدیم که وجود داشته و قشنگ بوده و امروز دیگه نیست ،خوشبختانه هنوز در اینجا پابرجاست و جای خوشحالی دارد و خداوند در کلام الله امر می کند که برای زن و مرد ، هیچ کدام فرقی نمی کند باید ازدواج صورت بگیرد و موارد بحث خیلی زیاد است در مورد این امر که چرا باید ازدواج کنیم ولی سعی می کنیم یکی دومورد که مهم هستند را بررسی کنیم و از روی این موضوع رد شویم و مهم ترین مسئله ان این است که نسل انسان بقا داشته باشد و باید حتما ازدواج صورت بگیرد که نسل داشته باشیم برای همیشه و دومین مورد این است که تکامل در زوج صورت می گیرد و در فرد ما نمی توانیم تکامل داشته باشیم و حتما باید ازدواج صورت بگیرد و وقتی صورت بگیرد خیلی چیز ها یاد می گیریم و خودمان شاید غافل باشیم و وقتی ازدواج می کنیم زندگی کردن یاد می گیریم ، بچه دار می شویم ، بچه بزرگ کردن یاد می گیریم و در غالب این آموزش های مختلف که زندگی کردن یاد می گیریم و قدم در راه تکامل بر می داریم و فکر نکنم هیچ شخصی بدون اینکه ازدواج کند به آن تکامل که مد نظر خداوند است برسد.من به جامعه نگاه ه می کنم جای تاسف دارد که ازدواج کم رنگ شده و در جواب اینکه سنت بالا رفته برو ازدواج کن جواب های منطقی نمی دهند و برای این است که به قول اقای مهندس در زندگی ها جای ارزش ها،با ضدارزش ها عوض شده و خیلی از موارد ارزشی را ما امروزه ارزش نمی دانیم و این خیلی بد است و چرا در کنگره دستور جلسه ازدواج گذاشته شد؟به خاطر اینکه ما بتوانیم خیلی از سنت های قدیم که داشتیم را در کنگره آرام آرام زنده کنیم ، همین که ما رسم داریم در شادی و غم پاکت می دهیم و این از قدیم رسم بوده وامروزه خیلی کم رنگ شده و این ها را ما در کنگره زنده می کنیم.
امروزه هم ازدواج خیلی کم رنگ شده و جوان ها مایل به ازدواج نیستند،این دستور جلسه گذاشته شده که اهمیت این کار را برای بچه هایی که به کنگره می ایند،آموزش داده بشود و آن سنت های قدیم که خیلی هاشون قشنگ بود،برگردد و ان سخت گیری هایی که امروزه برای ازدواج هست و قدیم نبود،اون آموزش دوباره برگردد.اکثر بچه های شعبه متاهل هستند و آن هایی که مجرد هستند برایشان آ رزو می کنم خداوند مورد مناسبشان را سر راهشان قرار دهد و ازدواج کنند.

دستور جلسه دوم
اقا مجتبی به همراه همسفرانشان بایستند،تشویقشان بفرمایید.اقا مجتبی یک حس بسیار زیبایی دارند و چندتا از شهر های ایران که خداوند قسمت کرد ما با هم رفتیم این عزیز در کنار ما بود و اکثرا حسش را خیلی از شعب گرفتند و حس خیلی قشنگی است و انشالله همه بتوانیم این حس را داشته باشیم،حس مهربونی که دارد هنوز تاثیرش در خیلی از شعب هست و خیلی ها نمی دانستند و فهمیدند و به من زنگ می زدند که از طرف ما به آقا مجتبی تبریک بگو و خیلی خوشحال بودند و تبریک بچه هایی که به من گفتند را به اقا مجتبی می رسانم. درسفر اول من خدمت اقامجتبی نبودم ولی آقای شوشتری بودند و کم بیش همسفر آقا مجتبی در لژیون همسفرمن بودند و کم بیش از رفتار آقا مجتبی آگاه بودم ، چوم آ ن موقع من ایجنت بودم و می دیدمشان . یک موردی که من هیچ وقت یادم نمیرود و شاید ما ها خودمان از آن غافل هستیم،یک موقع هایی است یک سری آموزش ها را من راهنما از شماها می گیرم و خودم آن آموزش را ندیده باشم و وجود شما سفر اولی ها است که باعث می شود من آن آموزش را بگیرم و همیشه ما ها در کنار یکدیگر آموزش می گیریم و قرار نیست آموزش را من راهنما بدهم ، قرار است شما رهجو ها هم به من آموزش بدهید .

سال96یا97 بود که آقا مجتبی سفر اول بودند و ماه رمضان بود و می خواستیم افطاری بدهیم و من دنبال گوشت بودم،200یا300 کیلو گوشت می خواستیم و حساب کردیم و دیدیم که هزینه اش خیلی بالاست،بعد یکی به ما گفت که اقا مجتبی گاو داری دارند و اگر گوشت می خواهید بگیرید و می توانید بهشون بگید و یک مقدارش را بگذارید پای خودشان،آقا مجتبی را صدا کردم و گفتم که ما 200 کیلو گوشت لازم داریم و آقا مجتبی بدون گرفتن هزینه تقبل کردند و در این حرکت من از اقا مجتبی خیلی آموزش گرفتم و خیلی صحبت دارد این حرکت و برای من تعریف کرد که خودشان و پدرشان یک گوساله کنار گذاشته بودند برای کنگره و اون سال ما خداروشکر افطاری هایمان پر گوشت بود و ما یاد گرفتیم در کنگره همیشه سعی کنیم افرادی که خدمت گذارند و خدمت می کنند،باید ازشون تقدیر و تشکر کنیم و زمانی که من در شعبه شیخ بهایی بودم خانواده آقا مجتبی در سفر اول بودند ولی برای هر جشنی که داشتیم بچه ها می آمدند زحمت می کشیدند و این ها حداقل از صبح تا شب زمان می برد و اقا مجتبی به خرج خودشان برای بچه ها ناهار و شام می گرفتند و این درس ها را باید یاد بگیریم و نباید به جنبه های منفی آدم ها نگاه کرد و یک بنده خدایی از من سوال پرسید و گفت چرا آقای مهندس می داند که فلانی کار اشتباهی میکند و شاید تا الان ده نفر بهشون گفته که فلانی کار اشتباهی کرده،چرا آقای مهندس توبیخش نمی کند؟گفتم که سی دی اقای مهندس را گوش کردین که می گویند انسان های بزرگ با انسان های کوچک فرقشان در چیست ؟
در این است که اگر 10 خطا از یک انسان ببینند،8 تای آن را به رویشان نمی آورند و شاید یکی که خیلی اذیت کننده باشد را به رویش بیاورد،آقای مهندس انسان کوچکی است؟ گفت نه . خودشان در سی دی می گویند و این باید آموزشی برای و من شما باشد و ما هایی که شاگرد این مرد بزرگ هستیم باید یاد بگیریم،ما در کنگره از افراد همیشه نکات مثبتشان را باید آموزش بگیریم و آقامجتبی و خانوادشان نکات مثبت زیادی داشتند و هر کجا هر کاری من کردم پشت سر من پرچم داری کردند و من یادم سال اولی که من اعلام پهلوانی کردم اومد پیشم گفت من می خوام 50 میلیون بدهم،میشه50 میلیون دیگه هم بدهم ؟ 100 میلیون تومان بدهم ؟ گفت خیلی هم دلم می خواهد پهلوان بشوم. بهشون گفتم یک زحمت بکشید ، هم خودتون و هم همسفرتون دنور بشوید،رفتند و این کار را کردند و خودشون و همسفرشون دنور شدند و در اتوبوس داشتیم از تهران می آمدیم امد گفت که آقا مهدی من خیلی دلم می خواهد پهلوان بشوم،گفتم می توانی؟ گفت توکل به خدا . 
دل بزرگی دارد این مرد و خوب است ما از خوبی هایشان آموزش بگیریم و انشالله همه ما درکنگره بمانیم و زیر پرچم این مرد بزرگ،استاد بی نظیری که خداوند سرراه ما قرار داده است باشیم و آموزش بگیریم و آرزوی سلامتی برای بنیان کنگره و سومین سالگرد رهایی آقا مجتبی را به آقای مهندس و آقای شوشتری و شما عزیزان تبریک عرض می کنم . از این که به صحبت های من گوش کردید از شما ممنونم.

اعلام سفر مسافر مجتبی:
مدت تخریب ۲۳ سال آنتی ایکس مصرفی تریاک، شیره ،شیشه ،متادون، الکل، ۱۱ ماه و ۱۸ روز به راهنمایی آقا مهدی سفر کردم به روش DST ،داروی درمان OT، مدت رهایی سه سال و ۱۲ روز و در ادامه وارد لژیون سیگار شدم، مدت تخریب ۲۵ سال، آنتی ايکس مصرفی روزانه هفت پاکت سیگار، ۱۰ ماه و ۱۲ روز سفر کردم با راهنمایی استاد خوبم آقای امید به روش دی اس تی و داروی نیکوتین خوراکی، مدت رهایی ۲ سال و ۱۱ ماه و ۱۲ روز.


آرزوی مسافر مجتبی:
آرزوی اول من همان آرزوی جناب آقای مهندس است که انشاالله جهانی شدن کنگره ۶۰ را شاهد باشیم و آرزوی دوم این است که هیچ خانوادهای اعتیاد عزیزانش را نبیند و تمامی کسانی که اعتیاد دارند بتوانند با روش کنگره ۶۰ به درمان قطعی برسند.

آرزوی همسفر فاطمه:
من هم آرزو می کنم که روزی روش درمان کنگره ۶۰ در سرتاسر جهان گسترده بشود.
آرزوی همسفر سمانه:
من هم آرزو دارم که بتوانم روزی در دانشگاه کنگره ۶۰ خدمتگزار باشم.
آرزوی همسفر اعظم:
من هم آرزو دارم که روزی با خواهرم بتوانیم جایگاه پهلوانی کنگره ۶۰ را لمس نماییم



سخنان مسافر مجتبی:
سلام دوستان مجتبی هستم یک مسافر
بنده هم خداوند را بسیار شاکرم که امروز در این جایگاه هستم و پس از آن از راهنمای سفر اول جناب آقای رضا شوشتری بسیار سپاسگزارم که اگر ایشان نبودند شاید امروز من در این جایگاه نبودم.
زمانی که من وارد کنگره شدم با تخریب بسیار بالایی مواجه بودم و در کنار آن از سرطان بازول هم رنج می بردم و وقتي که بالای سر هر لژیونی میرفتم اکثر راهنماها شال خود را می بستند و از پذیرش من خودداری مینمودند. در آن زمان فقط آقای شوشتری بنده را پذیرفتند و به من امید رهایی و سلامتی دادند. البته پس از آن همان راهنماها از من حلالیت طلبیدند و به من گفتند که ما شما را قضاوت کردیم.
پیشنهادی که آقای شوشتری به من دادند این بود که به توسط ژل رویال زنبور عسل و عسل طبیعی درمان خودم را در مورد سرطان آغاز نمایم.
و خدا را شکر پس از آن به طور معجزه آسایی درمان شدم.
و اکنون جا دارد که به طور شایسته از ایشان سپاسگزاری نمایم. بنده در کنار این بزرگوار بسیار آموختم و اگر امروز یکی از خدمتگزاران کنگره هستم به واسطه زحمات ایشان و جناب آقای صدیقی میباشد.
بنده در سفر دوم در خدمت آقای صدیقی بودم و بسیار از ایشان آموختم و سپاسگزارم که به بنده این اجازه را دادند که در کنارشان آموزش ببینم و بتوانم خدمت کنم.
زیرا آقای رضا شوشتری لژیون خود را تحویل دادند و در یکی از کلینیک های همکار با کنگره مشغول به کار شدند و من نتوانستم دیگر در خدمت ایشان باشم.
در اینجا جا دارد از آقایان علیرضا مشکلانی و آقای امید معتمدی راهنماهای سیگار و سفر اول خودم نیز تشکر نمایم.
خاطره ای که از ابتدای سفر دارم این است که حدود یک ماه سفر بودم که به اتفاق دوستان هم لژیونی و آقای رضا شوشتری به آکادمی عازم شدیم و در راه برای اینکه بنده بتوانم سیگار مصرف نمایم، بهانه ای پیدا کردم و از ایشان دور شدم ایشان هم که می خواستند چایی برای ادامه راه درست نمایند در جعبه ماشین بنده حدود ده پاکت سیگار مشاهده کرده بودند با تعجب از من پرسیدند که اینها را برای چه میخواهی؟ من هم به ایشان گفتم که برای مصرف روزانه ام و ایشان هم که متوجه مصرف بالای نیکوتین بنده شده بودند به بعده امر فرمودند که در اولین فرصت عضو لژیون ویلیام بشوم و من هم بلافاصله پس از رسیدن به اصفهان در اولین جلسه شرکت نمودم و خدا را شکر از آن ساعت تا این زمان هیچ گاه دیگر سیگار در دستانم نگرفتم.
خاطرم هست که پدرم به من می گفتند که من مانند کوه فولاد بودم که هیچ چیزی نمی توانست مرا شکست بدهد ولی این اعتیاد تو کمرم را خم نمود.
حقیقتاً تخریب بنده آنقدر زیاد بود که انگشت نمای عام و خاص شده بودم ولی خدا رو شکر که راه کنگره به من هم نشان داده شد و اذن ورود به من هم داده شد و امروز یک خدمتگزار هستم.
خدا را شکر که الان پدرم به وجود بنده افتخار می کند و خانواده هم از وجود من خوشحال هستند و زندگی بسیار خوبی داریم.
امروز میخواهم پیامی برای عزیزان تازه وارد داشته باشم که هنوز گمان می کنند راهی برای نجات نیست، من در طی روز ۷ پاکت سیگار مصرف میکردم و ۷۵ گرم تریاک میکشیدم و ۱۰ گرم شیره میخوردم و ۱۲ گرم با نگاری مصرف می کردم ۵ عدد متادون ۴۰ میخوردم، البته در ابتدا بنده همه مصرف خودم را به راهنمایم آقا رضا نگفته بودم طبق پروتکل در سه روز اول برای هوشیاری سیستم بدن به بنده هر وعده یک سی سی داروی اتی تجویز شده بود، بنده تصمیم جدی برای درمان گرفته بودم و با خودم گفتم یا در اینجا درمان میشوم یا برای همیشه در تاریکی و ظلمات خواهم ماند، آقای شوشتری از بنده قرار گرفتند که در هر مقطعی از سفر اگر درست ادامه ندادم خودم لژیون را ترک نمایم، در روز سوم ساعت چهار صبح بود که دیگر تاب و توان از من گرفته شد و به جایی رسیدم که به واقع مرگ را جلوی چشمان خودم دیدم ولی باز هم ایستادگی کردم و این باعث شد که فرمان برداری را بیاموزم بعد تا آخر سفر بدون هیچ خطایی ادامه بدهم و به یک رهایی با کیفیت برسم که امروز نتیجه آن را با حال خوشم دریافت نموده ام.
البته این نکته را باید خدمت دوستان تازه وارد عرض نمایم که دارو در کنگره ۶۰ بخش کوچکی از کار درمان است و بیشتر خواسته درمان شخص نقش اصلی را ایفا می نماید.
افرادی که می آیند در کنگره و میگویند که این دارو به ما جواب نمی دهد واقعا به دنبال بهانه می گردند ولی کسانی که خواسته قلبی دارند قطعاً به درمان می رسند.
جدایی از بیماری اعتیاد ،هم خودم و همسفرم از بیماریهای فیزیکی عجیب و غریبی رنج میبردیم و اصلاً نتوانستیم با وجود این مشکلات بزرگ شدن بچه های مان را ببینیم نتوانستیم در خیلی از میهمانی ها شرکت نماییم خیلی از آنها را هم که مجبور می شدیم برویم بستگان ما از ما روی برمی گرداندند و با ما ارتباط برقرار نمی نمودند زیرا احساس می کردند که ما باعث سرخوردگی آنها می شویم.
ولی الان همان خانوادههایی که روزی ما را اصلاً قبول نداشتند آنچنان ما را مورد احترام خود قرار می دهند و هر نوع کاری که در زندگی شان داشته باشند از ما مشاوره و نظرخواهی می نمایند مورد اعتماد همگان قرار گرفتهایم و بابت این تغییرات خداوند را سپاسگزارم و دستان آقای مهندس را می بوسم.
آقا محمدی که امروز در کنار بنده نشستند و به عنوان داماد بنده هستند پسر عمه ی من هم می شود و قبل از اینکه به خواستگاری دختر من بیایند هر شب در کنار من مینشستند و با چشمانی اشکبار بنده را مشاهده می نمودند و میدانم که در آن زمان چقدر برای بهبود حال من دعا می نمودند ولی من اصلا متوجه این احساس نمیشدم و تنها چیزی که از ایشان خواستم گفتم که اگر به خواستگاری دختر من بیایی نباید هیچگاه برای مصرف من ناراحت باشی و اشک بریزی ايشان هم به ظاهر قبول میکردند ولی درته دل آتشی داشتند میدانم که امروز در این جشن چقدر حال ایشان خوب است از خودشان و پدر عزیز شان که پیام کنگره را به من دادند بسیار بسیار سپاسگزارم.
از راهنمای محترم همسرم در سفر اول سرکار خانم توکلی و پس از آن سرکار خانم سمیرا و در سفر دوم از سرکار خانم شهلا تشکر ویژهای می نمایم، از خانم زهرا که راهنمای سفر اول دخترم بودند، سپاسگزارم از خانم زهره راهنمای دخترم اعظم بسیار بسیار تشکر می کنم که همگی بسیار زحمت می کشند و اگر امروز در کنار شما هستیم به پاس زحمات این عزیزان می باشد و هر کدام شما برای ما یک الگو هستید در این جا از تمامی عزیزانی که از شعب دیگر حضور پیدا کردهاند و تشریف فرما شده اند سپاسگزارم.
سفارشی که به دوستان دارم این است که در کنگره هرچیز میخواهید بهترینش را بخواهید زیرا هر آن چیزی که به ذهنتان برسد به آن می رسید.
یک خاطره ای که از زمان سفر اول و از معجزات کنگره دارم این است که شش ماه سفر بودم و مهماندار جلسه شیخ بهایی بودم آقای صدیقی آمدند و به من گفتند که چند ماه سفر هستی و آیا می خواهی برای رونمایی کتاب چهارده مقاله بیایی من هم با شور و شوق فراوان قبول کردم ولی آقای صدیقی به من گفتند که باید مبلغ یک میلیون تومان برای حضور در جلسه واریز نمایید من هم در آن زمان فقط ۱۸۰ هزار تومان موجودی داشتم، بسیار ناراحت و اندوهگین شدم و در زمان دعای کنگره از خداوند خواستم که من هم بتوانم در این جلسه مهم شرکت نمایم بعد از دعا زمانی که دوستان مجاورم را بغل می کردم یکی از عزیزان را در آغوش گرفتم که مدتها بود با او حساب مالی داشتم در همان لحظه او مرا شناخت و طلب من را پرداخت نمود و من هم فی الفور مبلغ یک میلیون تومان را واریز کردم و در جلسه رونمایی کتاب چهارده مقاله شرکت نمودم.
یکی دیگر از خاطراتم این است که دوستی را داشتم که حبس ابد به او خورده بود و دیگر هیچ امیدی نداشت. در یکی از مواقعی که از زندان مرخصی گرفته بود او را با خودم به کنگره آوردم و از او خواستم که هرچیز که میخواهی در این جا و از خداوند بخواه و شک نکن که زیر ۴۰ روز به آن دست می یابی شاید باورتان نشود در روز بیست و یکم بود که آن شخص با من تماس گرفت و به من گفت که پس از آن جلسه نمی دانم چطور حکم آزادیم را امضا نمودند و خدا را شکر به کنگره آمد و درمان شد و این از معجزات در راه مستقیم بودن است.
خداوند در کنگره ۶۰ به وضوح دیده می شود زیرا تمامی عزیزان رایگان و بلاعوض و با عشق خدمت می کنند و اینها از صفات بارز خداوند است.
برای تمامی عزیزان آرزوی سعادت و بهروزی و رهایی از دام اعتیاد و ضد ارزشها را دارم.
با تشکر از تمامی راهنمایان خودم و راهنمایان همسفرانم و تمامی خدمتگزاران در تمامی جایگاه ها.
سخنان کمک راهنمای همسفر سرکار خانم شهلا :
سلام دوستان شهلا هستم کمک راهنما یک همسفر، خداوند را بسیار بسیار شاکرم که در این روز عزیز در این جایگاه قرار دارم و به این خانواده خدمتگزار و بسیار خوش قلب تبریک عرض مینمایم همچنین خدمت کمک راهنمای محترم جناب آقای مهدی صدیقی تبریک عرض می نمایم خداوند به شما قوت بدهد.
همچنین از زحمات کمک راهنمای سفر اول خانم فاطمه سرکار خانم زهره توکلی و سرکار خانم سمیرا و همچنین کمک راهنمای محترم همسفر اعظم سرکار خانم زهره سپاسگزارم و به همه این عزیزان تبریک و شادباش عرض می نمایم.
به خانم فاطمه خیلی خیلی تبریک عرض می نمایم باید عرض نمایم که وقتی این تولدها برپا میشود برای تمامی ما به خصوص سفر اولی ها پیام ویژه ای دارد، در کنگره ۶۰ با تولد ها و صحبتهای عزیزان رها شده این پیام به دوستان تازه وارد داده میشود که اگر بارها و بارها برای ترک اعتیاد اقدام نموده اید و اثری ندیده اید اینجا دیگر آخرین مرحله برای درمان و رسیدن به حال خوش است، چقدر زیباست که تولد این عزیزان با دستور جلسه ازدواج عجین شده است زیرا این خانواده به خوبی پیوند محبت را درک نمودند و من خیلی از پیوند محبت این خانواده لذت میبرم این خانواده محترم بسیار خدمتگزار هستند و در راه خدمت به مخلوقین خداوند همیشه پیشگام هستند، حتی گاهی هم از یکدیگر در کارهای خیر سبقت میگیرند و این می تواند الگوی خوبی برای همه ما باشد.
تمامی عزیزان و همچنین راهنمای محترم آقای صدیقی از صفات بارز این خانواده به خوبی گفتند، هر چند نیازی به گفتن نیست و این قابل مشاهده است که دائماً در حال خدمت هستند.
نکته مهمی که در این تولد هست این است که به ما گوشزد می نماید هیچگاه گذشته خود را فراموش ننمایید، خاطره ای که من دارم از زمانی است که خانم فاطمه وارد کنگره شدند در آن زمان از اعتماد به نفس بسیار پایینی برخوردار بودند و معمولاً با کسی ارتباط برقرار نمی نمودند ولی با الگوبرداری ایشان و مسافر ایشان از انسانهای موفق در کنگره باعث شدند که امروز خودشان برای دیگران الگو باشند و باعث پیشرفت و بهبود حال دیگران بشوند.
خاطرمان باشد که برای دیگران الگوی خوبی باشیم و به قول استاد امین شادی حقیقی در این نیست که خودمان مانند ستاره ها بدرخشیم بلکه باعث بشویم دیگران مثل ستاره ها بدرخشند.
خانم فاطمه در سفر اول در لژیون خانم زهره بودند و اگر امروز پیشرفت نموده اند به واسطه زحمات راهنمای عزیز ایشان در سفر اول می باشد از همین جا از خانم توکلی خیلی خیلی سپاسگزارم و به ایشان تبریک عرض می نمایم.
خانم سمانه هم که در سفر اول در لژیون خانم زهرا جابری بودند و بعد از آن هم همیشه در حال خدمت مشاهده می شوند و باز هم به ایشان تبریک عرض می کنم زیرا به تازگی در جایگاه نگهبانی جلسات انتخاب شدهاند و مطمئنم که به خوبی خواهند درخشید همچنین به خانم اعظم و راهنمای عزیزشان خانم زهره تبریک عرض می نمایم.


سخنان همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
بسیار خداوند را شاکرم که امروز در جمع شما دوستان محبت هستم.
به گفته آقای مهندس باید سعی کنیم زیاد در گذشته نمانیم زیرا باعث رکود ما می شود ولی بسیار خداوند را شاکرم که امروز در این بهشت قرار گرفته ایم و تاریکی های گذشته مان را با آموزش و آگاهی از بین برده ایم.
انسان زمانی میتواند درست بیاندیشد که جسمی سالم داشته باشد و تفکری سالم هم داشته باشد.
قبل از ورود به کنگره با یک بیماری بسیار سخت دست و پنجه نرم می کردم تا جایی که حتی پزشکان به من می گفتند که این بیماری بسیار زود به سراغ شما آمده است و هنوز هم درمان آن پیدا نشده است ولی من همیشه در زندگی خود احساس یک نور و یک نقطه امید میکردم و با خود می گفتم که خداوند قدرتمند تر از همه پزشکان است و او خود هم درد میدهد و هم درمان.....
تا اینکه روزی راه کنگره به ما نشان داده شد و اذن ورود به ما هم داده شد و همانطور که مسافرم سفر میکرد و داروی اوتی مصرف می نمود من هم در کنار ایشان شروع به سفر نمودم و با نوشتن سی دی و کاربردی کردن جهانبینی ها در زندگیم و خدمت نمودن، سلامتی خودم را باز پس گرفتم. این ها را امروز می گویم برای کسانی که احساس می کنند دیگر هیچ راه گریزی از تاریکی نیست. به فرموده استاد صدیقی اگر خوبی ها را نگوییم کفر انجام داده ایم پس لازم است که از این خاطرات پرده بردارم.
مدتی پیش نزد پزشک خودم رفتم و برای چکاب مراجعه نمودم ولی با تعجب به جوابهای آزمایش من می نگریست و حتی دستور آزمایش مجدد داد ولی با کمال تعجب باور نمی کرد و می گفت اشتباهی رخ داده است ولی من یقین داشتم که اینها از برکات کنگره است و دیگر هیچ گاه برای درمان و دارو به آنجا مراجعه ننمودم و کاملاً بهبود یافته ام.
خداوند را شاکرم به خاطر همه چیز به خاطر اینکه در کنگره هستم و اینجا جا دارد از زحمات آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار سپاسگزاری نمایم.
تشکر می کنم از آقای مهندس و تمامی دیدهبان ها و تمامی کمک راهنمایان و خدمتگزاران که برای ما زحمات زیادی کشیدند.
از کمک راهنمای محترم سرکار خانم شهلا که همیشه در کنار ایشان آموزش دیدم و راه زندگی را یاد گرفتم تشکر می کنم از خانم توکلی عزیز راهنمای خوبم و همچنین خانم سمیرای عزیز کمال سپاسگزاری را دارم. از کمک راهنمای مسافرم آقا رضا شوشتری و آقای صدیقی تشکر و سپاسگزاری می نمایم همچنین از راهنمایان محترم دخترانم سرکار خانم زهرا و سرکار خانم زهره بسیار بسیار سپاسگزارم. آقای صدیقی همیشه در زندگی ما الگوی بدون نقص بودند و ما از ایشان بسیار آموزش گرفتهایم.
از مرزبانان محترم قسمت همسفران خانم مینا و خانم شهین بسیار سپاسگزارم .
از مسافرم بسیار سپاسگزارم که اجازه دادند من هم در کنار ایشان آموزش ببینم و خدمت کنم.
از تمامی شما عزیزان که جشن ما را با حضورتان منور فرمودید بسیار سپاسگزارم.
سخنان همسفر سمانه: سلام دوستان سمانه هستم همسفر
شکر شکر شکر برای انجام این عمل عظیم از جناب آقای مهندس سپاسگزارم که این بستر امن و زیبا را فراهم نمودند تا ما هم در این مکان مقدس درمان و رها بشویم. از جناب آقای رضا شوشتری و جناب آقای مهدی صدیقی و همچنین کمک راهنمای عزیزمان سرکار خانم توکلی و ایجنت محترم همسفران سرکار خانم شهلا و همچنین سرکار خانم سمیرا راهنمای عزیز، خانم زهرا راهنمای اولم و خانم زهره راهنمای عزیزم در سفر دوم سپاسگزارم
بسیار از ایشان متشکرم که در این سفر به ما آموزش دادند و ما را یاری نمودند.
از همسرم آقا محمد بسیار تشکر می کنم که اجازه حضور بنده را در کنگره دادند تا بتوانم همسفری باشم برای پدرم. ایشان همیشه بنده را تشویق نمودند و حمایت کردن باز هم از ایشان تشکر می نمایم.
در کنگره ما آموخته ایم که نباید در گذشته بمانیم و گاهی خوب است که نیم نگاهی به گذشته خود بیندازیم که یادمان نرود چه بر ما گذشته است و درس آن را دریابیم. یک خاطره ای در ذهنم هست که بسیار مرا اذیت میکند درست است که گذشت ولی لازم است بگویم تا خاطرنشان بشود برای خودم و برای کسانی که گمان می کنند به آخر راه رسیدند.
هر دختری زمانی که ازدواج می کند دوست دارد که در آن روز زیبا پدرش درکنارش باشد، خب من هم دوست داشتم که پدرم در آن روز شاد در کنار بنده باشند، ولی چون ایشان مصرف کننده بودند، در روز عقد من حضور نداشتند و مواد مخدر را به جشن من ترجیح دادند. ایشان همیشه می گفتند که من برای تو بسیار آرزوها دارم و دوست دارم عروس شدن تو را ببینم ولی مواد مخدر و کشش منفی آن این اجازه را به وی نداد تا بتواند در این شادی سهیم باشد در صورتی که تا قبل از آن که مصرف کننده بشود در تمامی جشن ها و مراسمات فامیلی پیشگام بود و برای همه کمک می کرد در آن زمان خیلی دلم شکست و غصه خوردم و قطعاً یقین دارم دل شکسته و دعای من بود که خداوند راه نجات برای من فرستاد. تمام اعضای خانواده ما توانستیم به کنگره بیاییم و ماندگار بشویم و درمان شویم و خدا را شکر در زمانی که جشن عروسی من بود پدرم دیگر رها شده بود و از من حلالیت طلبیدند و بعد از آن همه جوره برای من جبران نمودند. در این روز عزیز از پدرم بسیار سپاسگزارم و به وجودشان افتخار می کنم و خدا را شکر می کنم که سفر خوبی داشتند و به ما این اجازه را دادند که در کنگره باشیم. باز هم از همسر عزیزم سپاسگزارم که به بنده این اجازه را دادند که به عنوان همسفر در کنار پدرم باشم.
از تمامی شما عزیزان که در جشن ما شرکت نمودید بسیار سپاسگزارم.
سخنان کمک راهنمای همسفر خانم زهره:
سلام دوستان زهره هستم یک همسفر
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که اجازه داد در جشن تولد خدمتگزاران کنگره حضور پیدا کنم. تبریک عرض مینمایم خدمت جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک عرض می نمایم خدمت جناب آقای صدیقی و خانم شهلای عزیز و امیدوارم که همیشه شاهد حضور پررنگ این خانواده عزیز در کنگره باشیم.
بنده اکثراً در لژیون سردار همیشه مشارکت را می نمایم و خداوند را شاکرم در کنار عزیزانی این چنین بخشنده مانند آقا مجتبی و خانواده عزیزشان هستیم و میتوانیم ایشان را الگوی خود قرار دهیم و تمرینی باشد برای بالا بردن صفت بخشندگی خودمان.
خاطرم هست روزی جناب آقای مهندس در یکی از جلسات فرمودند این روز ها اگر به کسی بگویی جانت را ببخش راحتتر می بخشد تا اینکه به او بگویی مقداری از مال را ببخش.
انشالله من هم بتوانم صفت بخشندگی را در خود پرورش بدهم و مانند این عزیزان باشم.
در مورد خانم اعظم باید عرض نمایم زمانی که وارد لژیون چهارم شدند حرکت خود را به خوبی شروع کردند و تمامی سی دی های خود را به خوبی می نویسند و این جا از ایشان این قول را می گیرم که تلاش خود را مضاعف نمایند و محافظ حرمت ها و قوانین کنگره باشند تا انشاالله در ادامه بتواند یکی از خدمتگزاران خوب کنگره باقی بمانند.
زمانی یک کمک راهنما عاقبت به خیری رهجویش را میبیند که ببیند رهجویش خدمتگزار شده است.
کسانی که فلسفه حقیقی کنگره را درک نمایند کسانی هستند که تلاش می کنند همیشه در کنگره باقی بمانند و خدمت نمایند ولیکن عده قلیلی هم هستند که نمی دانند به کجا پای نهاده اند و پس از مدتی یا بعد از رهایی خود دیگر بندشان با کنگره قطع میگردد و همه چیز را میگذارند و میروند. بنده اکثرا به خودم این تذکر را می دهم که سعی کنم درک نمایم و فراموش ننمایم که کجا هستم و در چه مکانی پای نهادم و با خودم این آرزو را دارم که تا جان در بدن دارم در حال خدمت کردن در کنگره باشم. از خداوند بزرگ می خواهم که اعظم عزیز و سمانه عزیز در کنگره ماندگار و خدمتگزار باشند و در آخر عرایضم این نوید را به تازه واردین عزیز میدهم که اگر امروز این خانواده عزیز توانستند این جایگاه را لمس نمایند و به حال خوش برسند و تولد سومین سال رهایی خود را برگزار نمایند قطعاً روزی نوبت رهایی شما نیز فرا خواهد رسید فقط کافی است که از شادی دیگران هم شاد باشید و در راه هیچ تردیدی به دلتان راه ندهید و محکم گام بردارید و فرمانبردار راهنمایتان باشید.
از خداوندی که بسیار بزرگتر از حد تصور ماست رهایی تکتک شما را خواهانم، انشالله روزی رهایی شما را ببینم باز هم به این خانواده عزیز تبریک عرض می نمایم و برای همه عزیزان آرزوی خوشبختی و سعادت دارم.
سخنان همسفر اعظم:
سلام دوستان اعظم هستم همسفر جا دارد که امروز و در این جایگاه از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار تشکر کنم که این جایگاه را فراهم نمودند تا ما راه رهایی و نجات را بیابیم. از راهنمایان خوب پدرم و راهنمایان مادرم و همچنین راهنمای خودم سرکار خانم زهره بسیار تشکر می کنم همچنین از راهنمایی خواهرم سرکار خانم شهلا سپاسگزارم و خداوند را شاکرم که امروز خانواده ما یک خانواده آرام و شاد است و ما هم توانستیم این روز عزیز را تجربه نماییم و همچنین از کلیه شما عزیزانی که با قدوم مبارکتان جشن ما را زینت بخشیده اید بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم
















اعلام رهایی



خدمتگزاران







لژیون های آموزشی












عکاس:مسافر مهدی ، همسفر لیلا
تایپ:مسافر مرتضی/مسافر محمد/ ویراستار مسافر فریدون
تنظیم و ارسال تصاویر:مسافر مصطفی
-
منبع:
مبارکه
- جمعه 15 بهمن 1400
- تعداد بازدید از این مطلب :
1056