English Version
English

پارامتر اصلی رهایی در کنگره

پارامتر اصلی رهایی در کنگره

کمک راهنمای محترم مسافر یوسف از نمایندگی رودهن با دوازده سال تخریب وارد کنگره شد؛ آخرین آنتی ایکس مصرفی‌شان شیره خوراکی بوده است، یازده ماه و ده روزبه روش DST با داروی OT به راهنمایی آقا کیان سفر کرد و در حال حاضر سه سال و نه ماه رهایی دارد، در ضمن ایشان در لژیون ویلیام وایت بوده اند به مدت ده ماه و ده روز به راهنمایی آقا کیان سفر کرده اند و در حال حاضر سه سال و پنج ماه است که از بند نیکوتین، آزاد و رها هستند. مصاحبه‌ای با ایشان ترتیب دادیم در مورد جایگاه خدمتی کمک راهنمایی در کنگره ۶۰ که در ادامه شمارا به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

در ابتدا به ما بگویید نحوه‌ی آشنا شدن شما با کنگره چگونه بود؟
من از طریق یکی از دوستانم که به کنگره می‌آمد با کنگره ۶۰ آشنا شدم. من با ایشان چند جای دیگر برای ترک رفته بودیم ولی موفق نشده بودیم، بعد از چند ماهی که این دوستم به کنگره آمده بود به من گفت: کنگره خیلی جای خوبی است، اگر می‌خواهی درمان شوی بیا اینجا و من هم آمدم و در شعبه‌ی ایمان سفرم را آغاز کردم.

چه پامترهایی باعث رها شدن و درمان شما در کنگره شد؟‌‌
اولین پارامتری که در رهایی من نقش اصلی را ایفا کرد فرمان‌برداری بود. وقتی راهنما انتخاب کردم به من گفت: ده ماه باید به حرف من گوش بدهی تا به درمان برسی، اگر این فرمان‌برداری کنی دنیا و آخرتت ساخته می‌شود. برایم عجیب بود و با خودم می‌گفتم، شاید دنیاییم را بتواند بسازد، چون با مصرف نکردن مواد هم وضع مالیم بهتر می‌شود و هم بیشتر می‌توانم به کارهاییم برسم، ولی آخرت من را چگونه می‌تواند بسازد؟! تا زمانی ‌که کم‌کم آمدم جلو و متوجه شدم دیگر نمی‌توانم به‌راحتی قبل دروغ بگوییم و کلاه سر دیگران بگزارم (با خنده) و خیلی از کارهای ضد ارزشی دیگر را انجام بدهم.

در مورد راهنما شدن و خدمت در این جایگاه یک توضیح دهید؟
بعضی مطالب بیان کردنش خیلی راحت ولی درک کردنش خیلی سخت است. زمانی که جرقه‌ی راهنما شدن در ذهن من خورد روی هدف قفل شدم، مثل هواپیمای جنگی که روی هدف خود قفل می‌شود. من خیلی راهنما شدن را دوست داشتم، بچه‌ها می‌گفتند: بهتر است که در جایگاه مرزبانی خدمت کنی، حتی فرم مرزبانی را هم پر کردم، ولی باور نداشتم که بتوانم مرزبان خوبی شوم ولی وقتی راهنما شدم گویی قبلاً راهنما بودم و برای این کار ساخته شدم.

رابطه بین راهنما و رهجو چگونه باید باشد؟
باید راهنما به صورتی باشد که هیبت پدر و مهر مادر را باهم داشته باشد. پدر نمی‌خواهد فرزند را تنبیه کند ولی باید به یک طریقی او را کمک کند تا وارد آن راهی بشود که باید برود و سر از بی‌راهه درنیاورد و یک ترسی هم داشته باشد اما نه ترس کشنده، بلکه ترسی که رهجو را به حالت تعادل برساند و از طرفی مانند مادر به او عشق بورزد.

زمانی که یک رهجوی شما به رهایی می‌رسد چه حس و حالی دارید؟
راهنما با یک سفر اولی سفر می‌کند، وقتی به رهجو سقوط آزاد می‌دهد درد می‌کشد، باید هر شب رهجو ها را در ذهنت نگه‌داری و تصویرسازی کنی تا زمانی که رهجو در ذهن راهنما باشد اتفاقی برایش نمی‌افتد و سفرش را خراب نمی‌کند.
شبی که فردای آن رهجویی می‌خواهد گل رهایی را از دستان پرمهر جناب مهندس دریافت کند، از خوشحالی تا صبح خوابم نمی‌برد و در هنگام رهایی گویی دنیا را به من داده‌اند. هدایت کردن یک انسان از تاریکی به‌طرف روشنایی‌ها کاری است بسیار ارزشمند.

 

شما راهنمای درمان سیگار هم هستید، لطفاً در مورد این جایگاه خدمتی و نقش درمان سیگار در رهایی مسافرها برایمان صحبت کنید؟
اولین رهایی سیگاری که داشتم برایم بسیار ارزشمندتر از رهایی مواد بود، چون سیگار ام‌الفساد می‌باشد و همه‌چیز از سیگار شروع می‌شود. ما یک ترک‌داریم، یک درمان و یک فوق درمان که‌ تعادل است. کسانی که می‌خواهند به تعادل برسند باید در کنار درمان مواد، درمان سیگار هم انجام بدهند تا به تعادل برسند، در غیر این صورت فقط قطع مصرف شده‌اند.

آقا یوسف با خدمت در کنگره ۶۰ چه چیزهایی بدست آورد؟
شاید بعضی‌ها بگویند این‌یک شعار است، ولی باید بگویم کنگره خانه‌ی اول و آخر من است. کنگره اولین چیزی که به من داد شخصیت ازدست‌رفته‌ام بود. ازلحاظ مالی بخواهم بگویم خدا را شکر روزبه‌روز وضعیتم بهتر می‌شود. از همه مهم‌تر کنگره خانواده را به من داد، پسر من یک مصرف‌کننده بود، برای یک پدر بسیار سخت است که یک‌مرتبه بفهمد که پسرش مواد مصرف می‌کند، به لطف خدا پسرم هم وارد کنگره شد و به درمان رسید. این سیستم کنگره است که همه کار را انجام می‌دهد و من راهنما ‌کاره‌ای نیستم. می‌خواهم بگویم که پشت این پرده یک نیم‌پرده‌ای هم است و این درکش کار هرکسی نیست مگر معنای آن بداند که آن چیست.

برای یک سفر اولی چه پیشنهادی دارید تا بتواند سفرش را با موفقیت به انجام برساند؟
یک مصرف‌کننده سالها با سر خودش حرکت کرده و نتیجه‌ای نگرفته، اگر می‌خواهد درمان شود باید فرمان‌بردار خوبی باشد تا نتیجه‌ی مطلوب را دریافت نماید. یکی از رهجوهای من خیلی بدقلقی می‌کرد او را پیش آقای مهندس بردم و به ایشان گفت: حالم خوب نمی‌شود و از لحاظ جسمی مشکل‌دارم کلی هزینه‌ی دکتر کردم ولی به نتیجه‌ای نرسیدم چه‌کاری باید انجام بدهم؟
آقای مهندس گفتند: "حکایت تو حکایت آن شترمرغی است که وقتی به او می‌گویند بار ببر، می‌گوید من مرغم، وقتی می‌گویند بپر، می‌گوید من شترم. تنها کسی که می‌تواند به تو کمک کند راهنمای توست پس برو و فرمان‌بردار محض راهنمایت باش".

در آخر اگر مطلبی است خوشحال می‌شویم بیان کنید:
در آخر خدا را شاکرم درزمانی زندگی می‌کنیم که آقای مهندس هستند و ما هم یک سرباز کوچک در رکاب ایشان هستیم.


تهیه و تنظیم: مسافر رضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .