English Version
English

زندگی من

زندگی من

سیل مشکلات زندگی،ناسازگاری های روزگار،تلخی ها،نادانی ها، اشک های شبانه و بخصوص تاریکی ها مرا به سمت دروازه های نورانی کنگره 60 روانه کردند. چه قدرتی می توانست حال خراب مرا بهبود بخشد؟چه نیرویی باید امید را در دل تاریک من روشن می کرد؟ دعاهای مادرم پشت و پناه خانواده ی یخ زده ی ما بود یا زمان آن فرا رسیده بود که لطف ویژه ی خدا شامل حال من هم بشود؟ قطعا هر دوی اینها به داد دل شکسته ی من رسیده بودند، و پاهای ناتوان مرا تا درب کنگره 60 همراهی کردند.

زندگی من:

من سرتا پا غرور و منیت سالها در جاده ی ضدارزشها به سمت اهداف واهی در حرکت بودم. سند موفقیت ها را به نام خودم می زدم و علت ناکامی ها را در بی عدالتی پروردگار جستجو می کردم. اگر طلب کمک کسی را اجابت می کردم،روزها در انتظار تلافی و پاداش از طرف او می نشستم. متوجه حال خراب خودم بعد از هر غیبت و بدگویی نبودم.تعریف عاقلانه ای از حال خوش نداشتم. ساعت ها در اندوه از دست دادن فرصت های طلایی گذشته به فکر فرو می رفتم،دریغ از اینکه لحظه حال را باید غنیمت می شمردم.شاید در نگاه اطرافیان انسان موفق و خوشبتی بودم،اما تنها کسی که خلا درونی مرا متوجه می شد،شخص خودم بود.

خیلی وقت بود که موفقیت ها برای من شادی آنچنانی به دنبال نداشتندو من خودم را نمی شناختم.با گوهر درونی خودم آشنا نبودم.انسانیت را در حد کلام محترم می شردم ولی متاسفانه درک عمیقی  از آن نداشتم.دلیل حال بد خودم را در دیگران و عوامل بیرونی میدیدم،دریغ از آنکه دلیل تمام حال خرابی هایم از نادانی و عدم شناخت موجودیت خودم سرچشمه می گرفت. روزگار گذشت و گذشت و چرخه ی زمانه چرخید و یک شب چشمانم را باز کردم و متوجه مشکل بزرگی به نام اعتیاد که اختیار زندگی ما را در دست گرفته بود،شدم.

مسئله اعتیاد:

قبل از ورود به کنگره 60 اعتیاد در چشمانم مشابه غولی که برای مبارزه با آن و از پا در آوردن آن باید هفت خان رستم را پشت سر می گذاشتم. بیتابی ها،تفکرات منفی،ترس و اضظراب امانم را بریده بود. ناگهان به دلم افتاد که باید گریه وزاری را کنار بگذارم و با افراد کاردان مشورت کنم. تفکر برای مشورت با افراد صالح و مجرب در این زمینه،اولین قدم مثبت من در این مسیر بود.آدرس کنگره 60 برای من ارسال شده بود ولی بهانه ها سد راه من بودند.من باید وجود مسئله اعتیاد به مواد مخدر این عزیزم را قبول می کردم و به کنگره 60 وارد می شدم تا اطلاعاتم را بیشتر کنم و مسئله اعتیاد و بهترین روش درمان آن را که کنگره 60 اجرا می شود را بشناسم.

تفکرات کنگره 60:

زمان زیادی طول نکشید که بر نفس خودم غلبه کردم و به سمت کنگره 60 روانه شدم. با گذشت روزها، ساعت ها و حتی دقیقه ها متوجه بودم که مسیر زندگی ام در حال تغییر جهت است. قدم های اول را برمی داشتم ولی ابهام  سر تا سر وجودم را فرا گرفته بود.حال خوش اکثر افراد را می دیدم ولی حتی تصور داشتن حال خوش و آرامش را برای خودم نداشتم. در گوشم زمزمه می شد که باید بال پرواز مسافرت باشی پس باید هر چه سریع تر از آن حالت افسردگی بیرون می آمدم. ای انسان، تو چیزی نیستی ، مگر آنچه خودت تلاش می کنی! باید فکر خودم را سر و سامان می بخشیدم، برای استحکام دیوارهای قلعه تفکرم تلاش می کردم تا از هجوم قبیله تفکرات منفی جلوگیری کنم. این شناخت را از آموزش های کنگره60 به دست می آوردم. کنگره 60 برای من دانشگاه است. آموزش هایی که در آنجا می دیدم را نه در دوره لیسانس و نه در دوره فوق لیسانس تجربه کرده بودم. اینها همه انگیزه مرا جهت ثبات قدم و تداوم حرکت در مسیر رهنمودهای کنگره 60 قوی تر می کرد.تفکر صحیح،تلاش،امیدواری، صبر و استقامت چکیده آموزش های من در روزهای ابتدایی سفرم در این مسیر بود.

تنها راه موفقیت و به هدف رسیدن من،عملی کردن این آموزش هاست. باید آنها را در زندگی پیاده کنم. به درمان قطعی رسیدن مسافرم از جمله مسائلی است که حال خوش مرا تکمیل خواهد کرد. اکنون که مدت کوتاهی از سفرم گذشته است، فقط و فقط روی رسیدن به اهدافم تمرکز کرده ام. هدف من از طی طریق در این مسیر به تعادل رسیدن است. باید جسم و روح من به تعادل برسد. با توکل به خدا، عزم راسخ و خواست قلبی حرکت در مسیر ارزش ها و دستورات کنگره شصت را شروع کرده ام و با امیدواری فراوان به سمت  رسیدن به هدفم گام برمی دارم. این حرکت باید در چارچوب قوانین و حرمت ها ی کنگره شصت باشد تا حتی برای لحظه ای  قدم هایم نلغزد.

نتیجه:

ناامیدی و حال خراب رخت خود را بسته و از زندگی ما کوچ کرده است. کمتر احساس غرور می کنم و برای جبران ضعف هایم تلاش فراوان می کنم. خیر و نیکی برای اطرافیان خواسته و ناسازگاری های روزگار را به دل نمی گیرم. بخشیدن و فراموش کردن بدی های دیگران را آموخته ام. مشکلات تا ابد با انسان است و تنها موضوعی که شیرینی لحضات خوش را برای من دل انگیز می کند، یادآوری پشت سر گذاشتن مشکلات زندگی می باشد.

در حد توانم با ترس ها مبارزه می کنم و اجازه نمی دهم که سد راه من شوند. اگر تجربه این مشکلات نبود، ظرف تحمل من به این اندازه زیاد نبود. هنوز هم نقاط ضعف بسیاری را در خودم احساس می کنم ولی می دانم که با تلاش و تمرین آموزش های کنگره 60 می توانم آنها را هم به قوت تبدیل کنم.تاریکی ها را تجربه و به سمت روشنایی ها روانه شده ام. همه و همه ی اینها چیزی نیست جز لطف خدا. و در آخر اذعان می کنم که اصلی ترین و مهم ترین عامل حال خوش اکنون من، شکرگزاری از خداوند است که در هیچ لحظه ای آن را فراموش نمی کنم و  نخواهم کرد.

 

 

نویسنده: افسانه خدایی

منبع کنگره 60

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .