English Version
English

حس تازه؛ گفت و گو با همسفر زیبا

حس تازه؛ گفت و گو با همسفر زیبا

لطفاً به‌رسم کنگره خودتان را معرفی کنید؟

سلام دوستان زیبا هستم هم‌سفر حسین. با بیش از دوازده سال مصرف اپیوم و شیشه مسافرم وارد کنگره شدیم. 15 ماه به راهنمایی آقا موسی و سرکار خانم مرضیه عزیز به روش dst و داروی ot سفر کردیم. ورزش در کنگره والیبال. در حال حاضر دو سال و نه ماه است که وارد سفر دوم شده‌ایم.

این‌که شما جزء اولین گروهی بودید که به جایگاه مشاور تازه واردین، نائل شدید، چه حسی دارید؟

یک حس عجیب و نو داشتم که تاکنون تجربه نکرده بودم. یک سالی بود که می‌دانستم در این آزمون قبول‌شده‌ام و در این جایگاه در این مدت خدمت کرده بودم. ولی وقتی دیده‌بان محترم تماس گرفتند و گفتند 29 بهمن برای مصاحبه و گرفتن شال به تهران باید برویم، آن لحظه را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. خیلی شاد و سرخوش بودم که اصلاً قابل توصیف نیست. تا اینکه روز موعود رسید و آقای مهندس شال را بر گردنم انداختند و وقتی به چشمانشان نگاه کردم و لبخندشان را دیدم، دیگر در پوست خودم نمی‌گنجیدم ول به حس دیگری هم آن روز داشتم، حس گرفتن مسئولیت جدید و اینکه چقدر از این به بعد باید مراقب رفتار و کردارم باشم.

 

لطفاً جایگاه مشاور تازه واردین را از دیدگاه خودتان توصیف کنید؟

به نظر من این جایگاه بسیار مهم است. چون آقای مهندس مهم بودن این جایگاه را چندین بار بیان کردند و گفتند یک مشاور با توانایی خودش می‌تواند یک مسافر یا یک هم‌سفر نگران را امیدوار و مشتاق به آمدن کنگره کند. پس باید خیلی مراقب رفتارمان باشیم و کسی را که پر از غم است و ناامید از همه‌جا به کنگره پناه آورده را، ناامید نکنیم.

در جایگاه مشاور تازه واردین، چه چیز شمارا به خود جذب کرد؟

روز اولی را که به کنگره آمدم، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. حس همان کودکی را داشتم که به کلاس اول می‌رفت. سرشار از سؤال و ناامیدی بودم و فکر می‌کردم که مشکل من از همه حادتر است. آن روز خیلی بی‌تاب بودم، مشاورم دستش را روی دستم گذاشت و گفت: مسافرت خوب می‌شود نگران نباش. در چشمانش آرامش را دیدم و آن روز واقعاً حالم خوب شد و مشتاق آمدن به کنگره شدم. من که فقط از سر کنجکاوی به کنگره آمده بودم تا ببینم مسافرم کجا می‌رود و در آنجا چه‌کار می‌کند، خودم هم دیگر به خاطر مهر و آرامش مشاورم در آنجا ماندگار شده بودم و به خودم می‌گفتم اگر روزی مشاور شوم، درست مثل خانم ناهید مشاوره می‌کنم.

 

کلامی از استادان یا وادی که همیشه باعث قوت قلبتان شده است را بگویید؟

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است، تنها پیوند محبت است که ما را به هم متصل نگه می‌دارد. این پیام همیشه باعث قوت قلب من می‌شود که به من می‌آموزد که خالص وبی منت بی دیگران کمک کنم.

 

کلام آخر.

در آخر از آقای مهندس حسین دژاکام تشکر می‌کنم که چنین بستری را فراهم کردند برای کسانی که از این بیماری رنج می‌برند و دنبال راه درمان هستند. از خانواده‌ی آقای مهندس سپاس‌گزارم که همیشه الگوی صبر بوده‌اند. از راهنمایان عزیزم خانم مرضیه و خانم زینت عزیزم تشکر می‌کنم که حال خرابی‌های من را تحمل کردند و به زندگی من آرامش و امید داده‌اند و باراهنمایی‌هایشان مرا بیشتر به ادامه راه ترغیب می‌کنند.

 

نویسنده:  هم‌سفر زیبا لژیون اول
تایپ و تنظیم: هم‌سفر مریم لژیون اول
سایت هم سفران نمایندگی قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .