جلسه گذشته، هشتمین جلسه از دور شانزدهم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60 مخصوص لژیون پزشکان پارک طالقانی با دستور جلسه «وادی ششم و تأثیر آن روی من» و «سی دی طوطی» با استادی دکتر شیوا و نگهبانی جناب مهندس دژاکام و دبیری دکتر اعظم روز جمعه مورخ 97/11/26 رأس ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان دکتر شیوا هستم یک همسفر:
تشکر میکنم از نگهبان جلسه که این فرصت را در اختیار من قراردادند. دستور جلسه وادی ششم هست: حکم عقل را در قالب فرمانده بزرگ کاملاً اجرا مینماییم. یکی از مؤلفههای سرنوشتساز که جزو صور پنهان است همین فرمان عقل است. وادی اول تفکر است و بعد حرکت از ناامیدی به امیدواری و شناسایی خویشتن و خداوند و اجرایی کردن تمام اعمال و سپس همین اجرای فرامین عقل و تکامل عقل است. همیشه یک تناقض آشکار بین عقل و مغز وجود دارد؛ شاید ما فکر میکنیم مغز تمام دستورات را صادر میکند اما مغز فقط دستورات فیزیولوژیک را صادر میکند، تمام فرامین توسط عقل صادر میشود. مغز تفاوتش با عقل این هست که مغز جزو صور آشکار است و با تولد آغاز میشود و مترجمی برای عقل است. عقل آغاز و پایانی ندارد، قبل از تولد هم وجود داشته و بعد از مرگ هم وجود دارد. ما یک عقل کل داریم که در تمام هستی وجود دارد و یک عقل انفرادی و جزئی که در تکتک موجودات روی کره زمین وجود دارد. از سنگ، گیاهان، حیوانات، همه دارای عقل هستند، ولی درجات متفاوت دارند؛ گیاهان به سمت نور منحرف میشوند، آسمانخراشهایی که موریانهها میسازند اینها نشاندهنده عقل، اندیشه و تفکر است اما با درجات متفاوت. عقل در تکامل خود تابع خود است و روح با لطایف منحصر بفرد خودش توسط عقل راهبری میشود. شاید فکر کنید روح، بالاتر از عقل هست اما این عقل هست که میتواند فرامین روح را بپذیرد یا نپذیرد.
اینکه عقل در تکامل تابع خودش است بدین معنی است که ما کمکم در مسیر آموزش که قرارمی گیریم، به چاه میافتیم یا در مسیر ضد ارزش قرار میگیریم، کمکم سعی میکنیم راه درست را انتخاب کنیم و به چاه نیافتیم گرچه بسیاری انسانهای نادان ممکن است صدها بار به چاه بیافتند و باز به مسیر خود ادامه دهند. درواقع عقل کل به تمام هستی نور خود را میتاباند. عقل کل فرمانروای بزرگی هست که تمام ما باید به فرمان او دربیاییم و تمام ما موجودات و انسانها بسان خانههایی هستیم که روزنههایی داریم و اندازه این روزنهها بهصورت خودکار عمل میکند، به این صورت وقتی ما بهطرف ارزشها و روشناییها حرکت کنیم اندازه روزنهها بزرگتر شده و نور عقل بیشتری وارد خانه میشود و اگر به سمت ضد ارزشها گام برداریم نور عقل کمتری وارد خانه ما میشود. اکنون میپردازیم به ریشه لغوی عقل» این کلمه عربی از ریشه عقال هست که عقال طنابی هست که در پرههای بینی شتر میگذارند و شترسوار حرکت به سمت راست، چپ و توقف؛ و شتر را در صورت نافرمانی مهار میکند و درواقع کلمه عقال به معنای هدایتگر و مهارکننده است. در انسان هم همین است. حاکم عقل اطلاعات را از حواس مختلف که جزء پنج حس صور پنهان و پنج حس صور آشکار و حس یازدهم است را میگیرد و بعد اطلاعات را پردازش کرده و درنهایت حکم را صادر میکند. اگر این اطلاعات غلط باشد فرامین غلط صادر میشود و اگر اطلاعات درست باشد فرامین درست را صادر میکند. درواقع عقل مانند قاضی عمل میکند. همانطور که قاضی باید از اطلاعات و مهارت و آگاهی کافی برخوردار باشد عقل هم همینطور است. اولین قوه بهکاراندازی عقل، حس است. ما اگر حس سالم داشته باشیم فرامین درست را صادر میکنیم؛ درواقع حس در تمام کائنات میچرخد و اطلاعات را به عقل منتقل میکند؛ و چطور میشود که ما اطلاعات درست را دریافت کنیم؛ بهوسیله چرخه آموزش، تجربه و تفکر که دانایی خود را با شناخت و آگاهی بالا ببریم و درواقع حس خوب هست که فرامین عقل درست را صادر میکند.
ما انسانها همیشه بر سر یک دوراهی قرار میگیریم با دو ندا در درون خودمان، مثلاً شخص مصرفکننده یا یک شخص بیمار تصمیم به درمان میگیرد یک ندا درونش میگوید مصرف کن، آخرش مرگ است و به ناامیدی ما را فرامیخواند و میگوید مصرف مجدد داشته باش، دم غنیمت است و یک ندا میگوید امیدوار باش و جلو برو. ندای اول ندای نفس اماره است و ندای دوم ندای عقل است. این نبرد درون که در کتاب شصت درجه طوفان درون به آن گفته میشود، درواقع بین عقل و نفس اماره هست و همیشه در درون انسان هست و درصورتیکه ما بهفرمان عقل نزدیک شویم میتوانیم به نفس لوامه برسیم. شهر وجودی ما انسانها به یک کشور تشبیه شده که هرکدام از انسانهایی که در آن زندگی میکنند ممکن است صالح یا فاسد باشند و شورایی دارند که تصمیمات را به آن شورا منتقل میکنند و به عرض حاکم بزرگ که عقل است میرسانند و انسانهای صالح و فاسد را همان نفس اماره و لوامه و مطمئنه در نظر گرفتهاند و اگر تصمیمات منطقی به عرض حاکم بزرگ رسانده شود، دستورات درست و منطقی اجرا میشود و همه در صلح و آرامش هستند ولی اگر دستورات غیرمنطقی صادر شود در آن صورت قدرت به دست نفس اماره میافتد و انهدام و تخریب و انجام ضد ارزش در انسانها ادامه پیدا میکند تا جائیکه غرق در مستی و غرور میشوند و یا اینکه براثر ناامیدی و بیماری تخریب ادامه پیدا میکند تا اینکه شاید روزی شخصیتی به نام نفس لوامه بیاید و شروع به سرزنش بزرگان کند و دوباره قدرت به دست فرمانروای مطلق برسد؛ در این صورت است که اگر مسافران ما در مرحله نفس لوامه قرار بگیرند، ورود به سفر اول کرده و راه اصلی را که همان درمان و رسیدن به تعادل است را پیدا میکنند. مرحلهای که وقتی ضد ارزش و یا مصرف مواد انجام میدهند بلافاصله پشیمان میشوند و ممکن است که در این مسیر شخصیتی پیدا شود به نام نفس مطمئنه؛ یعنی نفس قابلاطمینان یعنی نفسی که وقتی به قدرت میرسد، فرمانروایی مطلق عقل است که کمتر کسی به این مرحله میرسد؛ که در ظاهر و باطن کارهای ارزشی انجام میدهد.
مثلاً یک شخص مصرفکننده که بعد از درمان به مرحله نفس مطمئنه میرسد دیگر چه در خواب چه دربیداری مصرف مواد را تجربه نمیکند. حالا برای چه ما میخواهیم بهفرمان عقل نزدیک شویم و آن را انجام دهیم و درصورتیکه ما میتوانیم آن را انجام دهیم که به تزکیه و پالایش نفس بپردازیم؛ نفس خواستههای معقول و غیرمعقول هست که در ظاهر و باطن تعیین موجودیت میکند و به درجات متفاوت در انسانها وجود دارد، زمانی که ما با شناخت و آگاهی بتوانیم اطلاعات درست را توسط حواس خودمان به عقل برسانیم و به دانایی برسیم در این صورت میتوانیم فرامین درست را توسط عقل صادر کنیم پس میبینیم که اطلاعات درست خیلی میتواند سازنده باشد. به فرامین عقل رسیدن اینطور نیست که کارهای شگفت و ماوراءطبیعی، انرژیدرمانی یا سمزدایی انجام دهیم، فقط از همین کارهای کوچک که مسافران در کار دیگران دخالت نکنند، بهداشت فردی را رعایت کنند، استرس نداشته باشند، تغذیه مناسب داشته باشند، ورزش کنند و خودبزرگبینی نداشته باشند که منشأ خیلی از بیماریها هست و قضاوت نکنند، همین کارهای کوچک میتواند فرمان عقل باشد و بعدازآن به فرمانهای بزرگ برسند. زمانی که ما فرماندهی عقل را داشته باشیم میتوانیم فرمانده خوب و لایقی برای خودمان باشیم. فاصله بین فرماندهی نفس اماره و فرماندهی عقل فاصله اندکی است ولی ازنظر زمانی ما باید راه زیادی را طی کنیم تا به فرمان عقل نزدیک شویم.
در سی دی «طوطی» دو مقوله را جناب مهندس بیان میکنند: یکی در مورد طوطی و بقال است که در مورد قضاوت و داوری، قیاس و مقایسه است و مورد دوم اهمیت تغذیه است؛ که این دو مقوله کارهای کوچکی است که ما میتوانیم انجام بدهیم که ارتباط آن اجرای فرامین عقل است. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
جلسه به مشارکت گذاشته شد
سلام دوستان دکتر صمد هستم یک همسفر:
در کمک به درمان اعتیاد نقش این دستور جلسه کاملاً مشهود است. چرا عقل فرد مصرفکننده نتوانست حکم درست صادر کند؛ چون اطلاعاتی که به آن میرسد نادرست است، وقتی اطلاعات غلط باشد حکم عقل هم نادرست است و درنتیجه مکرر دور خودش میچرخد. باید اطلاعاتی که از طریق حواس به عقل منتقل میشود تزکیه و پالایش شود؛ باید از ضد ارزشها دور شود تا عقل بتواند حکم درست را بدهد. اگر اطلاعات درست به عقل مصرفکننده نرسد نمیتواند به درمان برسد؛ این زمان ده یازده ماه که برای شخص مصرفکننده در کنگره 60 تا رسیدن به درمان در نظر گرفتهشده درواقع برای تزکیه و پالایش است. عقل یک راهنمای درون برای انسان است. این پالایش ذرهذره با آمورش جهانبینی در کنگره 60 که همان مثلث درمان جسم، روان و جهانبینی است اتفاق میافتد و باعث میشود اطلاعات درست ذرهذره به شخص مصرفکننده برسد و تغییر صورت بگیرد تا عقل حاکم شود. ممنون.
سلام دوستان زهره هستم یک همسفر:
ممنون از وقت مشارکت. در مورد وادی ششم برای اینکه شخص به فرمان عقل برسد باید فرمانبردار خوبی باشد؛ یعنی بتواند از ضد ارزشها دوری کند و یکشبه نمیشود انسان راه صدساله را طی کند و فیلسوف شود. باید ذرهذره از ضد ارزشها دوری کنند؛ اینها در گذر زمان باعث میشود فرد به یک فرد عاقل تبدیل شود و دیدگاه و ادراکاتش تغییر کند؛ و سی دی «طوطی» مکمل سی دی قیاس بود که هر چیزی را نباید با دید خودمان مقایسه و قضاوت کنیم. لازم نیست که هرچه را میبینیم حتماً قضاوت کنیم؛ و وقتیکه دانش و آگاهی نداریم قضاوت نکنیم. ممنون.
سلام دوستان دکتر مجید هستم یک مسافر:
در رابطه باعقل چیزی که برای من جالب بود اینکه، آقای مهندس عقل را یکی از بزرگترین مؤلفههای صور پنهان دانستند. این نشاندهنده ماهیت خاص برای عقل است. شهر یا کشور وجودی ما با خواستههای مختلف دارای یک مرکز فرماندهی یا عقل هست که در این قلعه نگهبانانی وجود دارد که یکسری خواستهها را پالایش میکنند و بعدازاینکه پالایش کردند به عرض فرمانروا میرسانند و فرمانروا اگر عاقل باشد آنها را باز دوباره بررسی میکند و فرمان میدهد. عقل در مثلث عشق و ایمان است که به سار مهم است. عقل فر اهورایی و ایزدی دارد. در جهان آفرینش خداوند عقل کل است. ما اگر در این دریای طوفانی داریم کشتیرانی میکنیم، به نقشه راه نیاز داریم. راه رسیدن به صراط مستقیم اجرای فرمانها عقل است. متشکرم.
سلام دوستان دکتر اعظم هستم یک همسفر:
من سالها است که افتخار حضور در جلسات لژیون پزشکان را دارم و از بودن در این جمع واقعاً احساس آرامش دارم و انرژی میگیرم. من مشکل خودم را میخواهم مطرح کنم: همه ما برای بحث درمان اعتیاد اینجا جمع شدهایم، همه پزشکان روانشناس، همه همکارانی که به نحوی مرتبط هستند، افرادی که ما با آنها سروکار داریم درگیر اعتیاد هستند، در کلینیک خود من اغلب کارگر هستند حتی پول دارو را ندارند که هفتگی بیایند دریافت کنند، میگویم باید هفتگی بیایید میگویند پول نداریم. از بازرسی آمدند کلینیک من و گفتند مددکار چرا ندارید، من گفتم من هم واقعاً میخواهم مددکار داشته باشم. مریضها را نمیشود پیگیری کرد، خیلیها نمیخواهند در جریان رفتوآمدها شناخته شوند. از آقای مهندس میخواهم که کمک کنند چطور میشود پروتکلها اجراییتر شود.
آقای مهندس فرمودند:
خانم اعظم میخواهد این را بگویند که: ما کلینیک داریم که جدیداً باب شده یک سری بازرس میآیند در کلینیکها، بعد پرونده را برمیدارند و میگویند به مریض زنگ بزن و اگر مریض نیامد، شما داروها را قاچاقی رد کردید رفته؛ بعد مشکلاتی به وجود میآورد، یک مریض ممکن است برود یک کلینیک و شماره تلفن منزلش را ندهد؛ و یا اینکه زنگ بزنند به تلفن همراه او و همسر او جواب بدهد و بگوید با چه کسی کار دارید، بگوید با آقایی که مصرف هروئین میکند و میآید کلینیک ما و دارویش را میگیرد، آنوقت سیستم به هم میخورد. این نقد و انتقادی هست که خانم اعظم دارد و به من هم گفت و من گفتم مطرح کنید در جلسه که یک سری مشکلات اینطوری هست برای کلینیکها، که بعداً انشاءالله ما پیگیری میکنیم ببینیم به کجا میرسانیم. خوب برگردیم به بحث خودمان.
سلام دوستان دکتر مسعود هستم یک مسافر:
دو مقوله خیلی قشنگ است یکی از آنها در مورد عقل است؛ چیزی که من ندارم آنها چطور در مورد آن حرف بزنم. یک مقوله دیگر هم قیاس است. من در موردقیاس، شعر آن را برایتان میخوانم:
بود بقالی و وی را طوطیی
خوشنوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربهای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجهاش
بر دکان بنشست فارغ خواجهوش
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را
بقالی طوطی داشت طوطی رونق کسبوکار او بود روزی گربهای دنبال موشی میکرد، از ترس جانش طوطی بهطرف شیشههای روغن گل پرواز کرد، شیشه روغن گل ریخت و صاحبش آمد دید و فهمید طوطی ریخته و زد بر سر طوطی و کاکل طوطی ریخت. دیگر حرف نمیزد. جولقی سر برهنه میگذشت، جولقی، درویشانی بودند ملامتی و ابروان خود را میتراشیدند، لباسهای ژنده میپوشیدند، دوست داشتند زیباییهای آنها دیده نشود؛ درحالیکه آدمهای بزرگی بودند.
جولقی سر برهنه میگذشت
با سر بیمو چو پشت طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان
کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
یک آدم عارف بزرگی را یک طوطی با خود مقایسه میکرد. ما در زندگی، خودمان را اینطوری قیاس میکنیم. برای مثال عرض میکنم، من وقتی دوره نظامی بودم، وقتی امضاء میکردم مینوشتم مارشال حاج رسولی، حالا ستوان دو بودم؛ فکر میکردم یک روزی من باید مارشال شوم. آرزو خیلی خوب است ولی آدم باید پلهپله به آن برسد. در مورد سی دی عقل: در دنیای عرفان، مولانا، حافظ دو آیتم برای تفکر بشری قائل هستند، یکی عقل و دیگری عشق است؛ و این دوتا را مقابل هم قراردادند در کمال تأسف و چیزی که من را جذب کرد در اینجا و همهجا جذب میکند، نوآوری است. یک آدم ای که کلمه معتاد را تبدیل میکند به مسافر و کلمه یک انسان رنجکشیده را میگوید همسفر. درمان را میگوید: سفر. این یک نوآوری است. آقای مهندس نوآوریهای زیادی انجام دادهاند که به نظر من جا دارد که اعلام شود؛ و یکی دیگر این است که ایشان بهجای اینکه عقل و عشق را متضاد، مقابل هم قرار بدهد، آمده گفته نه آقا عشق هست، عقل هست، ایمان هم هست. اینها هیچکدام بهتنهایی بدرد نمیخورد و اگر هرکدامش خیلی قویتر از آن دوتای دیگر شود به ضرر بشریت تمام میشود. من این را به زندگی خودم برمیگردانم، بنده درمانگر نیستم، ولی در اینجا خیلی آموزش میبینیم. من خیلی احساساتی هستم، زود گریه میکنم، پس احساس من قوی است و عقل خیلی خوبی نداشتم؛ قضاوتهای تندی میکردم، خشن بودم، کسی جرأت نداشت از کنار من رد شد، خیلی حرکات عجیبوغریبی از من سر میزد. درصورتیکه اگر با عقل، احساس خود را کنار هم میگذاشتم شاید موفقتر عمل میکردم. یک حلقه گمشدهای باید عقل و عشق را که مقابل هم هستند در کنار هم قرار بدهد و آنهم ایمان است؛ یعنی من در کنگره 60 دیدم که خدایا یک فرد مصرفکننده بیجا شده، این ممکن است درست شود، آقای مهندس میفرمودند: وقت خودش درست میشود؛ یعنی چی، یعنی ایمان دارم که این درست میشود. من اینطوری معنی ایمان را فهمیدم. ایمان به کاری که داریم انجام میدهیم. ما در کنگره 60 اگر شخصی بخواهد که درمان شود ما ایمان داریم که او درمان میشود. متشکرم.
سلام دوستان دکتر شهرزاد هستم یک همسفر:
من در رابطه با عقل احساس میکنم در مسیر زندگی ما آیتمهای زیادی نقش مهمی را بازی میکنند: عقل هست، ایمان هست، عشق هست، مسائل اقتصادی و اجتماعی هست. یکی از آیتمهایی که میتواند خیلی قوی عمل کند عقل است و ایمان هم از عواملی هست که در این مسیر میتواند خود را پررنگتر نشان بدهد. تمام عملکردهای ما اینطور شکل میگیرد که در طول این مسیر از کدامیک از این عوامل ما بیشتر استفاده بکنیم؛ بهطور مثال یک مصرفکننده مواد تمام این آیتمها با شدت و ضعف در زندگیاش قرار میگیرد، ولی کجا خطا پیش میآید که فرد بااینکه میداند آخر این راه نابودی است، بازهم ادامه میدهد. اشکال اینجا است که ما یک عامل را خیلی پررنگتر میکنیم. مثلاً در رابطه با یک کاری ما بیشتر احساسی عمل میکنیم و عقل خودش را نشان نمیدهد. در مورد قضاوت و قیاس هم اینکه قیاس و قضاوت باید در شرایط نقد باشد، ما نکات مثبت و منفیاش را بیان کنیم و درواقع قیاس و قضاوت در این شرایط میتواند سازنده باشد و اثر منفی کمتری در زندگی ما بگذارد. ممنون.
سلام دوستان دکتر فریدون هستم یک همسفر:
مسلماً آن چیزی که مهمترین عامل برای تصمیمگیریها هست، عقل است. مغز یک ابزار است. ممکن است یک فرد بسیار باهوش باشد و برود سرقت انجام دهد یا کارهای خلاف انجام دهد. خوراکهایی که ما وارد بدن خودمان میکنیم در اندیشه ما تأثیرگذار است. دوم اینکه آن بایدها و نبایدها که جهانبینی را میسازد؛ اگر جهانبینی درست باشد و بایدها و نبایدهای درستی به انسان ورود کند، باعث میشود عقل بهترین انتخاب و عملکرد را داشته باشد. یک شعری را میخوانم از اقبال لاهوری:
غربیان را زیرکی ساز حیات
شرقیان را عشق راز کائنات
زیرکی از عشق گردد حقشناس
کار عشق از زیرکی محکم اساس
عشق چون با زیرکی همبر شود
نقشبند عالم دیگر شود
سلام دوستان دکتر نونا هستم یک همسفر:
وقتی به انسان اختیار داده شده باید یک نیرویی کنار اختیار باشد تا ما آن را در راه درست استفاده کنیم. پیامبران و اولیاء از بیرون انسان را راهنمایی میکنند و عقل از درون انسان؛ که اگر عقل را درست بکار ببندیم میتوانیم مسیر درست را در زندگیمان انتخاب کنیم و شرط اینکه عقل درست عمل کند، این است که اطلاعات درست به عقل بدهیم. ممنون.
جناب مهندس
سلام دوستان حسین هستم مسافر:
ما اعتقاد داریم که اعتیاد شامل سه قسمت است؛ جسم، روان و جهانبینی. در یک فرد مصرفکننده، هم در قسمت فیزیولوژیاش تخریب ایجاد میشود و هم در قسمت روان او تخریب ایجاد میشود و هم در قسمت جهانبینی یا نگرش، دیدگاه، تفکر او تخریب ایجاد میشود. روان را صحبت کردیم، فیزیولوژی را هم صحبت کردیم، وقتی رسیدیم به جهانبینی، برای آموزش آن چهارده تا وادی را طراحی کردیم؛ چیز عجیبوغریبی نیست، مثل عطار، هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم؛ که هفت وادی دارد عطار که در کتابش هم هست. عبدالرحمان جامی هم هشت وادی را مطرح کرده که باید این وادیها را طی کنید تا برسید به آن مرحله، که من آمدم اینها را تبدیل کردم به مسائلی که برای جهان امروز است که کاربردیتر باشد و بشر امروز کاملاً اینها را درک بکنند.
اولینِ آن با تفکر شروع شد؛ با تفکر ساختارها آغاز میشود، بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود و همینطور مرحلهبهمرحله آمدم و حالا چرا من عقل را گذاشتم اینجا؟! چون آنوقت من در گروههای دیگر هم میرفتم سر میزدم، گروهی داشتیم نشئتگرفته از امریکا بود، الآن هم هست و خیلی هم گروه خوبی است. در آنجا در دوازده قدم، در یکی از قدمها میگوید ما از سلامت عقل برخوردار نیستیم؛ به عقیده من این میشود یک مسئلهای. وقتی ما به کسی میگوییم که از سلامت عقل برخوردار نیستی، توجیهی میشود برای تمامی کارهایش. هر کاری که انجام میدهد میگوید من از سلامت عقل برخوردار نیستم. هر مشکلی که پیش میآید، یک خط کش میگذارد و خودش را از بقیه افراد جامعه جدا میکند؛ که نه من از سلامت عقل برخوردار نیستم دیگر، پس این کارهای من طبیعی است، من هر کاری که دارم انجام میدهم تقصیر من نیست چون من از سلامت عقل برخوردار نیستم. این هست که من در آنجا وادی عقل را مطرح کردم که عقل هیچوقت مریض نمیشود. عقل همیشه سالم است. اطلاعات غلط به عقل میرسد، آگاهی غلط به عقل میرسد، عقل باید اطلاعات به آن برسد و بر مبنای آنها قضاوت کند و تصمیمگیری کند که حالا این درست هست، یا درست نیست. اگر اطلاعات غلط به آن برسد برنامهریزی غلط میکند، اگر اطلاعات درست به او برسد، قدر مسلم درست برنامهریزی میکند. در وادی چهارده، عشق هم مطرح میشود و همانطور که مسعود هم گفت اینها مقابل همدیگر نیستند. عقل و عشق و ایمان باهم است. ایمان یعنی تجلی نور خداوند در انسان. انسانی که ایمان دارد باید نور خداوند در چهرهاش دیده شود. انسان بداخلاق، کجخلق و عبوس ایمان نمیتواند داشته باشد، خیال میکند ایمان دارد. اگر ایمان بهتنهایی باشد، میشود ابن ملجم مرادی؛ یک سری اعتقادات خشکخالی داشت. اگر عشق بهتنهایی باشد میشود خودشیدایی مستان، خیلیها هستند میگویند عشق به تنهایی کافی است و دور عقل خط کشیدهاند. عقل به تنهایی هم میشود چرتکه، ماشینحساب. برای اینکه انسان بتواند متعادل باشد باید عقل، عشق و ایمان کنار همدیگر قرار بگیرد. اگر کسی عاشق باشد و فاقد عقل و یا ایمان باشد این معنیاش چه میشود، ایمان دارد ولی عقل ندارد. آیات لقوم یتفکرون، لقوم یعقلون، نشانهها مال متفکرین است، برای کسانی است که تعقل میکنند. نمیتوانیم بیاییم اینها را جدا از همدیگر قرار بدهیم؛ به اعتقاد من اینها هر سه تا باید کنار هم باشد تا ما به نتیجه برسیم.
پس معتاد بیعقل نیست، معتاد خیلی هم عقل دارد، حتی آن کارتنخواب هم که در کنار خیابان خوابیده هم عقل دارد، حتی مورچه هم عقل دارد؛ در کتاب آمده است که در قصه سلیمان که داشت لشگرش میرفت، رئیس مورچگان میگوید بروید کنار اینها حالیشان نیست ما را لگد میکنند. همه موجودات هستی دارای عقل هستند. عقل در مغز نیست. یک مثال ساده میآورم: اگر ما بگوییم عقل در مغز است، پس ما چرا میرویم سر خاک پدرمان، سر خاک مادرمان؟ اینها که عقل ندارند دیگر. اگر در مغز باشد پس تمام رفتگان عقل ندارند، حضرت رسول و یا حضرت مسیح که رفتهاند دیگر عقل ندارند برای مثال، اگر جایگاه عقل در مغز باشد، مغز رفتگان از بین رفته، پس آنها چگونه وجود دارند. پس همه ما قبلاً و دروناً اعتقاد داریم که آنها هستند و بزرگان هستند، اسطورهها هستند، اولیاء هستند، انبیاء هستند و جایگاهش درون است. ما از صور پنهان انسان آگاهی زیادی نداریم؛ که من این مسئله را در سی دی آخری مطرح کردم که انسانهایی که همهچیز را با دیده و پنج حس میدانند، فقط مادی هستند آنها با چشم خود فکر میکنند؛ که ما در کره زمین یک سیب را در نظر بگیرید که درون آن چند کرم کوچک هست. آن کرمها چون درون سیب هستند، همهچیز را از درون سیب موردبررسی قرار میدهند. چطور هست، چطور نیست، آنها دیگر از درخت اطلاعی ندارند، از ریشه، برگ، فتوسنتز و خیلی چیزهای دیگر اطلاعی ندارند. به جهان بیرون اعتقادی ندارند، هیچچیز را ندیدهاند. فقط درون سیب هستند و درون سیب را میبینند و حالا بعضیها هم میآیند یک سری پیشبینیهایی هم میکنند: که همهچیز بر مبنای عقل است و انسان بقاء ندارد و ما وارد آن مقولات نمیشویم.
هیچ موجودی فاقد عقل نیست و آن کارتنخواب هم دارای عقل سلیم است. ولی دستشان نمیرسد، زورشان نمیرسد، اعتیاد یک بیماری است، خماری یک بیماری است. خماری بدترین مریضی دنیا است. ما خیال میکنیم کارتنخواب عقل ندارد، خیلی هم خوب عقل دارد اما گرفتار یک مریضی و بیماری شده که نه راه برگشت دارد نه راه پیش؛ مثل آن قضیه که دو رفیق داشتند باهم میرفتند و میبینند یک خیک پنیر در رودخانه میرود، به دوستش میگوید: این خیک پنیر را بگیرم یک پنیر مجانی به من میرسد، میپرد در رودخانه که خیک را بگیرد نگو این خرس بود، خرس این را میگیرد و رفیق دیگرش میگوید بابا او را رها کن خیک پنیر را نمیخواهیم، میگوید من خیک پنیر را رها کردم او مرا رها نمیکند. اینها همینطوری است. او بهحساب دیگری رفت سمت اعتیاد و حالا میخواهد بیاید بیرون، حالا اعتیاد او را رها نمیکند. ما اگر این را درک کنیم میتوانیم در مسئله اعتیاد پیشرفت خیلی بهتری بکنیم و به درمان خیلی زیادی برسیم. خوب امروز چند تا رهایی از کلینیکها داریم. خوشحال هستیم که کلینیکها هم راه افتادند.
یک رهایی داریم از کلینیک رجاء زنجان: نام پزشک: آقای رضا نام راهنما: عباس نام مسافر: حامد همسر ایشان هم خانم پری.
یک رهایی از کلینیک سحر اشتیاق اسلامشهر: نام مؤسس: آقای بهرام نام روانشناس: خانم مینا نام راهنما: آقای احسان نام مسافر: آقای علی نام همسفر: خانمها سهیلا، محدثه، حوریه، رومینا
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر:
راهنمای کلینیک هستم از زنجان؛ حامد با مصرف شدید قرصهای گیاهی دتا و دتای هندی که واقعاً خیلی خطرناک هستند وارد اعتیاد شده بود، با تخریب شدید، نه تعادل جسمی، نه تعادل روحی و فکری و بسیار آشفتهحال بود؛ و خیلی منظم و مرتب سفر کردند و سیدیها را نوشتند تبریک عرض میکنم.
سلام دوستان حامد هستم یک مسافر:
با بیش از سیزده سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی: تریاک، متادون و انواع قرص مدت شانزده ماه سفر کردم به روش D.S.T و داروی O.T درمان شدم. رشته ورزشی تنیس روی میز و دوچرخهسواری. در ضمن ده ماه هم سفر نیکوتین داشتم و با نیکولایف خوراکی به روش D.S.T درمان شدم هردو به راهنمایی راهنمای عزیز آقای عباس.
سلام دوستان پری هستم همسفر حامد:
خدا را شکر میکنم که در این جایگاه امروز هستم و تشکر میکنم از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان و همچنین آقای دکتر موسوی زاده و آقا عباس تشکر میکنم.
کلینیک سحر اشتیاق
سلام دوستان دکتر بهرام هستم یک همسفر از کلینیک سحر اشتیاق اسلامشهر:
این مسافر با مسافرهای قبلی یک تفاوت دارد و این است که ایشان آخرین آنتی ایکس مصرفیشان قرص دتا بود و آزمایشی که انجام دادیم ترامادول ایشان مثبت بود. پیشنهاد من این بود که ببریم روی O.T و اصرار خود علی جان این بود که من قبلاً با مترونورفین درمان شدم، به هرجهت ما با B2 شروع کردیم درمان ایشان را متنها به شکل تی دی اس با مترونورفین 0/4 که در شروع 1/6 مترونورفین به ایشان دادیم و دیگر فکر میکنم پله آخرش را 0/2 میلیگرم مترونورفین مصرف کرد و الآن شش روز است که مترونوفین را قطع کرده و در ابتدا یک مقدار کمی خماری داشت، چیزی که من در بچههایی که اوتی را کم میکنند در پلهها بارها دیدهام، منتهی دیشب که با ایشان صحبت میکردم هیچکدام از علائم را نداشتند و خواب ایشان خوب بود. من فکر میکنم اگر عشق وجود داشته باشد درمان خیلی راحتتر صورت میگیرد.
سلام دوستان احسان هستم راهنمای یک مسافر از کلینیک سحر اشتیاق اسلامشهر: من ورود علی عزیز را به جمع سفر دومیها تبریک میگویم.
سلام دوستان علی هستم یک مسافر:
قبل از هر چیز تشکر میکنم از آقای مهندس و آقای احسان و همه عزیزان. آخرین آنتی ایکس مصرفی من شیشه، تریاک، ترامادول، حدود یازده ماه سفر کردم در شروع سفر 6/1 میلیگرم قرص B2 و رشته ورزشی تنیس روی میز
سلام دوستان مینا هستم یک همسفر:
تبریک میگویم این رهایی کلینیکمان را و از آقای مهندس تشکر میکنم.
دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس
نگارنده: مسافر علی شاملو
وبلاگ نویس: مسافر سعید عاشوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
4859