English Version
English

شکرگزاری، جشن دهمین سال رهایی مسافر شهرام

شکرگزاری، جشن دهمین سال رهایی مسافر شهرام

دهمین جلسه از دور سی و ششم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60، نمایندگی پرستار به استادی دیده‌بان محترم آقای احمد حکیمی، نگهبانی مسافر حسن و دبیری مسافر علی  با دستور جلسه "بنیان و دهمین سال رهایی مسافر شهرام صفاییدر روز پنج‌شنبه مورخ ۱۳۹۷/۰۹/۱۵ رأس ساعت۱۷:۰۰ آغاز بکار نمود.

سلام دوستان احمد هستم یک مسافر؛
از خداوند سپاسگزارم که اجازه داد تا امروز در این جلسه در محضر شما عزیزان حضورداشته باشم و خدا قوت و سپاس می‌گویم به ایجنت و اسیستانت محترم  همچنین به گروه مسافران و هم‌سفران و راهنمایان در هر دو بخش و خدمتگزاران در بخش OT و نشریات و سایر قسمت‌ها. امیدوارم همه عزیزان از خدماتی که انجام می‌دهند خودشان بهره لازم را ببرند. امروز هم تولد است و هم تولد . هفته بنیان کنگره را به همه عزیزان تبریک می‌گویم . دیروز آقای مهندس اعلام کردند که روزی که رها شدند انگار همه انسان‌ها توانایی این رادارند که این کار را انجام بدهند و امروز که روز تولد آقای مهندس است انگار روز تولد تک‌تک اعضای کنگره است.

ما این موضوع را با صوت می‌شنویم ولی نمی‌دانم در صور پنهان چقدر می‌توانیم حسش کنیم که میلیون‌ها و میلیاردها سال بر انسان گذشت و این قضایا ادامه‌دار بود و خواهد بود اما کی، کجا، به دست چه کسی و چه موقع این قفل باز شد و چه انسان‌هایی توانستند از این باز شدن قفل استفاده بکنند و آن‌ها هم یاد بگیرند تا بتوانند قفل‌ها را باز کنند. خیلی جای سپاس از آقای مهندس و خانواده محترمشان هست . من هر موقع هر مسئله‌ای که پیش می‌آید و هر موقع این تعادل به هم می‌خورد اولین چیزی که مطرح می‌کنم این است که اگر کنگره و آقای مهندس نبود و لطف خداوند شامل حال تک‌تک ما نمی‌شد، ما که در سفر دوم هستیم الآن کجا بودیم ؟ سفر اولی‌ها الآن کجا بودند؟ پاسخی که به این سؤال می‌شود داد این است که : ببین و لطف خداوند را قدر بدان. اگر از من بپرسند از خداوند چه می‌خواهی می‌گویم من از خداوند هیچ خواسته‌ای ندارم چون خداوند حجت را بر من تمام کرد. یعنی غایت لطف خودش که سلامتی است را به من ارزانی داشت از طریق آقای مهندس و کنگره .

اگر امروز ده سال رهایی شهرام عزیز را می‌بینیم این نتیجه یک‌روند است. کنگره این‌طور نبود. کنگره مثل همه هستی که در حال تکامل و جلو رفتن و رشد کردن است ، کنگره هم همین مسیر را گذراند و چه صبری دارد آقای مهندس! فقط قدیمی‌ها می‌دانند که چه اتفاقاتی افتاد و آقای مهندس چه نگاهی به این روند داشتند که انگار ذره‌ذره قدم برداشتند و جلو آمدند ما در شعبه آکادمی یک روز دیدیم که یک راهنما 20 نفر دورش جمع شده‌اند و فردا دیدیم که همان بنده خدا باحال خراب گوشه سالن روی کارتن خوابیده و چند نفر دور او هستند تا به او کمک کنند. خود من یک راهنما انتخاب کرده بودم که سقوط آزاد بود و بعد از مدتی به من گفت این روش تدریجی را رها کن. مگر می‌شود با روش تدریجی درمان شد؟ بیا من خودم برائت قرص‌ها را میکس می‌کنم، 20 روز در خانه بخواب و قرص مصرف کن و کلک اعتیاد را بکن. خیلی‌ها امروز اعلام رهایی می‌کردند و فردا اعلام برگشت می‌کردند. یک راهنمایی بود که می‌گفت برای این‌که بدانم ره‌جویانم چقدر مصرف دارند 5، 6 نفر را به پارک برد و برای همه هروئین خرید و همان‌جا همگی باهم مصرف کردند یا جلوی کنگره شرط‌بندی می‌کردند که چقدر عرق بخورند.

شما فکر کنید به کنگره چه گذشت ؟ به آقای مهندس چه گذشت ؟ چه آدم‌هایی که کنگره را به‌عنوان یک‌راه جدید قبول داشتند ولی الگو نداشتند. آقای مهندس را به‌عنوان الگو نمی‌پذیرفتند. فکر می‌کردند باید افرادی غیر از آقای مهندس این کار را انجام بدهند تا آن‌ها بپذیرند. الآن وقتی به موضوع نگاه می‌کنیم می‌بینیم این اتفاقات باید می‌افتاد. یک بچه که راه رفتن را یاد می‌گیرد، آیا توقع داریم زمین نخورد؟ این روند رشد است و افرادی بودند که واقعاً کمک کردند. تمام آن افرادی که سقوط آزاد بودند و داشتند برنامه تدریجی می‌دادند، شاید خودشان قبلاً قبول نداشتند ولی داشتند کمک می‌کردند . 

 

به یکسری از انسان‌ها امید و انگیزه می‌دادند . خیلی از انسان‌ها در کنگره آمدند و خدمت کردند تا ما امروز این روند را تجربه کنیم. امروز هم به همین شکل است. من وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم همه افرادی که چه دانسته و چه ندانسته توی مسیر بودند،  همه به کنگره خدمت کردند و من به سهم خودم مدیون همه آن‌ها هستم چون آن افراد خیلی چیزها به من یاد دادند. من در شعبه انقلاب مسئولیت داشتم و هرروز در آنجا با بعضی از افراد اصطکاک و درگیری داشتیم. یک روز به آقای مهندس گفتم اجازه بدهید از امروز شمشیر را از رو ببندم چون بعضی از این افراد قابل اصلاح نیستند.

 آقای مهندس زحمت کشیدند، برای من چای آوردند و بعد گفتند سلاح ما شمشیر نیست، سلاح ما محبت است. می‌توانی محبت کنی ؟ می‌توانی با این روند تغییرات ایجاد کنی؟ بسم‌الله و من آنجا انگار در یک وضعیتی مثل سرمای 60 درجه قرار گرفتم . در این مسیر برای همه اعضا یکسری درس‌ها بوده و هست . برای کسانی که بخواهند تغییر ایجاد کنند و راه را اگر امروز را می‌بینید خیلی شاکر خداوند باشید، قدردان باشید، جزء خدمتگزاران باشید. بااینکه همه ما حسابمان باهم صفر است ولی باید به داد یکدیگر برسیم. نیاز من در دل دیگران و نیاز دیگران در دل من. خیلی انسان‌ها در این کره خاکی هستند که دنبال درمان می‌گردند ولی دستشان کوتاه است. خداوند ما را یاری کرد، راه را نشان داد و اذن داد برای رهایی. قدر بدانیم خانواده آقای مهندس خیلی زحمت کشیدند. امین عزیز، خانم آنی، خانم آنی کماندار و خانم شانی .

 امیدوارم همه ما قدر یکدیگر را بدانیم و قدر آقای مهندس را بدانیم. من قصد تقدس و بزرگنمایی آقای مهندس را ندارم چون ایشان تقدس خاص خودشان رادارند. ایشان انسانی هستند که همیشه نیمه‌پر لیوان را نگاه می‌کنند، با بهترین شکل آموزش می‌دهند، شخصیت هیچ انسانی را خرد نمی‌کنند، اجازه نمی‌دهند جلوی ایشان پشت سر دیگران حرف بزنند و من از ایشان دروغ نشنیده‌ام. پس ما چرا دیگر دنبال الگو بگردیم؟ اگر آقای مهندس توانستند این کار را انجام بدهند، تک‌تک ما هم می‌توانیم. خیلی به شما، به خودم و به تک‌تک اعضا تبریک می‌گویم. من یاد کنگره اصفهان افتام. آقای خدامی حدود 3 سال هر پنج‌شنبه می‌رفتند اصفهان. بهزیستی یک تایم 1/5 ساعته به کنگره سالن داده بود. قبل و بعدازاین تایم هم سالن در اختیار گروه‌های دیگر بود. یعنی فقط می‌رسیدند جلسه را برگزار کنند و بعد بلافاصله همه نوشتارها را جمع می‌کردند و سالن را تخلیه می‌کردند و در حیاط لژیون تشکیل می‌دادند و بعد هم می‌رفتند. یک روز یکی از اعضا داشت آغاز نامه می‌نوشت به من گفت تابه‌حال چقدر مسیر شهرستان‌ها را طی کرده‌ای؟ وقتی حساب کردم خودم هم باورم نمی‌شد چون نزدیک به یک‌میلیون کیلومتر به شهرستان‌ها رفته بودم . 10 سال است که به اصفهان می‌روم. بعد خودم به فکر فرورفتم و گفتم که در این مسیر چه‌کار کرده‌ای؟ چون آقای مهندس یکدست خطی به من دادند که در آن نوشته بودند تو می‌توانی بهشت را در این مسیر پیدا کنی. در همان اصفهان که بهزیستی یک ساعت ونیم به ما جا داده بود، هفته گذشته کلنگ شعبه میرداماد را زدیم. زمینی به ارزش 620 میلیون تومان خریداری‌شده، شعبه سلمان راداریم که یک میلیارد ارزش دارد، شعبه شیخ بهایی که در زمان ارزانی 500 میلیون تومان خریداری‌شده ، در همین هفته مالی زمین‌هایی به ارزش حدود 2 میلیارد تومان اهدا کردند و حدود یک میلیارد تومان کمک مالی کردند. این مسیر کوچکی نیست. انسان‌هایی را می‌خواهد که قلبشان برای کمک کردن به دیگران بتپد.

همه این صحبت‌هایی که من کردم در امروز جمع است. روزی که تولد فردی است که برای سفر اولی‌ها به‌عنوان یک الگو است. کسی که توانسته طی 10 سال به این نقطه برسد ، کمک راهنما شود، شاگردهایی را پرورش بدهد، مشکلات خودش را به‌عنوان یک انسان برطرف کند و به دیگر انسان‌ها هم کمک کند . به شهرام عزیز، آقای مهندس و خانواده محترمشان و به همه عزیزان تبریک می‌گویم. شهرام عزیز به‌غیراز من یک راهنمای دیگر هم دارد، مهرداد عزیز که در جلسه حضور دارد. به ایشان خوش‌آمد میگویم. امیدوارم همه ما که به هم کمک می‌کنیم بهره لازم را از کار خودمان ببریم. هر راهنمایی که به راهنمایی می‌رسد انگار یک بذر اصلاح‌شده است که در لژیون رشد پیدا می‌کند . این مسیر برای هیچ‌یک از اعضا مسیر همواری نیست ، ناهمواری بسیاری دارد . برای شهرام هم داشت . مهم گذر از این ناهمواری‌ها است ، مهم متوقف نشدن است . خیلی به شهرام تبریک می‌گویم و امیدوارم بتواند برای همنوعان خودش مثمر ثمر باشد و بتواند به انسان‌ها کمک کند . از همه شما که توجه کردید سپاسگزارم .

 

اعلام سفر آقای شهرام صفایی

سلام دوستان شهرام هستم یک مسافر

آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره مدت سفر اول 14 ماه داروی مصرفی اپیوم رشته ورزشی فوتبال راهنما آقای احمد حکیمی رهایی رهایی ده سال و دوماه ضمناً یک سفر سیگار هم داشتم مدت یک ماه هست از بند سیگار زیر نظر آقای عزت‌الله عابدی آزاد و رها هستم.

آ

آروزوی مسافر شهرام:

آرزویم آرزوی آقای مهندس است که زودتر آکادمی کنگره۶۰ شکل بگیرد تا تمام کسانی که در دنیا درگیر مواد مخدر هستند رهایی پیدا کنند.

سخنان مسافر شهرام :
سلام دوستان شهرام هستم یک مسافر 

 بااینکه ده سال از رهاییم می‌گذرد نمی‌دانم روز تولد چه حسی به آدم دست می‌دهد و صحبت کردن سخت است شاید بعد از ده سال لازم نباشد از روند تخریب صحبت کنم همان‌گونه که استاد عزیزم آقا مهرداد فرمودند اگر درمان به‌صورت کامل انجام پذیرد پرونده مواد برای همیشه بسته خواهد شد. موانع و مشکلات هست ولی مواد مخدر در زندگی دیگر جایی ندارد چون چیزی را حل نمی‌کند اگر قرار بود حل کند قبلاً این کار را می‌کرد .

من با مصرف روزانه ۷.۸ گرم شیره خوراکی وارد کنگره شدم شاید یک سری خواسته‌های درونی که در من مانده بود آمدم در کنگره که آن‌ها را دفع کنم اولش داشتم اشتباه می‌رفتم آقا مهرداد به این‌ها شکل داد اگر ایشان نبودند شاید در کنگره نمی‌ماندم من آدمی بودم که با زمین و زمان جنگ داشت و برایم مهم نبود کی روبریم است پدر یا مادر... ،‏  ما در کنگره از آقای مهندس یاد گرفتیم که مشکل نداریم و مسئله‌داریم و مسئله قابل‌حل است بعضی مسائل حل کردنش واقعاً سخت است و بزرگ‌ترینش اعتیاد بود من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم بتوانم ۲۴ساعت بدون مواد سر کنم و برایم قابل‌تصور نبود همه روش‌ها را امتحان کرده بودم سقوط آزاد سم‌زدایی و هر بار که برمی‌گشتم دو برابر مصرف می‌کردم یک روز که از خانه خارج می‌شدم به هم‌سفرم گفتم از فردا سیگار نمی‌کشم و او گفت نمی‌توانی به کنگره آمدم از ساعت۳تا۸ تحمل کردم و وقتی به خانه آمدم دیگر تحمل نکردم تا به خود گفتم شهرام چکار می‌کنی اگر آقای مهندس فرمان داده و او را به‌عنوان یک بزرگ‌تر قبول داری باید سیگار را درمان کنی.
روزی۲۷  تا سیگار می‌کشیدم این موضوع باعث شد در لژیون نتوانم با بچه‌ها خوب برخورد کنم و نمی‌توانستم به آن‌ها بگویم سفر سیگار را شروع کنند چون خودم می‌کشیدم و سفر مو شروع کردم نمی‌دانم چی شد که به‌آسانی ۱۱ماه سفر کردم و الان هیچ حسی به سیگار ندارم واقعاً از درک من خارج است که چگونه بعضی‌ها نمی‌آیند اهریمن می‌گوید ما در مورد اختیار انسان نمی‌توانیم کاری انجام دهیم من دوست داشتم در کنگره بمانم هر اتفاقی در زندگی‌ام افتاد دوست نداشتم از کنگره بروم و خدا کمکم کرد که بمانم  از بنیان کنگره تشکر می‌کنم از خداوند تشکر می‌کنم که کنگره را سر راه من قرار داد دست آقای مهندس را می‌بوسم من در اینستاگرام یک پست گذاشتم و نوشتم نمی‌دانم باید چه اتفاقی بیافتد تا یک انسان ۲۱سال خودش و خانواده‌اش را وقف انسان‌های دیگر کند شاید من برای نزدیک‌ترین شخص کاری انجام دهم و دو روز بعد توقع داشته باشم. آقای مهندس می‌داند که عملش عمل سالم است و نتیجه آن را می‌بینیم نمی‌خواهم برای کنگره تبلیغ کنم درمان با ترک خیلی فرق دارد من همیشه ترک می‌کردم ولی حالم بد بود و وسوسه داشتم و هر بار که برمی‌گشتم مصرفم دو برابر می‌شد. از آقا مهرداد تشکر می‌کنم از آقای حکیمی نمی‌دانم چگونه تشکر کنم از هم‌سفرم تشکر می‌کنم در سفر ایکس در کنار من بود و خیلی زحمت کشید از مدر و مادرم تشکر می‌کنم و دست آن‌ها را می‌بوسم ما در کنگره بازپرداخت بدهی داریم. در پارک طالقانی به آقای امین دژاکام گفتم دیگر نمی‌توانم به کنگره بیایم و در زندگی مشکل‌دارم آقا امین گفت از آزمون کمک راهنمایی چیزی قبول شدی گفتم یک مورد را قبول شدم و یکی را ۲۵صدم کم آوردم که آقای مهندس فرمودند برو برای سال دیگر بخون آقا امین گفت به من و موندم تا شاید بتوانم حسابم را با کنگره صفر کنم آقای مهندس می‌فرمایند حساب ما با کنگره صفر است. ولی درونی صفر نیست امیدوارم در کنگره باشم آموزش‌های کنگره به‌روز است انشا الله آقای مهندس ۱۲۰سال زنده باشند من نمی‌دانم چگونه از ایشان تشکر کنم.

 

 

تهیه و تنظیم:
وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .