راهنما همسفر فاطمه
انسانی وجود ندارد که جن، روح و نفس در درونش نباشد که مجموع این سه، نفس واحده را تشکیل میدهند. هر چه مقدار بههمریختگی ما بیشتر شود قدرت جن درون ما زیادتر میشود و هر چقدر بهطرف ضد ارزشها یا انجام کارهای منفی برویم قدرت جن بیشتر میشود. هر چه بهطرف ارزشها برویم قدرت روح بیشتر میشود و انسان ذرهذره از ضد ارزشها فاصله میگیرد. تنها تفاوتی که بین انسانها و جنها وجود دارد این است که انسان میتواند کالبد فیزیکی بگیرد و مالک جسمش است؛ ولی جن نمیتواند جسمیت بگیرد. در درون انسانها هر موقع قدرت روح زیاد شود دیگر جن قدرتی ندارد که دخالت کند. همه انسانها که با دیگر انسانها مشکل دارند نمیدانند چاره تمام مشکلات در درون خودشان است؛ ولی آنها برای حل مشکلاتشان به دنبال رمال میروند. در این سی دی اشاره به داستان اشعث میشود که با جهانهای دیگر در ارتباط است و زمانی که با نیروهای الهی بوده دارای شکوه و جلال بوده؛ ولی کمکم نیروهای منفی و شیاطین قدرت را به دست میگیرند. این داستان تمثیل انسانی است که خود را گمکرده و اسیر نیروهای منفی یا جن درونش شده، با گره و مشکلات زیادی مواجه شده ولی زمانی که خود را میابد و پی به قدرت درونی خویش میبرد دوباره شکوه و جلال و بزرگی خود را به دست میآورد و روح او قدرتمند میشود. زندگی چون امواج است و ما چون کشتی و اگر این کشتی ناخدای خوبی داشته باشد در روی امواج سهمگین هم قادر به ادامه حیات است. اگر ما همیشه هوشیار باشیم و دچار غفلت نشویم در سختترین شرایط هم از پس مشکلات زندگی بر میآییم و روزبهروز کارآزمودهتر و قویتر میشویم.
همسفر الینا
داستان اشعث ماجرای یک انسان است که به سمت ضدارزشها میرود و گوهر وجودیاش را از دست میدهد و دوباره در مسیر ارزشها گوهر خود را پیدا میکند. یک انسانی در اوج بوده؛ یعنی اشعث یک زمانی اعتبار و جایگاه داشته و بهواسطه رفتن به ضد ارزشها (اعتیاد یک نمونه ضدارزش است) گوهر وجودی خودش را ازدستداده و آن مجسمهها سنبل و نماد گوهر وجودی اشعث است که بهواسطه خواب غفلت (همان نان که شیطان برایش شبانه کشت کرده و سر سفره آورده) توسط نیروهای اهریمنی (شیطان) به سرقت رفته و زمانی که آن فرد سیاه که آن جزیره را داشت (سیاهپوست نمادی از ندای درون همان وجدان) و پاترینا نیز از نیروهای الهی است. اشعث با گوشدادن به ندای درون و رفتن به سمت نیروهای الهی، گوهر وجودی خود را بازمییابد همان گوهری که ارتش اهریمنی همواره در پی دزدیدن آن به قیمت ازدسترفتن جان اشعث بودند و باز گوهر وجودیاش را پیدا میکند و به مسیر ادامه میدهد و زمانی که به سرمنزل مقصود میرسد (همان کوه سنگی که مجسمهها را در آنجا قرار میدهد) عروج پیدا میکند؛ یعنی پرواز میکند و آن کشتی که غرق شده بود پیامآور این مطلب است که تمام یافتههای حاصل از ضد ارزشها (همان تریاک حاصل از کشت مواد مخدر) در نهایت نابودشدنی است و ثروت و اعتبار مالیخولیایی (یکجور ثروت که صحیح نیست و به نظر خوب میآید درحالیکه اصلاً خوب نیست) ازبینرفتنی است و اعتباری پابرجا است که در نتیجهٔ تلاش صحیح انسان در چهارچوب حرکت به سمت ارزشها صورت میگیرد. در واقع این داستان ماجرای یک سیروسلوک نفسانی، درونی، ذهنی و روانی یک انسان در رفتن به سمت ضدارزش و ازدستدادن گوهر وجودی و در نهایت رفتن به سمت ارزشها و بهدستآوردن گوهر وجودی و حرکت به سمت سرمنزل مقصود و هدف نهایی انسانیت است؛ زیرا با رسیدن به آن، روح تعالی پیدا میکند؛ یعنی پرواز میکند و این یعنی صعود.
سپاس از راهنما همسفر فاطمه و رهجویان گرامیشان (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: همسفر پریسا، راهنما همسفر سحر (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی البرز (کرج)
- تعداد بازدید از این مطلب :
134