English Version
English

در رحمت نگردد بسته هرگز

در رحمت نگردد بسته هرگز

همان‌طور که می‌دانیم در جهان‌بینی از استاد امین دژاکام گفته‌شده است که مثلث دانایی تفکر، آموزش و تجربه می‌باشد و حس‌هایی که مانع رشد آن‌ها است به ترتیب ترس ، منیت، ناامیدی می‌باشد.

اما در بخش تجربه، حس ناامیدی چگونه در یک فرد به وجود می‌آید؟ وقتی انسان‌ها کاری را انجام می‌دهند ولی شکست می‌خورند و یا آن نتیجه‌ای را که دوست دارند به دست نمی‌آورند، حس ناامیدی در آن‌ها به وجود می‌آید. در ابتدا این حس کاری می‌کند که فرد از انجام دادن دوباره، دلسرد شود. این حس در فرد ریشه می‌زند و شروع به رشد کردن می‌کند. حس ناامیدی باعث می‌شود فرد زندگی را دشوار و سخت ببیند و همین حس باعث می‌شود، این فرد از دیگران دوری کند و تنهایی را ترجیح دهد. این حس آن‌قدر آهسته‌آهسته پیش می‌رود که خود فرد هم متوجه نمی‌شود تا جایی که حتی قادر نیست کارهای روزمره خودش را انجام دهد. این حس آن‌قدر قدرت می‌گیرد که توان انجام کار را از فرد می‌گیرد. این حس باقدرتی که به دست می‌آورد اختیار فرد را در دست می‌گیرد و فرد را به نابودی و خودکشی می‌کشاند. ریشه‌ی تمام خودکشی‌هایی که انجام می‌شود به خاطر همین حس ناامیدی است. شخص هیچ امیدی برایش نمی‌ماند و هیچ چاره‌ای برای خودش نمی‌بیند جز خاتمه دادن به زندگی خود؛ چون هیچ انگیزه‌ای برای زندگی خود نمی‌بیند.

حس ناامیدی باعث می‌شود تا فرد خود را از دیگران متمایز بداند و دائماً به خود بگوید: چرا من باید شکست بخورم، چرا من این اتفاقات برایم پیش می‌آید؛ با این افکار و احساسات، فرد احساس تنها بودن می‌کند و ازنظر جسمی هم کل سیستم بدنش به هم می‌ریزد. بسیاری از افرادی که ناامید هستند افسردگی دارند. آن‌ها هیچ لذتی از زندگی نمی‌برند و همه‌چیز را منفی و پوچ می‌بینند. این افراد، افرادی هستند که هیچ‌گاه شاد نیستند حتی اگر در مکانی که جشن باشد هم قرار بگیرند باز از آن جشن لذت نمی‌برند و همیشه غمگین هستند چون در خودشان یک خلأ را احساس می‌کنند. آن‌قدر این حس در وجودشان قدرت می‌گیرد که فرد را به مرز جنون و خودکشی می‌کشاند.

در درمان اعتیاد شاید خیلی از ما خانواده‌هایی که درگیر اعتیاد شده‌ایم، بارها این حس ناامیدی به سراغمان آمده باشد و بارها این حس را تجربه کرده باشیم. مسافرمان به‌دفعات متعدد، ترک‌های مختلفی را تجربه کرده و نتیجه‌اش بازگشت به همان اعتیاد بوده آن موقع حس ناامیدی به سراغمان آمده و ما را از ادامه بازداشته است.

مسافر من چندین بار ترک‌های مختلف را تجربه کرده بود از قبیل: ترک در خانه. ترک در کمپ. ترک از طریق پزشک؛ ولی هر باری که ترک می‌کرد نه‌تنها بازگشت به‌طرف مواد داشت بلکه مقدار و نوع مصرفش هم بالاتر می‌رفت. همین موضوع باعث شده بود که مسافرم هیچ‌وقت امید به پاکی‌اش نداشته باشد و همین حس به اطرافیانش انتقال داده‌شده بود. من هیچ‌وقت باور نمی‌کردم که روزی مسافرم بتواند بدون مواد زندگی کند. این حس در ما آن‌قدر قدرت گرفته بود که دیگر توان روبرویی و مقابله با اعتیاد را نداشتیم و دائماً در وجودمان تکرار می‌کردیم که ما نمی‌توانیم، دیگر نمی‌شود.

اما با تمام ناامیدی هایی که در وجود من و مسافرم بود، جرقه‌ای از امید در دل مسافرم زده شد. مسافرم با شنیدن جایی به نام کنگره، یعنی با شنیدن راهی دیگر برای ترک، نهال امید در دلش کاشته شد. همین باعث شد تا مسافرم از طریق سایت کنگره، بیشتر با روند کار کنگره آشنا شود و امید در مسافرم به وجود آمد که شاید این راه نتیجه بدهد. مسافرم با خود می‌گفت: این راه هم امتحان می‌کنم من که چیزی برای از دست ندادن ندارم، شاید نتیجه بدهد. با همین اندک امید مسافرم وارد کنگره شد.

البته این را هم بگویم؛ من چند روز قبل از اینکه مسافرم با کنگره آشنا شود را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. در آن روزها واقعاً از ته دل دعا می‌کردم و از خداوند می‌خواستم که یک‌راهی را به ما نشان بدهد چون راهی برای ما نمانده بود و همه‌ی راه‌ها را امتحان کرده بودیم و نتیجه نگرفته بودیم. دیگر از همه‌جا و همه‌کس ناامید شده بودیم. ولی باز تنها جایی که من به او پناه بردم، فقط خداوند بود. در آن چند روز فقط از خداوند می‌خواستم یک‌راهی را به ما نشان دهد. تا اینکه بعد از چند روز مسافرم با کنگره آشنا شد. من واقعاً کنگره را معجزه‌ای از طرف خداوند می‌دانم و همین‌طور هدیه‌ای از طرف خداوند به ما. چون در روزهایی که من و مسافرم هیچ امیدی به رهایی نداشتیم، این معجزه برای ما اتفاق افتاد و امروز مسافرم توانست بدون اینکه موادی را مصرف بکند، زندگی کند.

پس درزمانی که ما انسان‌ها فکر می‌کنیم دیگر هیچ امیدی نیست می‌تواند امید باشد؛ فقط باید او را در خود جستجو کرد و آن را تقویت کرد. هر کاری را که در صراط مستقیم باشد مطمئناً نتیجه‌ی خوبی خواهد داشت و فقط باید راهش را درست برویم و باور داشته باشیم و همین‌طور امید داشته باشیم حتی اگرچند بار در یک کار شکست خوردیم باز از ادامه دست برنداریم چون همین شکست‌ها باعث می‌شوند ما تجربه کسب کنیم و سطح دانایی خودمان را بالا ببریم. البته در کنار تجربه باید تفکر و آموزش هم داشته باشیم تا دانایی ما به دانایی مؤثر تبدیل شود.

 

با احترام هم‌سفر طاهره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .