English Version
English

زیباترین هدیه‌ی زندگی؛ گفت‌وگو با همسفر صدیقه

زیباترین هدیه‌ی زندگی؛ گفت‌وگو با همسفر صدیقه

لطفاً خودتان را معرفی کنید:
سلام دوستان صدیقه هستم همسفر مهدی، آخرین آنتی ایکس مصرفی مسافرم تریاک، روش درمان DST با داروی OT، مدت سفر اول یازده ماه و سه روز، باراهنمایی‌های جناب آقای بصیری و سرکار خانم ربابه بلاغی، رهایی از دام اعتیاد دوازده روز.

 

از نحوه آشنایی‌تان با کنگره بگویید:

مسافرم در سازمان دیگری به مدت یک سال پاکی داشت اما به خاطر اضطراب شدیدی که داشت به دنبال راهی برای درمان می‌گشت. با تحقیق فراوان از دوستان و جستجو در اینترنت با کنگره ۶۰ آشنا شد و چون در کنگره شنیده بود همراه با بازسازی سیستم ایکس بسیاری از مشکلات مصرف‌کننده حل می‌شود تصمیم گرفت سفرش را در کنگره شروع کند تا اضطراب شدیدش برطرف شود؛ بعد از یک ماه از آمدنش به کنگره از من خواست تا با او همراهی کنم و من هم پذیرفتم.

 

زمانی که وارد کنگره شدید چه احساسی داشتید و چه چیزی باعث شد جذب کنگره شوید:

روز اولی که به کنگره آمدم فقط به خاطر تعریف‌های همسرم از مکان پر از عشق کنگره، خیلی کنجکاو شدم تا این مکان را از نزدیک ببینم. وقتی وارد کنگره شدم و از زبان اعضای کنگره، واژه مسافر و هم‌سفر را شنیدم، احساس خیلی خوبی پیدا کردم از اینکه مانند دیگر انجیوها خود را یک معتاد و همسر یک مصرف‌کننده معرفی نمی‌کنند. بعد از پایان کارگاه آموزشی وارد لژیون تازه واردین شدم و مورد مهر و محبت بی‌دریغ دو تن از همسفران که مسئول تازه واردین بودند قرار گرفتم و با نهایت عشق مرا تشویق به آمدن و همراهی با مسافرم کردند. وقتی وارد لژیون پر از عشق راهنمای عزیزم شدم از همان ابتدا ایشان بر محبت واقعی و خالصانه همسفران نسبت به مسافران و فرزندان صحبت می‌کردند. احساس کردم اینجا همان‌جایی است که می‌توانم نواقص شخصیتی درونم را درست کنم و زندگی پر از عشق و آرامشی برای خودم و خانواده‌ام بسازم، تصمیم گرفتم بمانم و درس محبت بیاموزم.

 

در کنگره همسفر چه جایگاهی دارد؟
یک همسفر واقعی وقتی نقش همسفر بودن را پذیرفت مسئولیت سنگینی را به‌عنوان بال پرواز برای مسافرش به عهده دارد. یک همسفر موفق می‌تواند ستون قدرتمند کنگره باشد و باعث رشد و پیشرفت کنگره، خودش و مسافرش باشد به شرطی که صبور باشد، عجله نکند، قضاوت نکند و پا به‌پای مسافرش آموزش ببیند تا بتواند در سایه‌ی این آموزش‌ها به آرامش واقعی و رهایی  از بند ضد ارزش‌ها برسد.

چه مدت از رهایی شما می‌گذرد؟
خدا را شکر می‌کنم که امروز دوازده روز است که به حس پاک و زیبای رهایی رسیده‌ایم، این احساس پاک رهایی را برای تمام سفر اولی‌ها از صمیم قلبم آرزومندم.

 

از حس و حالتان در روز رهایی بگویید:
روز رهایی برای من روزی پر از شیرینی، خاطرات خوش و حس خوب بود، حس و حال پرنده‌ای را داشتم که به بلندترین قله‌ها صعود کرده است و از آن بالا هر چه را می‌بیند همه خوبی و زیبایی است. وقتی مسافرم گل رهایی را از دستان پرتوان آقای مهندس دریافت می‌کرد احساس می‌کردم زیباترین و پاک‌ترین هدیه زندگی‌مان را دریافت کرده‌ام و انرژی که اعضای خانواده‌ام در روز رهایی داشتند، وصف‌ناپذیر است.

 

زندگی شما بعد از رهایی  و در سفر دوم چه رنگ و بویی دارد؟
نگاهم به زندگی زیباتر شده است، در اولین کارگاه آموزشی همسفران که بعد از رهایی حضور داشتم، اولین نفری بودم که در جمع سفر دومی‌ها اعلام سفر کردم و بعد از پایان اعلام سفر بغضی خوشایند گلویم را فشرد و تمام حس‌های خوب دنیا را در تک‌تک سلول‌هایم احساس کردم و از تشویق صمیمانه دوستان انرژی گرفتم. موضوع جالب این است که شنیده بودم اگر مسافری در سفر اول، دارویش را دقیق و سروقت مصرف کند بعد از پایان سفر اولش حس‌هایش باز می‌شود و من این موضوع را به‌وضوح در مسافرم مشاهده کردم.


 

شما یکی از خدمتگزاران کنگره در قسمت سایت هستید، این خدمت در سفر اول چه کمکی به شما کرد؟
اولش وقتی به من پیشنهاد خدمت در سایت شد کمی ترسیدم که شاید نتوانم و از عهده‌اش برنیایم ولی خدا می‌داند این خدمت چه کمک بزرگی به من در ادامه مسیرم کرده است با هرکدام از دوستان عزیز که مصاحبه انجام می‌دادم حس و حال متفاوتی داشتم و از هرکدام از عزیزان به‌نوعی درس زندگی می‌گرفتم که هم برایم آموزش تلقی می‌شد و هم احساس مرا نسبت به کنگره وزندگی زیباتر می‌کرد؛ از همه عزیزانی که در این زمینه با من همکاری داشتند صمیمانه سپاسگزارم.


 

چه کسی می‌تواند در کنگره خدمتگزار خوبی باشد؟
کسی که خالصانه و با عشق خدمت کند آن‌قدر حس و حال خوبی پیدا می‌کند که اگر یک روز به کنگره خدمت نکند گویی توفیق بزرگی از او سلب شده است. خودم اگر هفته‌ای در سایت خدمت نمی‌کردم آن هفته انرژی و حال خوب همیشگی را نداشتم.


 

دوست دارید در کنگره به چه جایگاهی برسید؟
دوست دارم پله‌پله و تدریجی تمام جایگاه‌ها مثل دبیری، نگهبانی، استادی و درنهایت کمک راهنمایی را تجربه کنم. به نظر من خدمت در هرکدام از این جایگاه‌ها حس و حال متفاوت و آموزش متفاوتی برای من همسفر دارد ولی بزرگ‌ترین آرزویم رسیدن به جایگاه کمک راهنمایی است. می‌خواهم مانند کمک راهنمای عزیزم، خانم ربابه با عشق و محبت واقعی و خالصانه به رهجوهایم، زندگی پر از عشق و آرامش را برای آن‌ها و درنتیجه برای خودم بسازم.


 

صحبت پایانی:
پیامی در کتاب هست که می‌گوید: دست‌هایی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند، آرزو دارم خدمتگزار خوبی برای کنگره باشم و بتوانم آموزش‌هایی را که می‌گیرم ابتدا برای خودم کاربردی کنم و درنهایت به دیگران که نیاز دارند آموزش بدهم. از آقای مهندس و خانم آنی و آقا امین بابت آرامشی که اکنون در زندگی‌مان هست صمیمانه سپاسگزارم و از خداوند بهترین‌ها را برایشان آرزومندم. از راهنمای مسافرم آقای بصیری سپاسگزارم و به فرشته مهربان زندگی‌ام خانم ربابه می‌گویم که خیلی دوستتان دارم و امیدوارم رهجوی خوبی برای شما باشم و به مسافر عزیزم بابت این رهایی تبریک می‌گویم و امیدوارم در این مسیر استوار و ثابت‌قدم باشد.

با سپاس فراوان از خانم صدیقه عزیز بابت وقتی که در اختیار ما قراردادند.

تهیه گزارش: همسفر مرضیه
عکاس: همسفر لیلا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .