English Version
English

چی شد که سر از کنگره 60 درآوردم!

چی شد که سر از کنگره 60 درآوردم!

سلام دوستان ناصر هستم یک مسافر. چند وقتی میشه که تو فکرم داشتم با یه موضوعی کلنجار می‌رفتم و خیلی فکرم رو به خودش مشغول کرده بود. اینکه اصلاً چی شد من با کنگره آشنا شدم؟؟؟چه عواملی دست به دست داد تا من سر از کنگره60 دربیاورم؟ خیلی دلم می‌خواست از تک‌تک آدم‌ها و عواملی که باعث شد من بیام کنگره و تحت آموزش قرار بگیرم  تشکر کنم.  پس به این نتیجه رسیدم که اول از اونایی که در اعتیاد من نقش داشتن باید تشکر کنم. چون اگه معتاد نمی‌شدم هرگز گذرم به کنگره نمی افتاد. این شد که کاغذ و قلم برداشتم و تصمیم گرفتم خاطرات خودم رو شخم بزنم و هرچی در این رابطه به ذهنم می رسه بنویسم. از خداوند می خوام که بتونم در نهایت صداقت این دست نوشته را به انتها برسونم.


اول از پدرم تشکر می کنم . به خاطر اینکه از روزی که یادم میاد پای بساط تریاک دیدمش و هر وقت خواستم به آغوشش برم و مهر پدری را تجربه کنم مجبور بودم از روی منقل و وافورش رد بشم.
 
تشکر دومم باز مربوط به پدرم میشه چون تو سن 10 سالگی وقتی دندان درد گرفتم به جای اینکه پدری کنه و منو به دکتر ببره . دکتری کرد و یه بست تریاک گذاشت پای دندانم.
 
از برادر بزرگترم عباس تشکر میکنم (که اون بیچاره هم پا سوز مهر پدری شده بود) دلم میخواست به عنوان برادر بزرگتر بهش تکیه کنم ولی اونم بر اثر اعتیاد به هروئین تنها صحنه ای که ازش یادم میاد این بود که داشت مواد تزریق میکرد.
 
از مادر خدا بیامرزم تشکر میکنم. چون به جای اینکه حواسش به بچه هاش باشه تنها دغدغه ذهنش این بود که پدرم مجددا ازدواج نکنه. (که از شانس بدش پدرم 3 بار هوو سرش آورد)
 
از صدام حسین تشکر میکنم که جنگ رو به ما تحمیل کرد . سال 64 تو رشته میکروبیولوژی قبول شدم ولی آنقدر شوق و ذوق جبهه و جنگ رو داشتم به جای رفتن به دانشگاه رفتم جبهه و توی دوران سربازی با الکل و سیگار و حشیش آشنا شدم.
 
از خداوند بزرگ تشکر ویژه میکنم که تو سن جوانی منو درگیر بیماری تنگی کانال (ستون فقرات) کرد و از این بابت انقدر درد کشیدم که بالاخره تسلیم مواد مخدر شدم.
 
از دکتری که 10 سال پیش منو تحت عمل جراحی قرار داد تشکر میکنم چون بعد از عمل جراحی تقریبا کمر درد من چند برابر شد و از اون به بعد اعتیادم به اوج خودش رسید.
 
از عطاری محل تشکر میکنم که در حقم دوستی خاله خرسه کرد و به هوای اینکه از بند اعتیاد خلاصم کنه منو با انواع قرصهای گیاهی (دست ساز) و متادون و شربت و غیره و ذ لک آشنا کرد.  تا اینکه کاملا فهمیدم با این روشها نمیشه کاری از پیش برد.
 
از آقای دکتر.... (میدان شوش) تشکر میکنم که بجای اینکه اعتیاد منو درمان کنه از من یه تزریقی حرفه ای ساخت و با بوپرنورفین و تمچیزک و... آشنا شدم و آنقدر در اینکار استاد شده بودم که میتونستم تو تاریکی مطلق و حتی پشت فرمان ماشین و حین رانندگی تزریق کنم. و در حقیقت منو یک گام دیگه به پرتگاه اعتیاد نزدیک کرد.
 
از «همه» تشکر ویژه میکنم که میشه عین آب خوردن تو هر جا و هر شرایطی مواد مخدر تهیه کرد.
 

و البته شاید بشه ده ها مورد دیگه هم بنویسم. برام مرور این خاطرات خیلی جالب بود و درس بزرگی از اینکار گرفتم. من همیشه در مقابل مشکلات و بخصوص اعتیاد خودم عالم وآدم رو مقصر میدونستم . آدم میتونه حماقت خودشو گردن هر بنی بشری یا هر چیزی بندازه ولی برام خیلی جالبه که الان که دارم این متن رو مینویسم از ته دل دارم به نوشته خودم میخندم و تقریبا بعد گذروندن 5 وادی اول یعنی یک تا 5 دیگه نظرم کاملا عوض شده و کاملا متقاعد شدم که هر بلایی سرم اومده فقط و فقط مقصر خودم بودم و تنها کسی که میتونه منو از این منجلاب بیرون بیاره فقط خودم هستم. و حالا از شوخی گذشته دلم میخواد از این فرصت استفاده کنم و از چند  نفر که تو مسیر کنگره واقعا به من کمک کردند و  نسبت به اونها احساس دین میکنم تشکر کنم.

 

به مسافر حسین (رهجوی آقای داود رفیعی) دوست و همکار قدیمی خودم مدیونم و ازش تشکر میکنم که تقریبا 2 ماه وقت گذاشت تا منو متقاعد کنه و به کنگره بیاره و حقیقتا کار سختی رو انجام داد چون به هیچ وجه زیر بار نمیرفتم.

 

به آقا مهرداد مدیونم که روز اول با هوشیاری و علم و محبت خودش زحمت مشاوره من رو کشید و باعث شد جلسات بعد به کنگره بیام.

 

به آقای محبت مدیونم که با حوصله و صبر و دانش خودش باعث شد که غلاب اعتماد من به کنگره 60 گیر کنه و توی تمام این مدت حال خرابی منو تحمل کرد و گل به روم نیاورد.

 

از آقای مهندس دژاکام متشکرم و نسبت به ایشان احساس دین میکنم که با بنا کردن این ساختار عظیم بر ستون محبت. زندگی دوباره ای  به من و امثال من بخشیدند...(توضیح اینکه این دل نوشته مربوط به 2سال پیش هست. زمانی که توی سفر اول بودم)

نویسنده: مسافر ناصر توکلی
شعبه آکادمی          

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .