English Version
English

انصاف شرط اجرای عدالت است

انصاف شرط اجرای عدالت است

هفتمین جلسه از دور هفتاد و هشتم کارگاه‌های آموزشی کنگره 60؛ ویژه آقایان مسافر شعبه آکادمی؛ با استادی دیده‌بان محترم و جانشین بنیان کنگره 60 آقای امین دژاکام، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر محمد، با دستور جلسه "عدالت، آیا همه افراد در کنگره 60 باهم برابرند؟" روز شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 17 آغاز به کارکرد.

سخنان استاد

سلام دوستان امین هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که در جمع شما عزیزان هستم در نمایندگی آکادمی. امیدوارم حالتان خوب باشد. امیدوارم عزیزانی که سفر می‌کنند در درمانشان توفیق داشته باشند و عزیزان سفر دوم و همسفران هم به همین شکل. امروز دستورجلسه هفتگی‌مان عدالت است و در ادامه‌اش آیا همه با همدیگر برابر هستند در کنگره؟ یعنی در ابتدا یک کلمه را تعریف می‌کند و در ادامه یک سؤال را مطرح می‌کند. ما زمانی می‌توانیم به سؤال جواب قانع‌کننده بدهیم که تا جای ممکن در موردش تفکر کنیم و به معانی‌اش پی ببریم. این روش درستی است که باید همیشه به کار گرفته شود و در آموزش‌هایمان هم داریم. هرقدر که بتوانیم معنی واژه‌ها را درست‌تر بفهمیم به حقیقت نزدیکتر می‌شویم.

مثلاً زمانیکه داستان اسماالله مطرح می‌شود می‌گوید انسان اسما را بلد است. این اسما همین واژه‌ها را نشان می‌دهد. اسما شاید یکی‌اش عدالت و عادل بودن خالق باشد و خیلی صفات دیگر. انسان این ویژگی را دارد که اسماالله را بلد است و این ویژگی باعث می‌شود با سایر مخلوقات و فرشتگان تفاوت داشته باشد. قدیم زمانیکه بچه بودیم مد بود که می‌گفتند علاوه بر همه اسما خداوند، یک اسم اعظم هم هست و اگر کسی این اسم اعظم را بلد باشد هر کاری را می‌تواند انجام بدهد.

من ده یا دوازده سالم بود که یکی از همکلاسی‌ها بود که می‌گفت من اسم اعظم را بلدم و ما دنبالش می‌دویدیم که اسم اعظم را به ما بگوید. خلاصه دو سه سالی ما را سر کار گذاشته بود و بلد بود دیگر که ما را این مدت سرکار گذاشته بود. گذشت و من همیشه در ذهنم بود که این اسم اعظم چیست و این اسم اعظم می‌تواند کبر باشد. چون همه موجودات می‌توانند همه صفات خداوند را داشته باشند؛ تنها صفتی که نمی‌توانند داشته باشند صفت کبر است که مخصوص خلق است. اگر انسانی آن را متوجه شود و از آن خارج شود آن موقع به مقام و جایگاه بزرگی دست یافته است.

بنابراین کبر اسم ممنوعه است و انسان نباید دنبالش برود؛ اما مابقی اسما را اتفاقاً انسان باید بیاموزد. باید دنبال عدل برود تا پیدایش بکند. همینطور انصاف، حقیقت و غیره. خب، ببینیم انسان چگونه می‌تواند این اسما را یاد بگیرد. ابتدا باید بتواند آن‌ها را معنی کند و دقیق بشناسد. هرقدر به معنی نزدیکتر شویم جایگاه فرق می‌کند. وقتی ما معنی یک کلمه را دقیق می‌دانیم مثل ستونی است که ما کاملاً ستون را عمود بنا می‌کنیم. ستونی که عمود است بالا و پایینش هیچ اختلافی از نظر شاقولی ندارد و بنابراین بالاترین استحکام را دارد و از حداکثر توانش می‌توان استفاده کرد.

حالا هرقدر انسان معنی کلمه را اشتباه متوجه شود و اشتباه برایش تصویر شود ستون‌ها در درون انسان کج‌وکوله بالا میایند و قطعاً فرو خواهند ریخت. تا موقعی که باری روی ستون‌ها نیست مشکلی پیش نمی‌آید. یعنی مثلاً من با مطالب غلط زندگی می‌کنم و اتفاق خاصی هم نمی‌افتد؛ ولی وقتی با بحران و مسئله‌ای مواجه می‌شوم فشار روی ستون کج میاید و همه آنچه من ساخته‌ام خراب می‌شود. آنجا می‌فهمم آنچه که من تصور می‌کردم توکل بوده اصلاً توکل کردن نبوده است. معامله‌گری بوده و بده بستان بوده است. من نذر می‌کنم و آنچه می‌خواهم انجام نمی‌شود. آنجا از خدا طلبکار می‌شوم و میگویم مگر تو به من قول ندادی؟ من به تو اعتماد کردم. من تو را باور داشتم. آنجا انسان باورها و حس‌هایش به هم می‌ریزد. اشکال کار آنجا بوده که من معنی کلمه توکل را درست متوجه نشده‌ام. در زندگی هم همین‌طور است.

یکی از کارهایی که آقای مهندس انجام می‌دهند این است که واژه‌ها را برایمان معنی می‌کنند. در وادی پنجم مثلاً قناعت را معنی می‌کنند. خیلی‌ها از قناعت برداشتی مثل خساست یا در نهایت پس‌انداز داشتند و بعد آقای مهندس آمدند گفتند پس‌انداز یک چیز دیگری است و قناعت معنی دیگری دارد. قناعت یعنی اینکه انسان از کمترین امکانات بهترین نتیجه را بگیرد. مثالش هم طبیعت است که با کمترین امکانات طالبی یا خربزه شیرین می‌دهد. آنجا کلمه برایمان معنی می‌شود.

خب این که انسان معنی کلمات را درست بداند، باعث می‌شود در مسیر دیگری قرار بگیرد. این برای علوم هم صادق است. مثلاً در مورد اعتیاد می‌گوید مسمومیت مزمن. اعتیاد در علم جامعه‌شناسی و حتی طب به‌صورت مسمومیت مزمن تعریف می‌شود. خب اعتیاد همان اسمالله است. ما رفتیم از آن عبور کردیم و آمدیم بیرون. حالا دیگر اعتیاد را می‌شناسیم. تا موقعیکه اعتیاد درست تعریف نشده بود ما نمی‌توانستیم از آن خارج شویم. یعنی وارد آن شدیم ولی نمی‌توانستیم از آن خارج شویم. کی اذن خروج صادر شد؟ زمانیکه آقای مهندس آمدند معنی درست اعتیاد را مطرح کردند یا همان صورت‌مسئله اعتیاد و روش DST. پس معانی درست و دقیق برای قلوب حیاتی‌اند و برای اینکه مسیر انسان باز شود حکم همان اسمالله را دارند.

حالا می‌خواهیم راجع به کلمه عدالت و عدل صحبت کنیم. عدل در لغت به معنی برابر کردن است. اگر دو چیز را باهم برابر کنیم میگوییم عدل ایجاد شده است. یا مثلاً کسی که ستون کجی را صاف کرد همین معنی را می‌دهد. رستگار شد، یعنی عاقبت‌به‌خیر شد و به نتیجه درست رسید. حالا ما در کنگره یاد گرفتیم که عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش. چطور می‌تواند هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. باید به جهان نگاه کنیم. اگر این جهان بخواهد در مسیر درست در جهتی که خالق برایش تعیین کرده است حرکت کند بایستی چه ویژگی‌ای داشته باشد؟ باید در آن تعادل حفظ شود. بنابراین بالاترین قانونی که در هستی وجود دارد تعادل است. یعنی بتواند در جایگاه خودش قرار داشته باشد و به هم نریزد. حالا چه چیزی این شرط را برآورده می‌کند؟ چیزی که این شرط را برآورده می‌کند این است که قوانین درستی بر آن حاکم باشد. علم و درسی که در زندگی در حال یاد گرفتن هستیم خارج از این نیست. ما سعی داریم قوانین را پیدا کنیم و از آن سر در بیاوریم. هر قانونی که پیدا می‌شود کلی مسائل حل می‌شود.

در مورد انسان چطور؟ چگونه می‌شود عدالت را در مورد انسان برآورده کرد. شرطش به نظر من این است که قوانین برای همه مخلوقات یکسان باشد. اگر قانون برای همه مخلوقات یکسان باشد یعنی عدالت رعایت شده است. مثل اینکه همه ما در حین سقوط با شتاب یکسان به پایین پرت می‌شویم. قانون برای همه یکسان است و تفاوتی وجود ندارد. حالا اگر شخصی از دو طبقه بپرد دست و پایش می‌شکند و اگر از خیلی بالاتر بپرد کشته می‌شود. سرعت برخوردش بیشتر است و بیشتر آسیب می‌بیند. یعنی هر کسی که در کنگره جایگاهش بالاتر است وقتی وارد تاریکی می‌شود محکم‌تر به زمین می‌خورد. شخصی که دو ماه یا سه ماه آمده است، اگر به سمت تاریکی برود یک تخریب برایش همراه دارد. اگر به رهایی رسید و این اتفاق افتاد تخریبش بزرگتر است و اگر در راهنمایی این اتفاق بیافتد ضربه خیلی سنگین‌تری خواهد خورد.

به همین ترتیب در جامعه هم اگر بتوانیم به قوانین حقیقی نزدیکتر شویم و قوانین درست باشد، به معنای عدالت نزدیکتر شده‌ایم. ببینید قوانین برای همه انسان‌ها یکسان است اما جایگاهشان با هم فرق می‌کند. اگر ما می‌بینیم که انسانی در شرایط خوبی قرار دارد این برمی‌گردد به مسیری که طی کرده است و کارهایی که انجام داده است. پس انسان‌ها با همدیگر فرق دارند و دانایان با نادانان با همدیگر برابر نیستند. انسان‌های بخشنده با انسان‌های خسیس با همدیگر برابر نیستند. کسی که از جانش و زندگی‌اش بخاطر دیگران می‌گذرد با کسی که این کار را نمی‌کند، این‌ها با همدیگر برابر نیستند؛ ولی قوانین برای همه‌شان یکسان کار می‌کند.

باید سعی کنیم که روی کلمات و مفاهیم تفکر و تعمق کنیم تا بتوانیم به عمق آن مطلب و حقیقت آن دست پیدا کنیم. این اتفاق نمی‌افتد مگر انسان سعی کند از آن مسائل و حجاب‌های منفی درونش عبور کند. این حجاب‌ها به انسان اجازه نمی‌دهند که معنی درست کلمات را متوجه شود. یک پرده‌ای وجود دارد که نمی‌گذارد شخص معنی بخشندگی را بفهمد. نمی‌گذارد معنی گذشت را بفهمد. به خودش می‌گوید چرا باید ببخشم؟ سرم کلاه برود؟ فکر می‌کند بخشندگی حماقت است و یک شکل دیگری برای خودش معنی می‌کند. اگر انسان بتواند از آن مانع عبور کند می‌تواند رفته‌رفته معنی کلمات را یاد بگیرد.

در طبیعت عدالت موجود است و در واقع صورت‌مسئله این است که انسان چگونه می‌تواند عدالت را به عنوان یک مخلوق به اجرا در بیاورد. انسان برای اجرای عدالت به شرط دیگری هم نیاز دارد و آن مسئله انصاف است. انصاف و عدالت در کنار هم هستند. انصاف یعنی انسان بتواند آن چیزی را که برای خودش می‌پسندد، همان را برای هستی بپسندد. اگر دوست دارد درونش آباد شود، غذای خوب بخورد، در جای خوبی زندگی کند، از تحصیل برخوردار باشد، از خانواده برخوردار باشد، همان را هم برای همه بخواهد، آن وقت صفت انصاف را پیدا کرده است. آن موقع است که می‌تواند مجری عدالت باشد و عدالت را در خودش و در دیگران اجرا کند.

در ادامه سؤالاتی از طرف حاضرین جلسه مطرح شد که استاد امین پاسخ دادند.

سؤال: چگونه می‌شود تمرکز داشته باشیم و در حافظه بلندمدت دانش ذخیره شود. برای مشارکت کردن چگونه می‌شود قدرت بیان پیدا کرد؟

برای اینکه این اتفاق بیافتد شما باید تمرین کنید. ببینید من خودم چیزهایی که دوست داشته باشم را حفظ می‌کنم. شما اصلاً به‌طور طبیعی اینطوری هستید. آدم چیزهایی که بهشان علاقه دارد را حفظ می‌کند و اصلاً نمی‌فهمد کی حفظ شد. آن‌قدر تکرار می‌کنید و می‌خوانید که حفظ می‌شوید. بایستی آن علاقه و محبت ایجاد شود. حافظه انسان با محبت کار می‌کند. هر چقدر انسان محبتش کمتر می‌شود و نفرتش بیشتر می‌شود، حافظه‌اش ضعیفتر می‌شود و حواس‌پرت‌تر می‌شود. برای مشارکت و تقویت حافظه هم راهش همین است که شما پیام بخوانید، پیام حفظ کنید و مشارکت کنید. مهم نیست چه میگویی. در ابتدا مهم است حست را بگویی. اصلاً مشارکت یعنی بیان حس. حس را بیان کنی و بعد یواش‌یواش از آموخته‌ها و دانش کنگره که یاد می‌گیری در آن مشارکتت استفاده کنی. این به مرور رشد می‌کند و آن اتفاق میافتد. بیان کرد مطالبِ خالی و بدون حس بیانش فایده ندارد.

سؤال: آیا عقل از معادلات خارج است؟ عشق را فرا خواندن یعنی چه؟

اولاً عقل که اصلاً معادله است. تمام ساختار عقل روی معادلات خیلی دقیق کار می‌کند. گاهی وقت‌ها خود جملات درست نیست. این مسئله ممکن است همان باشد که عقل را در مقابل عشق قرار می‌دهند. در وادی‌ها آقای مهندس در این مورد توضیح داده‌اند و حتماً مطالعه کنید. جواب این سؤال کاملاً در آموزش‌های کنگره وجود دارد.

سؤال: اگر در مورد شخصی بی‌عدالتی اتفاق بیافتد و بعد از چندین سال مشخص شود که اشتباه شده است، مهر و موم‌هایی که مورد بی‌عدالتی قرار گرفته است از منظر عدل الهی چگونه توجیه می‌شود؟

ببینید بسیاری از تناقضاتی که برای انسان مطرح می‌شود یک علت اصلی دارد و آن اینکه ما اطلاعات و دانشمان کافی نیست. اگر دانش و اطلاعاتمان را کامل کنیم می‌توانیم به جواب قضیه برسیم. در هر صورت سختی‌ها و رنج‌هایی که انسان می‌کشد انسان را به دو مسیر مختلف هدایت می‌کند. همان که غم بزرگ انسان را به بالاترین و یا پایین‌ترین جایگاه سوق می‌دهد. یک نفر که در موردش بی‌عدالتی می‌شود و شکنجه می‌شود، این انسان یا شکنجه‌گر می‌شود یا پرستار می‌شود. بستگی به این دارد که کدام مسیر را انتخاب کند. اگر آن مسیر درست را انتخاب کند، تمام سختی که برایش به وجود آمده است به شکل معجزه‌آسایی به او برمی‌گردد و شاید بتوانم بگویم خیلی بیشتر از حد انتظارش برایش اتفاقات خوب میافتد. ولی ما دانشمان خیلی کم است نسبت به خیلی از مسائل و یک مقطع زمانی را در نظر می‌گیریم و ممکن است آن مقطع زمانی ناگوار و ناخوشایند باشد. اگر بخواهیم فقط همان لحظه دشواری را در نظر بگیریم، ممکن است انسان را به آشوب و بی‌تعادلی بکشد. اما حیات ادامه دارد و اتفاقات دیگری در راه است.

سؤال: چگونه قضاوت کردن را درون خودمان اصلاح کنیم؟

مهندس در وادی پنجم راجعش صحبت می‌کنند. شما باید اول جلوی فضولی را بگیرید تا به آن قضاوت نرسید. بعضی وقت‌ها ممکن است من ببینم کسانی دارند صحبت می‌کنند و بعد من بیایم بپرسم که چی بود و راجع به چی حرف می‌زدید؟ خداوند در قرآن می‌گوید ای مؤمنین از مطالبی که شما را غمگین می‌کند پرهیز کنید. یعنی خیلی از وقت‌ها شما اگر پیگیر یک موضوعی بشوید آخر سر افسردگی می‌گیرید. خیلی از مسائل را انسان نباید پیگیر بشود و دنبالش برود. خویشتن‌داری مسئله خیلی مهمی است و سر در آوردن از موضوعات همیشه جالب نیست. پس در این قضیه باید یک از خود گذشتن اتفاق بیافتد.

مسائل قضاوت کردن و غیبت کردن یک انرژی و جاذبه‌هایی درونشان وجود دارد. چطور است که آدم‌ها می‌نشینند سه ساعت غیبت می‌کنند. حتماً جذاب است و جاذبه دارد. باید ما بتوانیم از آن جاذبه عبور کنیم.

سؤال: لطفاً بفرمایید معنی درست توکل چیست؟ و بفرمائید چرا کبر فقط برای خالق است؟

صفت کبریا مختص خداوند است و کبریا یعنی برتری در ماهیت. یعنی خداوند از تمام موجودان برتر است. این برتری ویژگی خداوند است و هیچ‌کس نمی‌تواند به آن برسد. مسئله شیطان هم همین بود که کبر ورزید و فکر کرد برتر است. توکل یعنی انسان خداوند را وکیل بگیرد. یعنی زحمتش را بکشد و تلاشش را بکند و بعد خداوند را وکیل خودش بداند. مثلاً می‌خواهد کاری انجام بدهد اول تمام تلاشش را بکند و بعد بسپرد به خداوند و از خداوند به عنوان وکیلش بخواهد در آن مسیر کمکش کند و حمایتش کند یا به تو راهنمایی کند.

سؤال: چگونه می‌توان از خشم و نفرت به عشق رسید؟

ببینید ما باید یک سفری انجام بدهیم. یعنی در صور پنهان باید یک سفری اتفاق بیافتد تا ما بتوانیم از این نقطه به آن نقطه برسیم. این نیست که من یک متنی بخوانم با وردی بگویم تا این اتفاق بیافتد. اگر انسان این دید را داشته باشد مرتب با شکست روبرو می‌شود و این جواب نگرفتن باعث می‌شود ناامید شود. برای اینکه این صفات انسان تغییر کند باید جنس انسان عوض شود و زمان لازم دارد. صفات چگونه عوض می‌شوند؟ کلیدش در انتخاب‌ها است. نتیجه رسیدن از خشم به محبت این است که شما در انتخاب قرار می‌گیرید. خشمگین می‌شوی و می‌خواهی بساط طرف مقابل را به هم بریزی ولی انجام نمی‌دهی. جایی می‌توانی انتقام بگیری، نمی‌گیری. می‌توانی طعنه بزنی و نمی‌زنی. انتخاب درست شما را در این سفری که گفتم جلو می‌برد و انتخاب غلط شما را عقب میزند و یا از مسیر خارج می‌کند.

سؤال: آیا در زندگی زناشویی عدالت برقرار است؟ چون معمولاً یک نفر بیشتر گذشت می‌کند و این برای من همیشه سؤال است.

من در این مورد نمی‌توانم حرف بزنم. عدالت برقرار است. در مورد شراکت صحبت می‌کنم. ببینید وقتی دو نفر شریک هستند، بعضی‌ها به اصول انسانی و اخلاقی پایبندند و بعضی‌ها پایبند نیستند. مسئله از همین‌جا به وجود میاید. شما روی یک اصولی جلو می‌روید و دوست دارید با شما درست رفتار کنند؛ ولی با شما درست رفتار نمی‌شود. حالا اینکه این مشکل را چگونه برطرفش کنید در آموزش‌های کنگره ما میگوییم باید ریشه مشکل را در خودت پیدا کنی. اگر مشکلی ظاهر می‌شود یک سرش در من است و یک سرش در طرف مقابل. ممکن است بخشی که در من است ضعیفتر باشد. مثلاً 10 درصد مربوط به من است و 90 درصد مربوط به طرف مقابل. اینجاست که ناراحتی پیش میاید. اگر دو نفر کنار هم باشند، یکی بد رفتار کند و دیگری ناخالصی نداشته باشد و درست رفتار کند، شخص در مقابل رفتارهای نادرست دیگری به هم نمی‌ریزد. یعنی یا مسیرش را عوض می‌کند یا به کارش ادامه می‌دهد. وقتی کسی حرفی میزند و من را از تعادل خارج می‌کند یعنی آن جنس ناخالصی در من هم وجود دارد. وظیفه من این است که آن ناخالصی را پیدا کنم و پالایش کنم. این رسالت من است. حالا اگر این کار را کردم ممکن است طرف مقابل بعد از مدتی بیاید بگوید چی شد؟ چقدر خوب شدی، چه‌کار کردی که حالت خوب شد؟ ممکن است او هم بیاید مسیر را دنبال کند و من الگو بشوم. ممکن هم هست که شخص به مسیر اولش ادامه بدهد ولی من در هر صورت از آن عذاب خارج می‌شوم.

سؤال: در دوران مطالعه امتحان کمک‌راهنمایی حال خیلی خوبی را تجربه کردم و بعد از قبولی کم‌کم از آن حس و حال بیرون آمدم. چه کار می‌توانم بکنم که به آن حس و حال برسم؟

ببینید وقتی یک خبر خوبی به شما می‌رسد، چند روزی روی ابرها هستید. ولی بیشتر نه. انرژی یک زمانی دارد. دائمی نیست. یک سرس نقاط عطف در زندگی انسان وجود دارد. مثلاً من دانشگاه قبول شدم خیلی خوشحال شدم. ولی این زمانی داشت. من نباید فکر کنم که همیشه باید در اوج شادی باشم. انرژی‌ای که من می‌توانم بگیرم این است که لژیونم را تشکیل بدهم و کارم را درست انجام دهم. اگر کارم را در لژیون درست انجام بدهم انرژی یواش‌یواش بر می‌گردد.

سؤال: فرق خودباوری و خودمحوری چیست؟

انسان خودباور کسی است که خودش را قبول دارد. یعنی اعتماد به نفس دارد. هر آدم خودباوری ممکن است خودمحور هم باشد. ولی خودمحور یعنی کسی که بقیه را قبول ندارد. من خودم را قبول دارم، بقیه را هم قبول دارم. هیچ اشکالی ندارد. خودم را قبول دارم و دیگران را هم در زمینه‌های دیگر قبول دارم. ولی یک موقع فقط خودم را قبول دارم و دیگران را آدم حساب نمی‌کنم. آن موقع مشکل به وجود میاید.

سؤال: چرا نمی‌توانم به راهنما نزدیک شوم و بحث کنم؟ پیوسته احساس خجالت می‌کنم.

اصلاً نباید با راهنما بحث کنی. این خوب است که نمی‌توانی به راهنما نزدیک بشوی. راهنما باید یک فاصله‌ای با رهجو داشته باشد که این فاصله ضامن درمان رهجو است. اصلاً ما بحث نداریم در کنگره. شما با چه کسی بحث می‌کنید؟ شما با کسی بحث می‌کنید که خودتان را در سطحش میدانید. ولی راهنما در سطح من رهجو نیست. راهنما ماورا من است. بالاتر از من است. اصلاً جایگاهش جایی است که من نمی‌توانم با او بحث کنم. اگر من بتوانم با او بحث کنم و اتفاق بیافتد، جایگاه من و راهنما یکی می‌شود. جایگاه‌ها وقتی یکی شود اختلاف‌پتانسیل از بین می‌رود و نتیجه این است که من به درمان نمی‌رسم.

خیلی از عزیزان ممنونم و نشد که به همه پرسش‌ها پاسخ بدهم. از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید متشکرم.

 

برگزاری لژیون‌های تازه‌واردین

برگزاری لژیون‌های درمان

در پایان می‌توانید گفت‌وگویی که با استاد امین دژاکام پس از کارگاه آموزشی انجام شد را در اینجا مشاهده کنید. 

ضبط صدا: مسافر محمدحسین لژیون نوزدهم و محمد‌امین لژیون پانزده
عکس، پیاده‌سازی و تنظیم: مسافر علیرضا لژیون شانزدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .