جلسه دهم از دوره بیست و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره 60 ویژه همسفران؛ در روز دوشنبه 16 فروردین ماه 1400 با دستور جلسه «دانایی ، دانایی موثر ، سواد» با استادی کمک راهنما همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر معصومه رأس ساعت 15 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر
خیلی خوشحال هستم دوباره جلسات شروع شد و ما اینجا دورهم جمع شدیم تا آموزشهای جدید را تجربه کنیم، امیدوارم سال ۱۴۰۰ برای همه شما سالی پر از آرامش شادی و اتفاقهای خوب باشد.
دستور جلسه امروز مربوط به دانایی، دانایی مؤثر و سواد هست، چیزی که من از دانایی میدانم این هست که استاد امین در جزوه جهانبینی مطلب را اینطور شروع میکنند که زندگی کردن مثل یک بازی میماند و ما باید قوانین بازی را یاد بگیریم. مثل یک پازل قطعات خیلی زیادی دارد و میخواهی آن را بچینی و این قطعات باید بهدرستی کنار هم چیده شود تا انسان بتواند زندگی در آرامش و آسایش داشته باشد. این قطعات میتواند خیلی چیزها باشد، میتواند مدارا باشد، قطعه تلاش باشد، قطعه کوشش باشد، قطعه بخشش باشد؛ یکوقتهایی مجبور هستی رها کنی، یکوقتهایی مجبور هستی عقب بنشینی، یکوقتهایی مجبور هستی سکوت کنی؛ یعنی این قطعات باید کنار هم بهگونهای قرار بگیرد که آن پازل را کامل کند ولی نیاز به یک ابزار خیلی قوی دارد. این ابزار در کنگره تحت عنوان جهانبینی مطرح میشود، ولی چیزی که انسان را به جهانبینی درست نزدیک میکند ابزاری هست به اسم دانایی، ما در کنگره خیلی در مورد دانایی صحبت میکنیم ولی اصلش این است که من بدانم دانایی تعریفش چه هست و درواقع ماهیت آن چیست؟ دانایی طبق تعریف استاد امین: تشخیص ماهیت خواستهها در هر لباس و شکلی هست.
ما گفتیم انسان نفس هست، پس نفس انسان خواسته دارد، حالا این خواستهها میتواند معقول باشد یا نامعقول باشد، زمانی که من میخواهم یک خواسته معقول و نامعقول را از هم تشخیص بدهم نیاز به دانایی دارم. اینجا هست که دانایی به کمک من میآید تا بتوانم این خواسته و ماهیتش را در هر فرم و شکلی که هست تشخیص بدهم. از سرصبح که انسان بیدار میشود خواسته زیادی دارد، صورت شستن، غذا خوردن؛ ولی خواستههای من از آن لحظهای که چشمم را باز میکنم و از جایم بلند میشوم این تشخیص ماهیت این خواستهها که خواسته من معقول هست یا نامعقول هست مربوط میشود به ابزار دانایی.
در کنگره، دانایی را آقای مهندس تحت یک مثلثی مطرح میکند میگوید ما یک مثلثی داریم که سه ضلع دارد این سه ضلع باید بهموازات هم رشد پیدا کنند (تفکر آموزش و تجربه).
تفکر چیزی هست که در وادی اول مطرح میشود یعنی چیزی که باعث میشود ساختارها شکل پیدا کنند و هر آن چیزی که از زوال هست با تفکر از آن جلوگیری میشود. آموزش چیزی هست که ما اینجا در کنار هم یاد میگیریم و میآموزیم و تجربه بحثی هست که مطرح میشود که یک نفر یکراهی و مسیری را انتخاب میکند و از آن راه به موفقیت میرسد، حالا لازم نیست که ما راههای دیگر را امتحان کنیم؛ وقتیکه این آدم از این مسیر رفته و آن را آموخته و برای زندگی خودش بهکاربرده، آن میشود تجربهای که من از آن استفاده کنم و دیگر دچار اشتباه و خطا نشوم؛ ولی در مقابل مثلث دانایی مثلث جهالت وجود دارد.
ماقبل از اینکه وارد کنگره شویم در جهل بودیم، در سه ضلع مثلث جهالت: ترس ناامیدی و منیت است درگیر بودیم از خیلی از مسائل میترسیدیم نمیتوانستیم آنها را تجربه کنیم پس ترس نقطه مقابل تجربه هست و دوم منیت هست که نقطه مقابل آموزش قرار میگیرد. تعریف منیت هم وقتی من جایگاه خود را اینقدر بالاتر میدانم که خود را در مسیر آموزش قرار نمیدهم دچار منیت میشوم، پس مسیر آموزش را هم طی نمیکنم. ناامیدی هم تعریف مشخصی دارد، بار غمی هست که انسان نمیتواند آن را زمین بگذارد و مدام به دوش میکشد که نقطه مقابلش میشود تفکر؛ بنابراین مثلث جهالت هست که انسان را اینقدر در خودش غرق میکند که انسان نمیتواند مسیر درست و نادرست را در زندگی خودش تشخیص دهد و درواقع برای مشکلات خودش راهحلی پیدا کند و چیزی که خیلی ارزشمندتر هست دانایی مؤثر هست. من خیلی اطلاعات دارم، من آگاهی دارم، من میدانم خواسته منفی چه هست، من میدانم خواسته مثبت چه هست، خواسته معقول من چه هست، این غذا به درد خوردن میخورد، این لباس به درد پوشیدن میخورد، این رفتار به درد یک جمع میخورد؛ ولی اگر نتوانم آن را در زندگی خود کاربردی کنم یعنی دانایی مؤثر را نتوانستم استفاده کنم.
من مجموعهای از آگاهیها هستم، من مجموعهای از خوبها و بدهایی هستم که میدانم وجود دارد؛ ولی وقتیکه نمیتوانم آن را در رفتار خودم، در زندگی خودم، در هنر زندگی کردن خودم به کار ببرم یعنی اینکه واقعاً چیزی نمیدانم. اینجا هست که دانایی مؤثر مطرح میشود یعنی اینکه من از داشتههای خودم، از آگاهی خودم، از دانایی خودم بتوانم در مسیر زندگی خودم استفاده کنم و برای مشکلات خودم راهحلی پیدا کنم و بحثی که مطرح میشود بحث سواد هست.
من خودم وقتی وارد کنگره شدم خیلی منیت داشتم فکر میکردم من نیازی به آموزش ندارم، اما وقتیکه آمدم متوجه شدم آن چیزهایی که من میدانم به درد ساختن یک زندگی نمیخورد؛ اگر سواد من و تحصیلات من به درد من میخورد شاید من خیلی از مشکلات را نداشتم، خیلی از گرههای درونی خودم، صفتهای زشتی که با خودم حمل میکردم را میتوانستم حل کنم؛ پس سواد به کار من نمیآید، چیزی که به کار من میآید دانایی و در کنارش دانایی مؤثر هست.
درواقع میتوانم بگویم دانایی مجموعه تمام اطلاعات و آگاهیهایی هست که به من کمک میکند ماهیت درستی از خواستههای خودم را بشناسم و از آنها استفاده کنم، برای اینکه یک زندگی بهتری داشته باشم؛ امیدوارم که همه ما در مسیر آگاهی و دانایی قرار بگیریم. فکر نکنیم که برای آموختن و یادگرفتن و زندگی کردن از سن من گذشته و دیر شده، من زمانهای زیادی را از دست دادم. آن ترسها و ناامیدیها و منبتها را کنار بگذاریم تا بتونیم با یک تفکر درست با یک آموزش درست و یک تجربه درست بهترین مسیر را برای زندگی انتخاب کنیم و پیش ببریم.
مرزبانان کشیک :
همسفر مریم
مسافر جواد
عکاس : همسفر حدیثه لژیون پنجم
تایپ : همسفر معصومه.ص لژیون سوم
همسفران نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
1043