English Version
This Site Is Available In English

خلاصه سي دي تبديل ( مهندس )

خلاصه سي دي تبديل ( مهندس )

از آغاز خلقت تا خلق ديگري. مثلاً از الست تا قيامت در گردش و چرخشيم. با پايان خلقت اگر خلقت ديگري آغاز شود باز هم ما نقش خواهيم داشت.
از این خلق تا خلق ديگر دائماً تبدیل‌ها اتفاقي می‌افتد. با يک جهشي رو به جلو در حرکتيم. انسان به مراحل پايين يا بالا در حرکت است. هر چیزی براي تبديل مقرراتي دارد. براي تبديل شدن به نیکو شدن قانونمندی هاي وجود دارد. فوري از يک مرحله به مرحله ديگر انتقال صورت نمی‌گیرد. هرکس آمد دليل اين نيست که خوب می‌شود. دست ما نيست چون هر تبدیلی براي خود مراحلي دارد. که ما تابعان هستيم و يا می‌شویم. هر بیماری اي براي خوب شدن مراحلي دارد. براي عاشق شدن مراحلي دارد.

بعضي می‌خواهند بدون طي کردن مراحل تبديل شوند. امکان پذیر نیست. براي تبديل شدن بايد از آن موضوع گذشت. تبديل ممکن است به جهت خوب باشد يا به سمت بد باشد. ولي هر کدام براي خود مراحلي دارند. چيزي که در تمام مراحل نقش کلي را بازي می‌کند اين است که بين من و تو درجريان است. منظور محبت است. نه تنها براي ما انسان‌ها بلکه حتي براي حيوانات و گياهان. محبتي که دوتا گوزن به هم دارند. يا سگ به توله‌اش. يا بعضي انسانها با بعضي حيوانات. بين تمام ذرات هستي اين محبت وجود دارد. مصدرش امواج الهي است. که اگر نبود مطلبي نداشتيم که به هم بگوييم. و يا پيامي ارسال کنيم. و اين قدر اندیشه‌هایمان به هم نزديک باشد و به ديگران کمک کنيم. قيمتش چقدر است؟. ارتباطات درون کنگره ايا به غير از محبت است؟. اگر دوستي و عشق درون ما نبود چگونه می‌توانستیم روي هم اثر بگذاريم. پس دلتنگي مان به خاطر محبت است. همه ما صحنه‌ها را تماشا می‌کنیم ولي دیدن‌هایمان يکي نيست. هر کدام يک برداشت داريم. يکي حالش خراب است. يکي می‌گوید بايد نوازشش کرد. ديگري می‌گوید بايد شلاقش زد و ...../ اگر دونفر در خانه حرف همديگر را نمی‌فهمند هر کدام چيزي می‌گویند. بايد زبان‌ها را يکي کرد. زبان مشترک محبت است. بين جمعي ولي تنهايي . ارتباطات ماست که ما را از تنهايي در می‌آورد. وقتي می‌خواهی از تنهايي بيرون مي آیی بايد فرمان خدا هم صادر شود. بعضي وقت‌ها محکوم می‌شوی به تنهايي. فقط خواست ما کافي نيست. بايد مُهر ديگري هم باشد. منظور البته جبر نيست. بايد به مرحله لازم برسي تا فرمان صادر شود.
جهان مطالبي دارد که قابل توصيف نيست. و جالبه که انسان هرچه بيشتر می‌داند می‌فهمد که نمی‌داند
مثل روستايي در کوير از چهارتا ستاره می‌گوید همه چيز را از نجوم می‌داند. اما يک منجم می‌گوید هيچي از نجوم بلد نيستم.
اگر به درون سفر کنيم درخواهيم يافت جهان بيرون ،‌ در مقابل درون مثل يک ساچمه است. در يک نگاه کوچک همه چيز را در درون ببينيم ولیان چيزي که در خودآگاه من است به اندازه يک تيله است.
وان چيزي که در جهان ناخودآگاه است مثل يک جهان است. و انهايي که سفر درون می‌کنند به جهان ناخودآگاه می‌روند. و کاري که معلمان کنگره 60 انجام می‌دهند ادرس دادن به انسان‌هاست تا خودشان را پيدا کنند. ما الف و ب  را می‌گوییم مثل 14 وادي . و اين خود انسان است که بايد قصه کتاب زندگی‌اش را بنويسد.
از محبت که بگذريم ،‌ پيوند انسان‌ها و هستي بايد محکم باشد. رابطه بايد محکم و درست باشد.
بايد پایه‌های صداقت و درستي محکم باشد. مثل جواب دادن کارمند به ارباب‌رجوع. يا درست جنس دادن فروشنده به خريدار. حتي اگر محبت نباشد ،‌بايد قوانين رعايت شود. در این بين مسائل جزيي ديگري وجود دارد که حد و حدودي دارد.
درمراحل تکامل،  زن و مرد مفهومي ندارد. لازمه تکامل ، احياي جسم، روان و جهان بيني است. اصل تکامل در وجود است. ما هرگز نيست نيستيم. هيچ وقت نيست که ما وجود نداشته باشيم. يا در این جهانيم يا در جهان پس از مرگ. کساني که خودکشي می‌کنند همه چيز تمام نمی‌شود از شکلي به شکل ديگر در مي آیند. زيرا در همه عالم هستي هستيم. اگر چه از چشم شما ما نيستيم. مثل نبودن مادر و پدر که با ما همواره حاضرند.

منبع : وبلاگ مسافر بابک لطفی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .