جلسه چهارم از دور هفتادوپنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60؛ ویژه آقایان مسافر و همسفران در شعبه آکادمی با استادی کمک راهنما مسافر حامد رحمتی، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر مسعود با دستور جلسه «حرمت کنگره شصت، چرا رابطه کاری و مالی در کنگره شصت ممنوع میباشد» شنبه 7 تیر ماه 1399 آغاز به کار کرد. در ضمن اولین سال رهایی مسافر رضا نیز برگزار شد.

خدا را شکر میکنم که مجددا توفیقی حاصل شد تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم. فکر میکنم همزمان هم لذت بخش است و هم استرس دارد. امروز به مناسبت تولد اولین سالِ رهایی رضای عزیز دستور جلسهمان را دو بخش میکنیم. اول از داراییهایمان در مورد دستور جلسه حرمت کنگره شصت استفاده کنیم و بعد از آن هم خاطراتی که از رضا داشتید را تعریف کنید.
راجع به حرمت و حریم در کنگره 60 باید عرض کنم که هر مدیر و یا هر کسی که میخواهد مجموعهای را مدیریت کند، برای جلوگیری از آسیب خوردن آن مجموعه، حرمت و قوانینی تهیه میکند. یک زمانی چون من ناهنجار بودم، از هر قانونی فرار میکردم، دوست نداشتم در چارچوب قانون باشم و به خاطر به هم ریختگیِ درون و بیرونم، موقعی که خودم در جایگاه مجرم بودم دوست داشتم قانون مرا نبیند و وقتی مورد جرم واقع میشدم، دوست داشتم که قانون آنجا حضور داشته باشد. تا اینکه کنگره آرام آرام به من یاد داد که رعایت حریم و حرمت هم باعث میشود که من آسیب نبینم و هم باعث این میشود که من آسیب نزنم.
مثال واضحاش چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی است. این پشتِ چراغ ایستادن صرفاً برای این نیست که جریمه نشوم، وقتی که من این چراغ قرمز را چه در زندگی و چه در رانندگی رعایت میکنم، درحقیقت اول به خودم احترام میگذارم، چون اگر از چراغ عبور کنم هم ممکن است آسیب بزنم و هم ممکن است آسیب ببینم. پس فهمیدم که خوب است که انسان پشت سرِ قانون حرکت بکند. موقعی که مصرف کننده بودیم دوست داشتیم هر جا که میرویم قانون نداشته باشد. اما الآن میفهمیم که حرکت صحیح، پشت سرِ قانون انجام میشود. اگر در کنگره 60 قرار بود رابطه کاری و مالی جواب بدهد، خود آقای مهندس اولین نفری بودند که کنگره 60 را تبدیل میکردند به یک بنگاه اقتصادی. ولی چون تجربه داشتند و دیده بودند، میدانستند که اگر حریم را رعایت نکنند به مشکل بر میخورند. همانطور که آقای مهندس میفرمایند حریم رودخانه را رعایت کنید چون اگر رعایت نکنیم، رودخانه هم حرمت ما را نگه نخواهد داشت.
یادمان نرود، روز اولی که آمدم اینجا، قبل از داخل شدن گفتم هر چیزی که اینجا بگویند میگویم چشم. فقط خوب بشوم، هر کاری بگویید میکنم و هر چه داشته باشم میدهم. فقط خوب شوم و یک شب راحت بخوابم. آبروی رفتهام برگردد. جایگاهم را در جامعه دوباره پیدا کنم و آرامش به من بازگردد. ولی وقتی میآییم و داخل میشویم یادمان میرود. آقای مهندس در شعری نقل میکنند که: چو بِه گشتی، طبیب از خود میازار. یک مقدار که خوب میشویم و تغییر میکنیم یادمان میرود که برای چه آمده بودیم. در مثال دیگری مهندس میفرمایند وقتی شما به دکتر مراجعه میکنید مثلا برای سرماخوردگی، به شما دارو میدهند. وقتی حالتان خوب شد آیا از آن دکتر تقاضای کار هم میکنید؟ آیا برای ازدواج و یافتن همسر از او کمک میخواهید؟ این کار را نمیکنید. اینجا هم همین است. من برای کار دیگری اینجا آمدهام و اگر بخواهم آن اتفاق که وعده داده شده است انجام شود، باید از روی خط قانون و حرمتها حرکت کنم.

در مورد قسمت دوم که مربوط به تولد یک سال رهایی رضای عزیز است عرض میکنم که اولاً همسفرشان با وجود اینکه بعضی اوقات گریه و اعتراض میکردند اما پایِ کار بودند و ایستادند و نتیجه این ایستادگی همین کودک زیبایی است که اینجا میبینیم و خدا به ایشان هدیه داده است. تغییر در انسان خیلی طول میکشد. انسان به این راحتی تغییر نمیکند. من نظرم این است که یک سال و دو سال و اینها کافی نیست. من همان حامد هستم اما الآن مواد مصرف نمیکنم و مرتبتر هم شدهام. اما تغییرات در انسان زمان میبرد. رضا هم در سفرش با نیروهای تاریکی دست و پنجه نرم کرد و با خواست خداوند و نیروهای روشنایی آرام آرام توانست بر آنها کنترل پیدا کند و منظم بشود. ما همه خودمان با پای خودمان اینجا آمدهایم و کنگره برایمان دعوتنامه نفرستاده است و حالا که خودمان آمدیم نباید خودمان در سفرمان تغییرات ایجاد کنیم. باید اصطلاحاً سرمان را با سر راهنما عوض کنیم. این کاری بود که رضا انجام داد و الآن دارد نتیجهاش را میبیند. آن اول، وقتی به من میگویند 10 ماه یا 11 ماه سفر در پیش خواهی داشت تعجب میکنم. اما زمانیکه انسان برای اولین بار و از ته دلش به کمک راهنمایش چشم میگوید، دیگر نمیفهمد چطور این 11 ماه سفر اول تمام شد.

اعلام سفر مسافر رضا:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، با ۱۲سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی روزی دوگرم شیشه به روش کشیدنی، 14 ماه و ۱۹ روز سفر کردم با روش دی اس تی با داروی اوتی با راهنمایی آقای حامد رحمتی لژیون ۱۷ آکادمی، ورزش در کنگره طناب کشی و بدمینتون درحال حاضر یک سال و چهارماه و هفت روز است که آزاد و رها هستم.

سخنان مسافر:
از همه دوستانی که لطف داشتند تشکر میکنم، فکر نمیکردم که در ذهن دوستانم در کنگره آنقدر که گفتند خاطره خوب از لحظه ورودم تا کنون مانده باشد. من قبل از ورود به کنگره حال و اوضاع بسیار بدی داشتم و این وضعیت روی همه اطرافیانم همسرم و پدر و مادرم و بقیه، آثار بسیاری گذاشته بود و هرکسی که با من در خانواده رابطه داشت تصویر بدی از من داشت و روزهای بدی سپری میشد. روزی وسایل خانهام را جمع کردم و رفتم پرند. در آنجا خانهای ۶ واحدی بود که من به علت مصرف شیشه با هر ۵ واحد دیگر درگیر بودم.
امروز ۳ سال از زمان ورودم به کنگره گذشته است و با وجود راهنمایی مثل آقا حامد زندگی بسیار آرامی دارم و احساس خوشبختی میکنم. از راهنمای عزیزم و همسرم و مادر همسرم که خیلی زحمت کشیدند و به من کمک کردند و در روزهای سختی کنارم بودند خیلی تشکر میکنم. خداوند بعد از رهاییم فرزندی به من عطا کرد و زندگی مرا بسیار شیرین کرد. حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی وقت نیست.
فقط میتوانم تشکر کنم از تمام اعضای کنگره و اعضای لژیون و راهنمای عزیزم و راهنمای همسفرم و از آقای مهندس دژاکام که این بستر را برای درمان بیماری من فراهم کردند. از همه شما عزیزان تشکر میکنم.

سخنان کمک راهنمای همسفر، خانم شبنم:
سلام دوستان شبنم هستم یک همسفر. این روز زیبا را به آقای مهندس و آقای رحمتی راهنمای مسافرم تبریک میگویم. به واقع چنین رها شدنی از بند بیماری اعتیاد معجزه است. خوشحالیم که این معجزه را هرسال جشن میگیریم و این تداوم دارد. خانم الهام همسفر رضا روز اول که آمدند کنگره جلوی درب ورودی با آقای مهندس صحبت کردند و با گریه گفتند که شما چرا کاری نمیکنید که همسر من درحال از دست رفتن است و کسی کاری نمیکند. آقای مهندس با خونسردی گفتند که کمکت میکنیم.
روزهای اول خانم الهام حالشان خیلی بد بود و دائما گریه میکردند ولی بعد از مدتی با شروع به خدمت، آرامش پیدا کردند. خانم الهام پای تمام سختیها ایستاد و من امروز را به ایشان تبریک عرض میکنم. بهترین هدیه را خدا بعد از رهاییشان به آنها داد و آن فرزند کوچک و زیبایشان بود. هر پدرمادری که طعم فرزند دار شدن را چشیده قطعاً همه کار برای او انجام میدهد و آقا رضا، روزی تن به کار کردن نمیداد ولی امروز پای همه چیز برای تامین آینده فرزندش ایستاده است. بابت تمام این اتفاقهای خوب خدا را شکر میکنیم.

سخنان همسفر خانم الهام:
سلام دوستان الهام هستم یک همسفر. چیزی نمیتوانم بگویم جز اینکه ای کاش آقای مهندس بودند و به ایشان میگفتم که ببخشید بابت آن روز و به خاطر امروز و رهایی مسافرم از بیماری اعتیاد متشکرم. ای کاش بیماری کرونا نبود و دست خانم شبنم را میبوسیدم. از آقا حامد بی نهایت تشکر میکنم. عذرخواهی به ایشان بدهکارم چون روزی به ایشان گفتم شما برای من بزرگترین رام کننده اژدها هستید. منظورم این بود که رضا دیگر قابل کنترل نبود و من حاضر بودم بمیرم. رضا خیلی تغییر کرده و حالش هر روز بهتر شد و امروز خیلی عوض شده است. من همیشه از خدا خواستم که بهترینها را به آقا حامد بدهد و رضا را که من عاشقش بودم و کاملا ناشنوا شده بود و نمیشنید را شنوا و بینا کرد. نمیتوانستم تغییری ایجاد کنم و این رنج بسیاری برای من داشت. در لژیون ما مادرانی هستند که فرزندانشان مشکل دارند و من امروز که صاحب فرزند شدهام میفهمم که چقدر این سخت است که شما مادر باشی و دست و پا زدن فرزندت را در بیماری اعتیاد ببینی. در این لحظه برای تمام مادرانی که چشم امیدشان به کنگره است از خداوند میخواهم که فرزندانشان به این راه هدایت بشوند. از خانم شبنم خیلی تشکر میکنم. از همه دوستان متشکرم که به من کمک کردند. از همه شما باز هم تشکر میکنم که هستید تا من آینده خودم و فرزندم را در کنگره ببینم.


عکس: مسافر مجتبی لژیون 16
پیاده سازی: مسافر علیرضا و مسافر مجتبی لژیون 16
تهیه و تنظیم: مسافر علیرضا و مسافر مجتبی لژیون 16
- تعداد بازدید از این مطلب :
961